مهدی چمران از منیتها و احساس تکلیف کردنها در جریان اصولگرا گلایه دارد و معتقد است باید برای رسیدن به وحدت این نوع نگاه ها کنار گذاشته شود.
فائزه عباسی: اختلافات سیاسی درون جریانات چپ و راست از یک سو و انتخابات ۹۸ از سوی دیگر موضوعی است که این روزها در محافل سیاسی درباره آن زیاد صحبت میشود.
مهدی چمران به صراحت از منیت ها و احساس تکلیف کردن ها در جریان اصولگرا گلایه دارد، از اینکه چرا برخی اصولگرایان اجتهاد و تفقه سیاسی می کنند، رفتارهایی که از نگاه چمران لیست های انتخاباتی را خدشه دار می کند. او گرچه پیش بینی درباره انتخابات اسفند ۹۸ و میزان مشارکت مردم را سخت می داند ولی تاکید دارد اگر نارضایتی مردم زیاد شود احتمال پایین آمدن مشارکت زیاد است.
او در روزهایی پای گفتگوی با ما نشست که بحث «گفتگوی ملی» هم داغ بود. او گرچه این ایده را رد نمی کند ولی پیش فرض هایی هم برای آن قائل است. چمران در این گفتگو از برخوردهای حذفی هم گلایه داشت و تاکید می کرد چرا باید هرکسی روی کار می اید طرف مقابل را ساواکی ببینید؟
در ادامه میتوانید مشروح این گفتوگو را بخوانید:
آقای چمران! این روزها با توجه به شرایط منطقهای و بالا گرفتن تهدیدات خارجی علیه ایران، بحث هایی مثل گفتگوی ملی مطرح می شود تا در این شرایط وحدت داخلی بین جریانات سیاسی ایجاد شود. جنابعالی چقدر این ضرروت را احساس میکنید، اینکه سیاسیون از بحثهای سیاسی عبور کنند، تندروی ها کنار گذاشته شود و همه در مقابل تهدیدات یکدست شوند؟
گفتگوی ملی به معنی این است که همه طیفهایی که در کشور هستند اولا به اسلام و مکتب و ثانیا به قانون اعتقاد داشته باشند. چون همه اینها مبانی و پایه هایی است که اختلاف در آنها میتواند بعدا سبب افتراق شود. اینکه یکی بگوید اسلام یک دین شخصی است، قرآن پیام الهی نیست و پیام پیامبر است و… اینها اختلاف در اساس است و مسلم است که نمیتواند به یک تفاهم ختم شود. بنابراین وقتی قرار است یک گفت و گوی ملی شکل بگیرد ابتدا طرفین باید بر اصول اساسی یعنی اسلام و مکتب و دین تفاهم داشته باشند و هردو به قانون اساسی و به رهبری واقعا معتقد باشند.
طبیعی است چنین افرادی با این ویژگیها هرچقدر به هم نزدیک شوند، بنشینند، افطاری بخورند و صحبت کنند یک ضرورت است. نه فقط برای الان که آمریکا برای ما دندان تیز می کند و عربدههای مستانه و توخالی میکشد بلکه همیشه این ضرورت وجود دارد. ولی اینکه حالا با همدیگر به رغم تضادهایی که وجود دارد بنشینیم و به نفع یک گروه یکی شویم و مقابل این و آن قرار بگیریم، چنین چیزی عملا صورت نمیپذیرد. البته وقتی دشمن حمله کند، چه حمله نظامی و چه حمله اقتصادی همه این طیفها که به انقلاب معتقدند، وظیفه شان است که در کنار هم قرار بگیرند و این تا اندازه ای در همین حملات آمریکا یا بحثی که در مورد سپاه مطرح گردید، نمایان شد. طیفهای مختلف آمدند و حمایت کردند و به درستی میگفتند ممکن است نسبت به آن آقا یا حتی سپاه انتقاد داشته باشیم ولی وقتی کسی به نیروی نظامی ما توهین و حمله میکند و او را تحریم میکند در این صورت نمیتوانیم سکوت کنیم واز آن حمایت میکنیم.
