2

دمی با کتاب

  • کد خبر : 281423
  • ۳۰ فروردین ۱۳۹۸ - ۲۲:۰۱

هاروارد مک دونالد هم اسم عجیبی بود و هم کتاب شگفت انگیزی، سفرنامه ای جذاب که گویی از بطن آمریکا تا ظاهرش با من سخن ها داشت. باطنی که هاروارد بود و ظاهری که مک دونالد، باطنی که استعداد و تلاش بود و ظاهری که راحتی و شکم سیری. انگار ابرقدرت دنیا هوش و استعداد را چون نفت خام میگیرد و تنها ظاهرش را با مک دونالدها صادر میکند.

کتاب اگر همین یک جمله را هم می‌داشت با آن متن ِ روانش برای خوب بودن کفایت میکرد، اما تلنگرهایی که به سرم میزد خیلی بیشتر از این حرف ها بود؛
گویی با شروعش در خیابان های نیویورک قدم زدم، مجسمه ی آزادی شان را دیدم و را و رسم ِ دانشگاه داری را وقتی یادگرفتم که نویسنده مرا به گردش ذهنی در دانشگاه هاروارد با آن زیبایی و نظم ش برد و آنجا بود که یاد گرفتم عدم ِ تلاش شرقی ام را به پای نامردی ِ غرب نگذارم.
وقتی کتاب مرا به قبرستانِ آرلینگتون برد تفاوت آرامگاه ِ آنها با بهشت زهرایمان را حس کردم؛ گویی در زمین برای بعد از مرگ شان بهشتی برایشان هست و البته برایمان هم جهنمی.
بیرون از قبرستان که آمدم و در ادامه ی مسیر، نویسنده مرا به آبشار نیاگارا برد شوق ِ زندگی را یافتم.

سفر ِ ۴۳ فصلی ِ کتاب از بهترین سفرهای من شد، سفری که در ظاهر از دورترین کشور شروع شد و در پایان به درونم رسید، که باید برای توسعه ی ایران از پستوی خانه بیرون آمد، دنیا دید و اندیشه به کار برد و درست اقدام کرد؛
آری می بایست از مک دونالدی که برایمان درست کردند رها شد و هارواردی دیگر ساخت…

 

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=281423

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]