محمد خدادی با اشاره به اینکه سعی دارد توزیع یارانه مطبوعات را هدفمند کند عنوان کرد که حل مساله لوایح سهگانه مطبوعات در اولویت اصلی کار او قرار ندارد.
گروه فرهنگ: محمد خدادی برای اهالی رسانه نام ناآشنایی نیست هر چند که خود او میگوید من جدای از اینکه رسانهای باشم یک دیپلمات هم هستم و سابقه نظامیگری و حضور در سپاه را هم دارم هر چند که در آنجا هم کارم اطلاعرسانی و رسانه بود. نام خدادی در سالهای ابتدایی دولت حسن روحانی با نام خبرگزاری دولت و روزنامه ایران گره خورد. هرچند که وی معتقد است ایرنا را در دوره مدیریت خود به یک خبرگزاری به معنای رسمی خود نزدیک کرده است اما خبرگزاری رسمی ایران هنوز تا رسیدن به استانداردهای حتی داخلی برای تولید محتوا راه زیادی دارد. پس از استعفای محمد سلطانیفر از معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد و پایان یک سال و ۲۷ روز فعالیت او در ساختمان خیابان قائممقام، خدادی با وجود بازنشسته بودن و به تعبیر خودش پس از کسب مجوزهای مربوط! به صندلی طبقه انتهایی این ساختمان و سکانداری مطبوعات ایران هدایت شد. این در حالی بود که تا پیش از آن و پس از استعفای معاون سابق انتخاب جایگزین سلطانیفر کار را به استعفای وزیر و گویا جنجالهای بسیار در بدنه دولت و مجلس برای انتخاب این معاونت پیش برده بود. این روزها در حالی سکه معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به نام خدادی ضرب شده است که نه تنها مطبوعات در وضعیت بحرانی و احتضار به سر میبرند بلکه جنگ روانی و رسانهای شدیدی علیه ایران در جامعه جهانی در حال اداره است که نیاز به مدیریت فکری و محتوایی و نیز همگرایی رسانهای برای مقابله با آن را بیشتر میکند. اما آیا خدادی مرد این میدان مبارزه است؟ اجازه بدهید جواب این سوال را از دل پاسخهای وی به سوالات مهر در این مصاحبه جستجو کنیم. مصاحبهای که بخش نخست آن را در ادامه میخوانید و بخش دوم آن را که درباره موضوع کاغذ مطبوعاتی است، در روزهای آتی از نگاه شما میگذرانیم.
آقای خدادی شما سال ۱۳۹۶ از مدیریت خبرگزاری ایرنا که خبرگزاری رسمی دولت به شمار میرود استعفا دادید و به نوعی از مجرای دولتی کار خبر فاصله گرفتید. علت این استعفا چه بود؟
در دولت آقای احمدی نژاد من را بازنشسته کردند و با درخواست آقای جنتی من بازگشت به کار شدم و از ابتدای دولت آقای روحانی به ایرنا آمدم. شرایط سختی بود. ایرنا در دولت قبل طی هشت سال، هفت مدیر عوض کرده بود و دو حاشیه بزرگ دامنش را گرفته بود. یکی بازداشت مدیرعاملش و دیگری تعطیل شدن روزنامه ایران و مشکلات عجیبی سرراهش بود. از افزایش حجم نیروی انسانی مازاد و غیر محاسبه شده تا تعطیلی دانشکده خبر و مشکل عدم پرداخت حقوق به خبرنگاران دفاتر خارجی ایرنا که یازده ماه به تعویق افتاده بود…
مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری، اداری و مالی و از بین رفتن زیر ساختها و دهها مشکل جدی بر سر راه سازمان هشتاد ساله. دوران سختی بود و بسیار با مشقت و دشوار گذشت و خوشحالم نتیجه این شد که در آن چهار سال اول دولت آقای روحانی کار خبر بصورت حرفهای به میزان قابل توجهی به ایرنا بازگشت. یکصد و بیست جوان مجرب تحصیل کرده جذب ایرنا شدند و در پستهای مدیریتی بکار گرفته شدند همزمان کار حرفهای خبر در ایرنا در خروجیهای مختلف و ورود به تمام شبکههای اجتماعی در دستور کار ایرنا قرارگرفت و عملاً زیر ساخت فنی چند رسانهای خبری و مناسبات بین المللی ایرنا و زیر ساخت فنی و موارد مختلف که در طول سی و پنج سال زندگی در محیط خبری تجربه کرده بودم مورد توجه و درحد بضاعت محقق شد. همه چیز برای بهره برداری آیندگان آماده بود که دراین شرایط حس کردم دیگر باید کار را بسپارم به فرد دیگری و خودم را بازنشسته کنم. همان روز با استعفا، خودم را بازنشسته کردم.