ما یکسری اختلافاتی با همدیگر داریم، گروههای مختلف اصلاح طلبان، اصولگرایان و مستقلین طیفهای مختلفی هستند که هیچکدام ۱۰ یا ۱۰۰ نیستند. مثل طیف رنگ دارای درجه بندی هستند. وقتی یک دشمن خارجی در مقابلمان قرار می گیرد باید این هماهنگی را باهم داشته باشیم. ولی اگر این مبانی یکی نباشد هیچوقت نمی توانیم کنار همدیگر قرار بگیریم. به یاد دارم همان اول انقلاب کمونیست ها و توده ای ها آمده بودند و می گفتند بیایید با هم یکی شویم و شاه را برمی اندازیم. بعد که شاه رفت مقابله کنیم تا انقلاب جا بگیرد و بعدا بتوانیم جلو برویم. این کار نشد و نمیشد چون هیچگاه نمیتوانستیم وارد حزب توده یا کمونیست شویم و کنار هم قرار بگیریم. حتی در جنگ هم دیدید که آنها یکباره راه دیگری رفتند. منافقین اصلا به کمک صدام رفتند و امکان هماهنگی وجود نداشت. بنابراین اگر جریانات سیاسی حداقل اعتقادات را داشته باشند و مبانی یکی باشد می توانند کنار هم قرار بگیرند. به نظر میرسد لااقل عده زیادی از اینها معتقد هستند و در میان همین طیفها عدهای هستند که ولی فقیه نمیخواهند و اسلام را طور دیگری تفسیر می کنند. اینها به تفکرات آسیب میزند. ولی تفکراتی که مسلمان هستند و معمولی و معتقد هستند در شرایط حاد و غیرحاد باید کنار هم باشند. و اینکه به روشهای متفاوتی معتقدند، چیز دیگری است.
اگر بخواهیم روی دو تا دو تا چهار تا پیش رویم وقتی نارضایتی مردم بیشتر شود مشارکتشان در انتخابات کم میشود. این یک فرمول به طور کلی است. ولی ممکن است شرایطی پیش بیاید بخصوص فشارهای جهانی که مردم احساس تعهد بیشتری کنند و بیشتر به صحنه بیایند.
طبیعتا وقتی بحث گفتگوی ملی می شود مشخص است که قرار نیست یک اصلاح طلب، اصولگرا شود یا بالعکس، بحث بر سر این است که اصولگرا و اصلاح طلب می توانند در یکسری هدفهایی به هم نزدیک شوند. اما انگار در همین حد هم برخی از چهره ها و تشکل های هر دو سر ماجرا ان قلت دارند و …
این دیدگاه همیشه مطرح بوده، مربوط به زمان فعلی هم نیست. همیشه باید اینگونه باشد که ایرانی در مقابل دشمن خارجی با هم متحد باشد. این یک اصل کاملا طبیعی است و همینطور ساده هم فکر کنیم قابل قبول است.
خب این اتفاق چگونه عملیاتی شود؟ چه طیفهایی باید بیایند تا این گفتگوی ملی را کلید بزنند.
نیازی به گفتگو نیست. اگر یک اعتقاد راسخ داشته باشیم و آن این است که جامعه مان رهبر و حتی رئیس جمهور دارد. حرفهای رهبری و رئیس جمهور را بگیریم و همان را دنبال کنیم به نتیجه می رسیم. وقتی که مثلا همه حتی رئیس جمهور می گوید مذاکره معنی ندارد نباید کسی از گوشه ای خواهان مذاکره باشد، یا خدای ناکرده این تصور را داشته باشند که فشارهای اقتصادی را تشدید کنیم تا مردم زده شوند و به رهبری و ریاست جمهوری (بویژه رهبری) فشار بیاورند تا بپذیرند که مذاکره کنیم، دیگر گفتگوی ملی نشدنی است.
