روزنامه «وطن امروز» در یادداشتی از «سمیرا کریمشاهی» نوشت:
حتما بارها دیالوگ معروف «چطوری ایرانی؟!» از فیلم «به وقت شام» را دیدهاید. اگر خود فیلم را هم تا حالا ندیده باشید آنقدر این دیالوگ مابین برنامهها و سریالهای نوروزی تلویزیون پخش شده که بعید میدانم برای کسی همچنان غریب باشد. فرد گوینده دیالوگ نقش یک داعشی را ایفا میکند که در آن سکانس بهزعم خود در حال تمسخر و تحقیر یک فرد ایرانی است. همین نیت او باعث میشود موقع دیدن این صحنه چه پای تلویزیون باشیم، چه در سالن سینما، چه بلند، چه در دلمان، ۴ تا فحش نثار داعش و داعشی بکنیم و غیرت ایرانیمان به جوش بیاید. حال بیاییم با این ماجرا نگاهی تخیلی به یک واقعیت بیندازیم!
انبار یک مغازه یا فروشگاه بزرگ را در نظر بگیرید، فرقی نمیکند لوازم خانگی بفروشد یا پوشاک یا هر کالای دیگری که با فروشش نیازی از خلقالله رفع میشود یا کمی روحیه مصرفگرایش ارضا!
انبار گوش تا گوش کالاهایی است که منتظرند در قفسههای فروشگاه یا پشت ویترین خودنمایی کنند. فروشنده دائم به انبار میآید، کالاهای خارجی را به فروشگاهش میبرد، اگر دقت کنیم در گوشهوکنار و در محاصره کالاهای خارجی، بستههایی از تولید داخل هم میبینیم اما کارشان صرفا خاک خوردن شده است. اگر این کالاها زبان سخن گفتن داشتند، هر بسته از کالای خارجی که آماده رفتن به فروشگاه و عرضاندام در قفسهها میشد، تنهای به مشابه ایرانیاش میزد و میگفت چطوری ایرانی؟!
اما چون حرف زدن یک کالا را طنز و تخیل در نظر میگیریم در اینباره نه غیرتی میشویم و نه خونمان برای ایران و ایرانی به جوش میآید.
اما باید این حقیقت تلخ را باور کنیم که این تحقیر رخ میدهد. بهواسطه مسؤولی که همچنان اعتمادی به تولید داخلی ندارد، به واسطه فروشندهای که جنسهای ایرانیاش در انبار است و خارجیها پشت ویترین، بهواسطه مصرفکنندهای که «خارجیاش بهتره» برایش تبدیل به یک اصل شده و آن را به همه کالاها تعمیم داده است.
در جهت حمایت از کالای ایرانی و رونق تولید ملی، رفتار کنشگرهای متعددی اهمیت دارد، از دولت گرفته تا مصرفکنندههای خرد و کلان.
یکی از این عوامل موثر فروشندگان کالا هستند. از فروشگاههای بزرگ میدانی و مجازی گرفته تا یک مغازه کوچک سوپرمارکت. مهم است که جلوی چشم مردم چه نوع کالایی میچینند، هنگامی که خریدار در انتخاب خود سردرگم است چه چیزی را پیشنهاد میدهند، اصلا کالای ایرانی در بساطشان هست؟ اگر هم کالای ایرانی برای فروش دارند چه جایی را برایش در نظر میگیرند؛ ویترین یا انبار؟
چند روز گذشته برای خرید یک کرم مرطوبکننده به داروخانه رفتم. فروشنده، کرم خارجی روی پیشخوان گذاشت و شروع به تعریف و تمجید کرد. یکی از مشتریان گفت چقدر از این محصول راضی است اما وقتی تقاضای یک برند ایرانی کردم در کمال تعجب گفت: داریم، اما در انبار است، نیم ساعت دیگر بیا!
فروشندگانی پیدا میشوند که هراس دارند نوع ایرانی کالایی را که مشتری احتیاج دارد معرفی کنند، این فرهنگ غلطی که اگر جنس خارجی نداشته باشیم، مشتری هم نداریم از ذهنها زدوده نمیشود مگر اینکه ما خریداران هراسی نداشته باشیم از گفتن اینکه ایرانی میخواهیم.
هراسهای کاذبی که فروشنده و خریدار مقابل هم دارند، با یک شجاعت متقابل از بین میرود.
شجاعتی که باید از غیرت بجوشد و در راه یاری مردم کشورمان و رونق اقتصاد مملکت خودمان خرج شود.
شجاعتی که اگر نگاه تعصبی به کالای ایرانی داشته باشیم، خود به خود ایجاد میشود.
هنگامی که تعصب جوانان نسبت به تیمهای فوتبال به عنوان مثالی برای رفتار ما در قبال کالای ایرانی مطرح میشود، میبینیم که هواداران متعصب یک تیم فوتبال با کسب نتایج ضعیف تیمشان، نداشتن بازیکنان مناسب یا فشل بودن سیستم مدیریتی، دست از هواداری تیمشان نمیکشند. در عوض برای اصلاح تیم و رفع مشکلات تلاش میکنند، اعتراض میکنند، مسؤولان تیم را تحت فشار میگذارند تا تیم محبوبشان را از باتلاق مشکلات بیرون بکشند و دوباره سرپا شود. نه اینکه آن را رها کنند و تبدیل به طرفدار تیم رقیب شوند.
تعصب برای کالای ایرانی هم یعنی همین… هنگامی که جای خالی کالای ایرانی را در مراکز فروش میبینیم سریع هر چه که دم دستمان گذاشتهاند را انتخاب نکنیم، در یافتن نوع ایرانی پافشاری داشته باشیم. با فروشندهها صحبت کنیم، حتی اگر متقاعد کردن را بلد نیستیم، حداقل سراغ نوع ایرانی کالا را بگیریم و اگر موجودی نداشتند از مغازه خارج شویم نه اینکه تسلیم نوع خارجی آن بشویم، کمترین نتیجه این حرکت واقف شدن فروشنده به این مسأله است که کالای داخلی متقاضی دارد.
ایام انتخابات حرکتی بین طرفداران کاندیداهای ریاستجمهوری رایج شده بود به نام «تبلیغ چهره به چهره»؛ همه ما عقیده داشتیم برای آینده بهتر کشورمان نیاز است چهره به چهره با مردم حرف بزنیم و به زعم خودمان گزینه اصلح را به آنها معرفی کنیم.
رونق کالای داخلی هم با هدف آیندهای بهتر برای کشورمان است.
پس چه اشکال دارد برای خرید کالاهای باکیفیت داخلی با مصرفکننده و برای فروششان با فروشنده چهره به چهره صحبت کنیم.