چرا استعفا؟
حسم این بود پس از چهار سال کار مدیریتی در ایرنا زیر ساختها فراهم شده دیگر باید بروم سمت تولید محتوا. من ۴۰ سال بود که کارم این بود و نباید از آن جدا میشدم.
از کار در فضای خبری رسمی دولت و ایرنا خسته شده بودید؟
ابداً اینطور نبود. من از کار در ایرنا لذت میبردم. من در ایرنا بزرگ شدم و از ۲۴ سالگی به عنوان خبرنویس به ایرنا رفتم. و برای دومین بار در ایرنا بازنشسته شدم. کار حرفهای خبری را در ایرنا فراگرفتم با ایرنا زندگی کردم و در فراز و نشیبها در ایرنا بودم؛ در دهلی نو خبرنگار ایرنا بودم و با تلکس خبر فرستادم. در همه ردههای ایرنا از خبرنویسی شروع کردم و با مدیرعاملی بازنشسته شدم اما در شروع دوره دوم ریاست جمهوری آقای روحانی احساسم این بود ماموریتم را انجام دادهام که مهمترینش برگرداندن حس کنشگری خبر در بدنه خبرگزاری بود چون با مشکلات و تغییراتی که در ایرنا ایجاد شده بود عملاً این سازمان نسبت به کار خبری بیتفاوت شده بود؛ تفاوت سایت با خبرگزاری ایدهای بود که باید مورد توجه قرار میگرفت و بجای معروفیت باید دنبال مقبولیت در کار خبرگزاری باشیم. در پایان بیش از چهار سال کار شبانه روزی احساسم این بود که ایرنا ساختار خبرگزاری به خود گرفته است و از فضای اخبار زرد و هیجانی و سایتی دور شده است.
شبکههای اجتماعی را به ایرنا بردم. اخبار زرد را از ایرنا گرفتیم و فضای فرآوردهسازی را در آن در قالب فیلم و عکس و اینفوموشن احیا کردم. من سعی کردم کلمه خبر را در خبرگزاری ایرنا دوباره حاکم کنم و هنوز معتقدم که خبر باید اولویت یک خبرگزاری باشد و نباید ادای سایتها را در آورد. مخاطب خبرگزاری نه مردم که رسانهها هستند. کار یک خبرگزاری مانند ایرنا تولید محتوا و رقابت با سایر خبرگزاریهای بینالمللی است و دفاع از دولت هم باید در محتوا باشد نه هیجان و جنجال – در دفاع از دستاوردهای دولت در همه سرفصلها از جمله برجام یا حادثه پلاسکو یا ماجرای حمله داعش و صدها حادثه و موضوعات خبری همه ارکان ایرنا در داخل شهر و استان و خارج از کشور، فعال بودند. زبانهای خارجی ایرنا افزایش پیدا کرد.
واقعیت این است که ما در ایران اسم خبرگزاری را روی رسانه میگذاریم و اما در عمل رفتار سایتها را انجام میدهیم که مغایرت حرفهای دارد و به همین دلیل منبع خبر بعضاً رسانههای خارجی میشود. عدم شناخت مهارتهای رسانهای در ایران باعث شده که خبرگزاری را مانند یک سایت بزرگ ترسیم کنیم و انتظارات را در آن حد میبینم و این با تعریف خبرگزاری، مغایرت دارد. حجم تولید بسیار بالا بدون در نظر گرفتن مخاطب که اصولاً عام است یا خاص.