اصلا راه ها و منش ها متفاوت است. ربطی به اختلاف سلیقه ندارد. مقام معظم رهبری در مجمع تشخیص مصلحت از طیفهای مختلف انتخاب می کنند و می گذارند. این خودش پیام دارد که درست است. اینها کسانی هستند که به این مسیر معتقدند و می توانند آنجا قرار بگیرند. ما هم باید همین مسیر را دنبال کنیم. اگر این مسیر را دنبال کنیم، نیاز به این بحثها که چکار کنیم و چطوری میشود هم نیست.
بخشی از اختلافات بر سر اداره کشور است و اینکه بعضی طیفها کنار گذاشته میشوند. اگر باب گفتگوی ملی باز شود فکر نمی کنید پایانی براین این خطکشیها باشد
این یک بحث منطقی است. متاسفانه هرکس سر کار می آید فکر میکند طرف مقابل ساواکی است! بعد از انقلاب این تب در کشور راه افتاده بود که فلانی و فلانی ساواکی هستند و از ادارات اخراج می کردند. حالا هم هرچه مربوط به وزیر قبلی است بد است. هرچه کمبود است متعلق به اوست. حتی کسی که برای وزیر قبلی چای می برده هم باید عوض شود. دولت که عوض می شود، همینطور است. حتی یک عده به وزیر کشور ایراد می گرفتند که شما ۹۰ درصد بخشداران و فرمانداران را عوض کردید، هنوز ۱۰ درصد را عوض نکرده اید. این اصلا تفکر غلطی است که باید عوض کنی و از طیف ما بگذاری.
غلط بودنش هم به این دلیل است که یکی برنامه ریزی می کند برنامه پنجم یا ششم یا برنامه بیست ساله را جلو ببرد اما رئیس جمهور بعدی یکباره همه را بهم می ریزد و مسیر قبلی را ادامه نمی دهد. یا وزیر و مجلس هم همین طور همین شرایط را قائل است. مثلا فرض کنید یک نفر متخصص یک کار است و می تواند جایی را خوب اداره کند ولی در طیف سیاسی مورد نظر نیست ولی آقایی که اصلا تخصص ندارد را در آنجا می گذارند به قیمت اینکه خراب کند و به لجن بکشاند. ولی با اینکه همه چیز را برهم ریخته حمایت هم میشود چون هم طیفی شان است. کاری به این طیف و آن طیف هم ندارم و هرکس این کار را بکند، خلاف کرده. در شورای شهر کسانی بودند که شورای اول آورده بودند. شورای اول که متشکل از آقای حجاریان و دیگران بودند. حتی به من گفتند حقوقدانی که با او مشورت می کنی را آقای حجاریان آورده است. گفتم که خب آورده باشد. من می بینم که مسلط است از وجودش استفاده می کنم. انقدر میدانم که اگر جایی خواست خلاف واقع بگوید آن را نپذیرم. همین آقا الان یکی از دوستان صمیمی من است. البته الان دیگر بازنشسته شده ولی هرازگاهی خودش، خانمش و پسرش به من زنگ می زنند و احوالپرسی می کنند. درحالی که در آن زمان به شدت از این طرف و آن طرف توصیه می کردند که این افراد عوض شوند ولی من معتقد بودم که این کارمندان و مدیران باید باشند. یک عده از شورای اول تا ۱۴ سال بعد هم بودند ولی شورای شهر پنجم به عنوان اینکه آنها همکار ما بودند کنارشان گذاشتند. درحالی که آنها از نظر طیف سیاسی دوست ما نبودند. آهِ این افراد بلند شده بود. این اقدامات بدی است که میتواند مملکت را خراب می کند.
شاید اگر مثلا در انتخابات و تائید صلاحیتها به ویژه درمورد انتخابات مجلس نگاه بازتری وجود داشت امروز مجلس ما خیلی قوی تر بود و …
من این را قبول ندارم. برای اینکه تائید صلاحیت ها اصلا به مسائل سیاسی کاری ندارد. متاسفانه الان در شورای شهر که دقت های لازم نشده و خود وزارت اطلاعات پرونده افراد را بررسی کرده با این حال نماینده مجلسی که باید او را گزینش کند دوستش بوده و نادیده گرفته. حدود هشتاد نفر آدم هستند که نباید وارد شوراها می شدند. تعدادی از اینها آبروی شورا را در شهرهای دیگر بردند. اینها تخلف کرده بودند و حتی کارهای خلاف اخلاق داشتند. در مجلس هم به استثنائات کاری ندارم ولی به طور کلی شورای نگهبان روی مسائل سیاسی تصمیم نمی گیرد و همانطور که میبینید اصلا چنین چیزی نبوده و نیست.
