تمام انرژی تهکشیده آنان صرف چنین هدفی میشود و آنان را از مسیر انطباق یافتن با محیط و زمان خارج کرده است. به تعبیر دقیقتر آنان در حال خواندن آواز در دل شب تاریک هستند، بلکه ترس خود را پنهان کنند.
به نظر میرسد که وسیله ارتباطی این جناح با بیرون و جامعه قطع شده است. منظور آن حس ارتباطی است که اختصاص به موجودی خردمند و آیندهنگر به نام انسان دارد. و تعامل آنان با محیط بسیار اقتضایی و حتی غریزی و براساس عادت گذشته و بدون درنظر گرفتن واقعیات است. در روزهای گذشته طرحی از سوی تعدادی از نمایندگان به مجلس داده شده است که براساس آن «فعالیت مؤثر در پیامرسانهای خارجی و داخلی مانند ایجاد کانال و گروههای بدون مجوز ممنوع است. ایجاد یا اداره کانالها و گروههایی که با نقض غیرقانونی تدابیر مسدودسازی صورت میگیرد؛ مستوجب محکومیت حبس یا جزای نقدی درجه ۸ خواهد بود.»
این طرح چه معنا یا نتیجهای دارد؟ اگر موفق شود فقط یک نتیجه دارد. انتقال مرجعیت باقیمانده رسانهای از داخل به خارج از کشور. پس باید حدس زد که چه دستی پشت این طرح است. بیمعنایی این طرح از آنجا ناشی میشود که فقدان آزادی را با صدای بلند و رسمی اعلام میکند. معلوم است که مشکل این افراد جلوگیری از انتشار مطالب نادرست و غیرقانونی نیست، زیرا اگر چنین مطالبی هست همین الآن نیز میتوانند با نویسنده و منتشرکننده برخورد کنند و کسی مانع آنان در برخورد نیست. و اگر هدف جلوگیری از آزادی بیان است، این کار نیز چندان مؤثر نیست بلکه نتیجه معکوس دارد. تجربه فیلترینگ تلگرام هنوز زنده است و شکست فاحش آن در مدت کوتاه، نشان داد که این گروه به جای انجام این اقدامات باید تجدیدنظر اساسی در نحوه مواجهه خود با رسانههای جدید کنند. حتی این نیز کفایت نمیکند، باید تجدیدنظر اساسی در نگاهشان به شیوه حکومتداری کنند. جالب است که مدتی را در فضای مجازی فعال شدند و گمان کردند که میتوانند با رقیب رقابت کنند، ولی هنگامی که کم آوردند، به جای تغییر در نگرش خود، به سوی مبارزه با این فضا و بستن آن خیز برداشتند.
مورد دیگر نیز اظهاراتی است که اخیراً درباره حضور غیرخودیها در دانشگاهها بیان شده است و اینکه به مخالفان نظام یا انقلاب نباید در دانشگاهها تریبون داد تا تبلیغ کنند. در واقع بهتر است بگوییم که دانشگاه محل تبلیغ هیچ گروهی نیست. هر گروه و جناحی با هر عقیدهای که به تبلیغ مشغول شود بازنده است. ولی اگر بحث و گفتوگو است در اینجا دیگر مسأله فرق میکند. هم اکنون در دانشگاهها اندیشههای کسانی تدریس میشود که هیچ نسبتی با ایران ندارند، اصولاً نسبتی با انقلاب هم ندارند و سالها و قرنها پیش از انقلاب میزیستند.
بنابراین نباید طرح مباحث اندیشهای را با عنوان تبلیغات منع کرد. این کار به ضرر دانشگاه و دانشجو است. اصولاً اگر بپذیریم «تعرِفُ الاشیاء بِاضدادها» اتفاقاً باید ضد هر چیزی را که قبول داریم به گفتوگو دعوت کنیم.
همین اندیشه بسته است که کرسیهای آزاداندیشی را به این روز انداخت که هیچ اثری از آن نیست. مگر نه آنکه مسئولان عالی رتبه نظام به قول خودشان ۱۰۰ بار بر آن تأکید کردهاند، ولی این کرسیها در عمل راهی به جایی نبرده است؟ چرا چنین شده که امروز کسی از این نهادی که راه افتاد بیخبر است؟ آیا این را هم دولتیها و نیروهای غیرخودی مانع شدند؟ اینکه همه امکانات و اختیاراتش دست خودتان است، چرا راه نینداختید؟ مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که میخواهید یکی دو نفر یا حداکثر چند ۱۰ نفر از همفکران خودتان بیایند و از روی تفنن سخنی بگویند و نقدی نشنوند و امتیازی برای ارتقای رتبه اداری بگیرند و از منافع مادی آن بهرهمند شوند. طبیعی است که نتیجه همین میشود.
کرسی آزاداندیشی یعنی هر اندیشهای بدون تمایز و تبعیض بیاید حرف بزند و دیگران هم پاسخ دهند. اینکه در عمل رخ داده کرسی آزاداندیشی نبود و نیست، بلکه چهارپایهای است که برای تبلیغات گذاشته میشود. متأسفانه این نگرش جز به از دست رفتن فرصتها کمکی نمیکند. ظاهراً ما متخصص از دست دادن فرصتها هستیم. فرصتهایی که یک به یک از دست میروند.
*تحلیلگر سیاسی
منبع: روزنامه ایران، ۱۳ آذر ۱۳۹۷
هر دم از این باغ بری میرسد
هر دم از این باغ بری میرسد/ تازهتر از تازهتری میرسد! جناح تندروی اصولگرایان بسیار عصبانی و مستأصل است. هر روز در پی انداختن طرحی نو است. طرحی که عقربههای زمان را به عقب برگردانند و امید به آینده را در دل خودشان تا حدی زنده کنند.