اطلاعات را خام میدهیم برای بهره چه مخاطبی در حالی که خبرگزاری باید اطلاعات تولید کند و در سایتها با بهره از آن به فراورده متناسب با نیاز مخاطب عام تبدیل شود. در پنج کشور عضو شورای امنیت هر کدام یک یا دو تا خبرگزاری دارند و ما در ایران الان بیش از ۴۰ مجوز خبرگزاری صادر کردیم و فکر میکنیم با داشتن تعداد زیاد رسانه مشکل رسانهای ما حل میشود. با هر کدامشان که صحبت کنی هدفشان جذب مخاطب مردمی است و نه تولید محتوا برای رسانهها و مدیران و … و برای همین است که بعضاً منبع رسانههای ما از داخل به خارج نقل مکان داده و کمیت خبر برای ما از کیفیت آن بیشتر اهمیت دارد. من سعی کردم در دوران مدیریتم در ایرنا این کارها را سامان بدهم. اختلافی هم با کسی نداشتم و نه سو تفاهمی. نه کسی من را عزل کرد و نه کسی گفت برو. حس کردم باید میدان را برای افراد دیگر باز کنم. بعد از ایرنا هم رفتم دنبال کار محتوایی و مشاورهای در عرصه رسانه.
خب شما که با فکر سپردن جای مدیریت رسانه به دیگران و نیروهای تازهنفس از ایرنا بیرون رفتید چطور حس کردید که باید پست مدیریتی در عرصه رسانه آن هم با گرفتاریهای به مراتب بیشتر از ایرنا را بپذیرید. کمی این آمدن با آن رفتن همخوانی ندارد و البته کرسی که به شما سپرده شده در این چند ماه بسیار پرحاشیه هم بود. از رفتن قهرگونه معاون سابق تا جنجال استعفای وزیر ارشاد به واسطه انتخاب جایگزین ایشان و به نوعی این صندلی در این مدت بسیار داغ بوده است.
حاشیه که همیشه بوده است و بخشی از محیط اجتماعی ماست. وقتی حجم تبادل اطلاعات زیاد میشود موضوع برای صحبت هم زیاد میشود. وقتی رئیس جمهور آمریکا هر روزش را با حاشیهسازی شروع میکند دیگر تکلیف بقیه که روشن است. آمدن به معاونت مطبوعاتی به معنی این نبود که جز من کسی نبود، یا دیگران برای حضور در اینجا ضعیف هستند. احساس کردند که حضور من با مختصات اینجا در این مقطع بیشتر قابل جمع است و شاید این برداشت بود که من با توجه به جنس کاری که در دولت کردم و سابقهام در رسانههایی چون تلویزیون و ایرنا و نشریه کاغذی و شناختم از ساختارهای مطبوعاتی و دولتی میتوانم از عهده این مسئولیت بر بیایم. من هم میدانستم که بودن در این مسیر سخت و پیچیده است و موضوعات عجیبی سر راه آن است. و اساساً بخاطر سختی کار شرایط پیچیده و مشکلات درهم تنیده و نیاز واقعی به وجود فردی که آزاد از نظر اشتغال باشد و درعین حال مسائل و مشکلات دولت و رسانه و نظام را بداند من هم دنبال اشتغال در پستی نبودم که اگر بودم در ایرنا میماندم بلکه درک شرایط خطیر کشور و جنگ تحمیلی اقتصادی ترامپ علیه مردم و کمک به عبور از بحران دراین شرایط سخت مهم است و قبول دعوت هم کمک به دولت و نظام بود بعنوان یک ایرانی که ایران برایش مهم است و مسلمانی که نگاه اعتقادی به انجام تکلیف دارد.
فقط از طرف آقای صالحی برای حضور در این کرسی با شما صحبت شد و یا از دولت هم به شما پالس دادند که برو؟
یکی از ویژگیهای آقای صالحی اجماعسازی است و شخصیت ایشان همین است. البته انتظار از ایشان هم همین است. خود آقای روحانی هم چهره اجماعسازی است و تلاش این دولت هم بر این بوده است. احساسم این بود که در انتخاب من اجماع بوده و واکنشهای بعد از انتصاب هم همین موضوع را اثبات کرد.