برای گفتوگوی ملی نیازی به گفتگو نیست. اگر یک اعتقاد راسخ داشته باشیم و آن این است که جامعه مان رهبر و حتی رئیس جمهور دارد. حرفهای رهبری و رئیس جمهور را بگیریم و همان را دنبال کنیم به نتیجه می رسیم. وقتی که مثلا همه حتی رئیس جمهور می گوید مذاکره معنی ندارد نباید کسی از گوشه ای خواهان مذاکره باشد، یا خدای ناکرده این تصور را داشته باشند که فشارهای اقتصادی را تشدید کنیم تا مردم زده شوند و به رهبری و ریاست جمهوری (بویژه رهبری) فشار بیاورند تا بپذیرند که مذاکره کنیم، دیگر گفتگوی ملی نشدنی است.
یعنی نمی پذیرید که گاهی نگاه سختگیرانه ای وجود داشته است؟
نه اتفاقا فکر می کنم اگر سختگیرانه بود هیچوقت آدمهایی به این میزان در مجلس نبودند و مجلس اینگونه نمی شد که یکباره یک نفر بلند شود و محرمانه های هسته ای را لو دهد یا خلاف مسائل ملی از داخل مجلس صحبت کند. این امر به این دلیل است که اصلا روی مسائل سیاسی فکر نکرده بودند. مثلا تخلف نکرده، پرونده جنایی یا محکومیت جزایی نداشته باشد، خدای ناکرده رشوه نگرفته باشد. بیشتر روی این مسائل دور می زند. البته مسائلی که مخالف مصالح ملی نباشد یا اینکه جاسوس نباشد هم مهم است. کسانی را در بخش اداری همین شوراها داشته ایم که به جرم جاسوسی زندان بوده اند ولی الان آمده اند و به علت اینکه دوست بودند، دارند کار می کند که درست نیست.
عکس این هم صحیح نیست که به خاطر اینکه با آن آقا کار می کرده کنارش بگذارم. قبلا رئیس این بنیاد شهید چمران در زمان جنگ آقای خاتمی بود و بعد که من آمدم یکسری افراد خودشان خواستند که نباشند و خداحافطی دوستانه و صمیمانه کردند و تشریف بردند. آنها که به درد می خوردند را نگه داشتیم و همکاری می کردیم به رغم اینکه با دیدگاه ما متفاوت بودند ولی در این زمینه متخصص و کار می کردند. به هرحال ملت و طیف وسیعی از مردم مان در این طیفهای سیاسی هستند. اینها باید کنار هم زندگی کنند و با هم کار کنند. خانواده هستند کمااینکه در خانواده ها هم یک فرزند این طرفی و فرزند دیگر آن طرفی فکر می کند. اینها دارند با هم زندگی می کنند و همدیگر را نمی کشند.
البته ممکن است به آنجا هم برسد. در لبنان شاهد بودیم که برادری به خاطر اعتقاداتش برادر دیگر را کشته بود! پدرش آمده بود و او را در حین قرآن خواندن دیده بود و علت را جویا شده بود. پاسخ داده بود که او اشتباه می کرده است. آن زمان که هنوز حزب الله قدرت نگرفته بود، همه تفنگ داشتند و پدر در حین عصبانیت تفنگ را به سمت پسر نشانه گرفته و او را هم می کشد. ناراحت می شود از اینکه دو پسرش را از دست داده حالت عصبی و مالیخولیایی می گیرد و در کوچه دو نفر دیگر را هم می کشد. آنها که نمی دانستند چه خبر است وقتی می بینند یک نفر دارد مردم را می کشد برای برقراری نظم او را هم می کشند. می توانیم نرم تر این ماجرا را در کشور خودمان ببینیم که ممکن است اتفاق بیفتد.
به عقیده من تفکر باید عوض شود و تا این تفکر عوض نشود این نشست ها به نتیجه ای نمی انجامد. صوری و ظاهری است هرچند به نظر می رسد خوب است لااقل در یک افطاری یا مجلس ختم این افراد کنار هم قرار می گیرند و بعضا کنار هم عکس می گیرند. دشمن هم نیستند و می توانند با هم زندگی کنند. همین یک ذره را اگر گسترش دهند، درست می شود.
به بحث گفتگوی ملی بازگردیم، الان یکسری جلسات وجود دارد که آقای باهنر و برخی چهره های اصلاح طلب آن را کلید زده اند. به نظر شما این جلسات که با پیش فرض گفتگوی ملی درحال برگزاری است می تواند تسری پید کند مثلا در مجمع که همنشینی سیاسیون چپ و راست زیاد است گفتگوها در زیر سقف آن دنبال شود.
نهادهایی که زیر نظر رهبری است عموما همینگونه هستند. فلسفه انتخاب مجمع تشخیص را خود مقام معظم رهبری می دانند و انتخاب می کنند. ولی جاهای دیگر مثل بنیاد مستضعفان اصلا این حرفها مطرح نیست. به عقیده من تفکر باید عوض شود و تا این تفکر عوض نشود این نشست ها به نتیجه ای نمی انجامد. صوری و ظاهری است هرچند به نظر می رسد خوب است لااقل در یک افطاری یا مجلس ختم این افراد کنار هم قرار می گیرند و بعضا کنار هم عکس می گیرند. دشمن هم نیستند و می توانند با هم زندگی کنند. همین یک ذره را اگر گسترش دهند، درست می شود.
خودتان تابحال با طیفهای اصلاح طلب صحبت داشته اید؟
بله صحبت زیاد داشته ایم ولی نه در این زمینه.
چرا جریانات سیاسی در ایران انقدر در گفتگوهای درون و بین جریانی دچار مشکل می شوند، این موضوع ریشه در کجا دارد و چرا نمی توانیم یک وحدت به تمام معنا داشته باشیم؟
حالا بگویم به خاطر هوش یا خودخواهی ایرانی است! نمیدانم اما این حرف درست است. در کشورهای دیگر چند تا طیف هستند که حزب معرفی میکنند و همه از آنها پیروی میکنند و حزبی میشوند و کارشان را انجام میدهند ولی در کشور ما بخصوص در بین گروه متدین (اصولگرایان) این مساله بیشتر است. چون برای خودشان تفقه و اجتهاد می کند. مثلا لیستی به آنها میدهند و می گویند فلانی ها جمع شده اند و با هم مشورت کرده اند و به این نتیجه رسیده اند. لیست را که می خوانند آخر سر یکی از آنها می گوید من دو تا آدم میشناسم که اینها خیلی خوب هستند. می گوییم خوب هستند ولی مردم نمی شناسند و رای آوری ندارند درحالی که این پارامتر هم مهم است. می گوید وظیفه ام این است که باید به آدم خوب رای بدهم می خواهد رای بیاورد یا نیاورد. این وظیفه الهی من است. لیست را عوض می کند چند نفری را درمی آورد و تعدادی را جایگزین می کند. آن که در آورده رای نمی آورد و آن که هم اضافه کرده رای نمی آورد. بنابراین لیست ها خدشه دار میشود.