کمی به فضای رسانهای این روزهای کشور بپردازیم. من مساله عمیقی که این روزها در فضای رسانهای کشور حس میکنم کاهش اعتماد عمومی مردم به رسانههای داخلی رسمی است و مردم بیشتر به فیک نیوزها و خبرهای غیر رسمی با مرجع خارجی توجه نشان میدهند. این مساله به نظر شما چقدر جدی است؟
بخشی از موضوع جزو ذات این محیط است. خبر زرد و فیک و جنجالی همیشه طرفدار داشته و دارد چون خبرهای کاملاً متمایزی است و جلب توجه میکند. نباید گفت چرا. خبر زرد وجود دارد و نشر پیدا میکند. این بخشی از واقعیت افکار عمومی است زیرا موجب معروفیت میشود و خیلیها هم دنبال همین معروفیت هستند جذابیت هم بیشر در خبر زرد و فیک است تا خبر درست و دقیق – گفته میشود روزنامه دیلی میرور در انگلستان ۲ میلیون نسخه شمارگان دارد و گاردین دو هزار نسخه. دلیلش هم برای علاقهمندی مخاطبان است دیلی میرور زرد است و گاردین رسانه جدی است اما گاردین در خبر قابل اعتنا و مرجعیت دارد نه دیلی میرور.
۱۱۱۲۰ رسانه مجوز دار مجازی و کاغذی در ایران داریم. وقتی برندهایمان را تکثیر میکنیم برای مشتریهای محدود، هیچکدام از آنها نه شاخص میشوند و نه برند. در این اقیانوس با عمق یک بند انگشت هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. ما در این فضا رسانه تخصصی هم بسیار اندک داریم. رسانههای ما خود را مکلف کردهاند که از هردری سخن بگویند و اصولاً مرجع همه نوع خبر باشند و خلاصه همه چیز را به مخاطب ارائه دهند و مخاطب باید بگردد تا اطلاعات مورد نیازش را از دل آن استخراج کند. ما این حجم از رسانه را داریم که در آن همه چیز هست و در عین حال شاید هیچ ویژگی خاصی و یا تمایز خاصی هم داخلش نباشد که توجه مخاطب را جلب کند و خواننده ارتباط مستمر با آن پیدا کند. مخاطب رسانههای ما در مواجهه با آنها سردرگم هستند. تازه رسانهها در موارد بسیاری هم شبیه هم هستند و مشخص نیست کدامیک میتوانند مؤثرتر باشند. شما این فضا را میگوئید بیاعتمادی عمومی، من میگویم گمراهی و اختلال عمومی. مردم به رسانههای داخلی اعتماد دارند و در همین فاجعه سیل این رسانهها بودند که باعث شدند کشتهها کمتر شود و مردم را آگاه و همراه کردند و به آسیبزدهها کمک رساندند.
با این همه احساس میشود واکنشهای مهمی که باید از حاکمیت به مردم ارائه شود در بستر رسانهای خودش ابتر میماند و درست منتقل نمیشود.
دلیل این اتفاق سیستم رسانهداری در کشور ماست. دستگاههای دولتی در ایران همه رسانهدار شدند و روابط عمومیهایشان به جای تبیین، دنبال تبلیغ هستند. به جای ایجاد ارتباط دستگاهها با رسانه، جای رسانه نشستهاند که اصولاً بلااثر است. در نزد مخاطب ما در این کشور دنبال ویوز (views) رفتهایم و فکر میکنیم حرف زدن با افراد بدون افزودن ارزش افزوده به آن وظیفه ماست. جای تفسیر و ورود به موضوع و بازکردن آن و اقناع کردن مخاطب کجاست؟ مساله رسانههای ما تخصصی نبودن و به روز نبودن و پاسخگو نبودن و ندیدن نیازهای مخاطبان است.