تفکر دیگری هم هست که کاندیداها احساس تکلیف شرعی می کنند که کشنده است. از این تکلیف شرعی هم پایین نمی آیند که باید بیایند و خدمت کنند. این در مورد رئیس جمهور یا نماینده مجلس یا عضو شورای شهر هست. درحالی که همه این احساس تکلیف را کرده اند که آمده اند. حالا نمی شود این احساس را بکنید که این احساس تکلیف نباشد! واقعا شما رای نمی آورید. من قبل از انقلاب در دوران شاهنشاهی رای ندادم. حتی آن موقع شب انتخابات میگفتند هرکس مهر انتخابات در شناسنامه خود نداشته باشد از برخی امتیازات محروم می شود. ملت هجوم می آوردند که رای دهند تنها به خاطر اینکه شناسنامه مهر بخورد. البته مرا با سابقه سیاسی، دادگاه، محکومیت و سرباز صفر شدن با وجود تحصیلات عالی نمی گذاشتند که بیرون بروم. تبعیدی به بندرعباس و بندربوشهر بودم و خوردن یا نخوردن یک مهر تفاوتی به حالم نداشت. آن موقع چون میدانستیم بازی است، رای نمیدادیم ولی بعد از انقلاب از اولین همه پرسی که ۱۲ فروردین بود حضور داشتیم. حتی اولین بار که ریاست جمهوری بود بین دو تا از کاندیداها این وضعیت را داشتم. یکی مرحوم دکتر حبیبی بود و دیگری را نام نمیبرم ولی از آنها خواستم که با هم یکی و هماهنگ شوند. البته هر دو گفتند که اینکار انجام می دهند ولی بعد متاسفانه نشد و ضرر هم کردند و بنی صدر رئیس جمهور شد و آسیبش را دیدیم. وضعیتی که افراد نمی خواهند از منیت خودشان کمی پایین بیایند، خوب نیست.
در کشورهای دیگر چند تا طیف هستند که حزب معرفی میکنند و همه از آنها پیروی میکنند و حزبی میشوند و کارشان را انجام میدهند ولی در کشور ما بخصوص در بین گروه متدین (اصولگرایان) این مساله بیشتر است. چون برای خودشان تفقه و اجتهاد می کند. مثلا لیستی به آنها میدهند و می گویند فلانی ها جمع شده اند و با هم مشورت کرده اند و به این نتیجه رسیده اند. لیست را که میخواند آخر سر میگوید من دو تا آدم میشناسم که اینها خیلی خوب هستند
ظاهرا اصولگرایان ایده «شورای وحدت» را برای رسیدن به وحدت گروه های مختلف این جریان به جای جمنا کلید زده اند. به گفته آقای زاهدی گروه سومی هم در حال تشکیل شدن است که تقریبا همان ایده اولیه جمنا را دارد که می خواهد فراجناحی باشد و همه گروه ها به وحدت برسند. پیش بینی شما از آرایش انتخاباتی در درون جریان اصولگرا چیست؟
همه اینها یکی هستند. شورای وحدت، جبهه مردمی یا همان جمنا یکی هستند. گروه های دیگر هم دعوت شده اند و آمده اند. هرچند ممکن است برخی نیایند و تابحال هم نیامده اند. ولی ان شاءالله که همه بیایند و به یک طرز تفکر واحدی برسند. در این صورت تکلیف مردم هم روشن تر خواهد شد.
الان وضعیت شورای وحدت به کجا رسیده است؟
هروقت قرار شد بگویند، میگویند.
متاسفانه هرکس سر کار می آید فکر میکند طرف مقابل ساواکی است! بعد از انقلاب این تب در کشور راه افتاده بود که فلانی و فلانی ساواکی هستند و از ادارات اخراج می کردند. حالا هم هرچه مربوط به وزیر قبلی است بد است. هرچه کمبود است متعلق به اوست. حتی کسی که برای وزیر قبلی چای می برده هم باید عوض شود. دولت که عوض می شود، همینطور است.
خودتان تصمیمی برای ورود به انتخابات ندارید؟
خیر.
پیش بینی شما در مورد انتخابات ۹۸ چیست؟ مشارکت سیاسی را در چه حد می بینید؟ این احتمال مطرح می شود که هر بار مشارکت سیاسی پایین می آید احتمال پیروزی اصولگرایان بیشتر می شود خود شما این تحلیل را قبول دارید؟
من اصلا نمی توانم پیش بینی کنم. واقعا می گویم. خیلی چیزها در روزهای آخر عوض میشود. بنابراین برنامه ریزی ها باید براساس معیار جلو برود تا ببینیم چه می شود. هر آنچه را که مردم انتخاب کنند قابل پذیرش است. هر آنچه را که مردم الان می بیند نتیجه انتخابشان است. در آینده هم هر آنچه را که ببیند باز نتیجه انتخابشان خواهد بود. این انتخاب محترم، است و هرکس بخواهد زیرش بزند، مطمئنا همان می شود که فرضا فتنه ۸۸ به وجود آمد و کاملا با منافع ملی ما مغایر است و آبروی خودمان را برده ایم و دشمن را جری کردیم. بنابراین نمی دانم چه و چگونه خواهد شد.
ولی این را می دانم که مردم از این شرایط اقتصادی و از این اوضاع ناراحتند. ناراحتی شان هم کم نیست. به همه هم میتازند و ایراد می گیرند که چرا فلان نکردید؟ گاهی اوقات می پرسند چرا شما رای نیاوردید که این طوری شود؟! خب، رای نیاوردیم چون شما ندادید. می گویند شما باید یک کاری می کردید که رای می آوردید. باید یک جوری خودتان را معرفی می کردید. این را مردم از ته دل می گویند و ناراحتند. حتی گروههای دیگر از طیفهای دیگر باز هم ناراحتی دارند. شرایط اقتصادی سخت است. بیکاری، کم شدن ارزش پول همه مشکلات اساسی هستند. جنگ روانی بسیار شدیدی که در دنیا سابقه نداشته علیه ما به راه افتاده، خودمان هم از داخل خودمان را می زنیم.
آنها که ایرانی هستند خارج از کشور یک جوری ما را می زنند. بی وطن های بی غیرت بی شرف یک جوری ما را می زنند. آقای ترامپ هم تهدید می کند که این طوری شد، تمام! درحالیکه باید به او گفت خودت سالها قبل تمام شده ای. توهین ها و جسارت های این تیپی به ملت ایران می شود. همه این فشارها روی ملت و دولت ما هست. در مقابل اینها باز هم فکر میکنم ملت ما، ملتی مقاوم و صبور و نمونه ای است که توانسته همه اینها را به خوبی خوشبختانه تابحال از سر بگذراند. فکر می کنم به طور قطع در این جنگ اقتصادی هم سربلند و موفق شویم. چون اعتقادمان به خدای بزرگ است، اگر برای خدا بجنگیم و کار و تلاش و هر جهادی کنیم علاوه بر اینکه خودمان، خودمان را کمک میکنیم کمک بزرگ الهی هم پشت سر ما خواهد بود. البته ما به امید او هستیم ولی به این امید نباید همه چیز را رها کنیم.
یک وقت اشتباه نشود. ما در جنگ همه کارها را می کردیم. برای ساخت یک پل چند ماه مطالعه می کردیم. اساتید دانشگاهی را میخواستیم و نظرشان را جویا می شدیم. برنامهریزی و طراحی میکردیم و واقعا خودمان را در مطالعه می کشتیم. همه چیز را آماده می کردیم و می گفتیم خدایا بقیه اش دست تو است. پیروزی یا شکست دست توست. آن موقع هم خداوند پیروزی را اغلب جاها هرطوری بود و به هر طریقی پیش می آمد، نصیب ما می کرد. نه اینکه بنشینیم و بگوییم خدایا پیروزمان کن! خدا یک پس گردنی هم به ما میزند و میگوید که این آدمها به جایی نمیرسند.
آیا مشارکت با وجود این نارضایتی ها بالاست؟
نمی دانم. اگر بخواهیم روی دو تا دو تا چهار تا پیش رویم وقتی نارضایتی مردم بیشتر شود مشارکتشان کم میشود. این یک فرمول به طور کلی است. ولی ممکن است شرایطی پیش بیاید بخصوص فشارهای جهانی که مردم احساس تعهد بیشتری کنند و بیشتر به صحنه بیایند. به خاطر مسائل، مقاومت و مبارزهای که باید بکنند.