پس با این حساب باید منتظر باشیم که شما سیاست افزایش تعداد رسانهها در ایران را متوقف کنید؟
کار از این حرفها گذشته است. مجوز رسانه این روزها دیگر ارزشی ندارد و موضوع بحث نیست. من دنبال این هستم که صدای این کار غیرتخصصی را بلند کنم و این خود رسانهها هستند که برای حیاتشان باید به این مساله توجه کنند. رسانههای ما این روزها به همه سرویس میدهند جز خودشان. وارد واکاوی هر چیزی میشوند جز خودشان. ما باید از فضای دستوری و سیاستگذاری و ابلاغی بیرون برویم و کارمان را اقناعی و کاربردی کنیم. وقتی رسانهها خودشان با درد خودشان آشنا نشوند که نمیشود کاری کرد. با دستور چیزی حل نمیشود. باید رسانهها را به این موضوع آگاه کنم و صدای معاونت را در راستای آگاهسازی در این زمینه بلند کنم.
میخواهید با این صدای بلند چه چیزی را فریاد بزنید آقای خدادی؟
اینکه رسانه برای باقی ماندن و حیات نیاز به چرخه اقتصادی دارد. با یارانه چیزی حل نمیشود. اگر قرار بود پول مشکل رسانه را حل کند باید الان عربستان کارتل رسانههای دنیا و شماره یک آنها میشد. چرا هند شده و عربستان نشده؟ مساله پول نیست. باید رسانهها راه و چاه پیش روی خودشان را بشناسند. در محیط اقتصادی فعلی کشور ما رسانهها به جایی رسیدهاند که دخل و خرجشان به هم نمیخورد باید برایش فکر اساسی کنند. دقت کنید امروز مردم ما با اینکه میتوانند از شیر آب خود را سیراب کنند بطریهای آب معدنی میخرند، چرا؟ چون فکر میکنند در بطری آب مایعی است که بهتر از شیر آب است و ارزش هزینه را دارد. چرا مردم ما روزنامه و یا در اصل اطلاعات را نمیخرند؟ چون حس میکنند اطلاعات روزنامهها به دردشان نمیخورد. اگر روزنامهها بخشی از نیاز مردم در بسته رسانهای ارائه کنند حتماً مشتری خواهند داشت و هزینه اش را هم خواهند گرفت. مردم ما هر چه را که نیازشان را برآورده کند رها نمیکنند. باید رسانههای ایران یاد بگیرند که خود را وارد چرخه عرضه و تقاضا کنند وگرنه حذف میشوند.
البته گلایههای اقتصادی مدیران رسانهها از نبود شرایط کاری مناسب به حق است. اما این همه ماجرا نیست. ما در مدیریت رسانه دچار اختلال هستیم. اصولاً از داشتن چیزی لذت میبریم نه استفاده از آن. برایمان مهم است از پدیدهای تعداد زیادی داشته باشیم و نه اینکه از تعدادی که داریم درست استفاده کنیم. هنوز در ایران حاضریم مثلاً میوه مازاد بر نیاز بخریم و مقداری را دور بریزیم چون حس نمیکنیم محصول پیرامون ما همان سرمایه ماست. البته الان به وضعیتی رسیدهایم که باید در این فرهنگ تجدید نظر کرد. ما اگر ترامپ هم تحریممان نمیکرد طی سالهای آینده به وضعیتی میرسیدیم که امروز دچار آن هستیم. با این وضعیت اقتصادی و جریانی که تولید و مصرف در آن دغدغه نیست خواه ناخواه وضعیت همین میشد. باید یاد بگیریم که وارد چرخه اقتصادی سود و فایده متناسب با نیاز و صرفه و صلاح شویم. ما شاهد تعدیل نیرو در همشهری و روزنامه ایران بودیم و یا در دوره من در ایرنا هم همین اتفاق رخ داد. چرا؟ نمیشود یک روزنامه را با ۴۰۰ نفر نیرو اداره کرد.
خود نظام دولتی ما با یارانه دادن به مطبوعات این مساله را رقم نزده است؟ برای یارانههایی به قول شما چنین فسادآور چه فکری دارید؟
یارانه مطبوعات که هنوز هست اما یارانهای که در قالب حق بیمه خبرنگاران به رسانهها میدادیم شکل و ساختارش تغییر میکند چون ساختار قبلیش خلاف قانون بود. الان از طریق صندوق حمایت از هنرمندان دنبال احیای آن هستیم. اما درباره یارانه باید بگویم که مطبوعات در همه جای دنیا یک سرویس خدماتی است و بخشی از هزینهاش را باید دستگاههای نیازمند به خدماتش تقبل کنند. کار رسانه تولید اطلاعات است و قرار بود یارانه مطبوعات هم در مسیر اطلاع رسانی باشد و نه یارانه به خاطر یارانه پرداخت شود. من در معاونت دنبال این هدفمندی هستم و صرفاً هر رسانهای به عنوان داشتن مجوز رسانه و انتشار آن با هر محتوی دنبال گرفتن پول از محل یارانه نباشد. ما سالانه حدود ۸۰ تا ۱۰۰ میلیارد تومان یارانه را میان حدود سه هزار رسانه توزیع میکنیم. سابق بر این، این توزیع به نسبت تیراژ و نوع انتشار بود و فرمولی در معاونت برای این مساله وجود داشت. من هم نمیخواهم این فرمول را تغییر بدهم بلکه دنبال جهت دادن به آن هستم درحد بضاعت و امکان. معتقدم این یارانه باید خرج گردش اطلاعات در رسانهها شود و نه صرف مجوز یک رسانه.
اشارهای به بحث بیمه اهالی مطبوعات کردید و گشایش تازه در این مساله. برنامه شما برای آن چیست؟
در بحث بیمه برای کمک به بیمه شدن حدود ۳ هزار نفر با صندوق اعتباری هنر به تفاهم رسیدیم اما در این مسیر هم مشکل کم نیست. گفتیم بیمه خبرنگاران اما لیستی به ما میدهند که مغز آدم سوت میکشد. خود دوستان رسانهای ما میگویند که بخش زیادی از این متقاضی بیمهها از اهالی رسانه نیستند.
آقای خدادی تکلیف لایحه نظام جامع رسانهای و قانون مطبوعات در دوره مدیریت شما چه میشود؟ لایحه اول به ویژه بعضاً با انتقادات هم همراه بوده است.
جز این دو لایحه، لایحه قانون تبلیغات هم هست. من برای هر سه آنها کارگروه گذاشتهام اما نمیدانم در این دو سال پرهیاهوی پیش روی دولت و نیز با توجه به وضعیت مجلس و انتخابات آن به سرانجامی برسد یا نرسد.
الان لوایح در کمیسیون هستند؟
بله
انتقادات اصحاب رسانه به لایحهها مورد توجه قرار گرفت؟ برایش فکری دارید؟
ممکن است از صد ماده لایحه در بیست ماده اهالی رسانه اختلاف داشته باشند و باید ببینیم روی چند تا از این بیست ماده میشود به اشتراک نظر رسید. انتظار ندارم لایحهای در حوزه مطبوعات تصویب شود که همه روی آن اشتراک و توافق نظر داشته باشند و در هیچ جای دنیا هم چنین چیزی میسر نیست. باید به معدل توافق برسیم. با این همه صادقانه بگویم که این لوایح جزو اولویتهای من نیست. فعلاً ایجاد فضای همدلی در رسانهها و حل مشکلات آنها و نیز ساماندهی معاونتی که تنها چهل روز است در آن مسئولیت گرفتم برایم اهمیت بیشتری دارد.
آقای خدادی به تازگی رئیس قوه قضائیه دیداری با اهالی مطبوعات داشت که بازخوردهای مثبتی داشته است و امید به دیدگاههای بازتر به موضوع مطبوعات در دستگاه قضائی را پدید آورده است. نگاه شما برای اصلاح رابطه میان رسانهها و دستگاههای قضائی و نظارتی چیست؟
امروز هنر کشور و مسئولان و مردم، هنر حرکت رو به جلو و استفاده از تجربیات گذشته است. تجربه ما را در کشور به این نتیجه رسانده که با اجماعسازی و همبستگی کار را میشود به جلو برد. امنیت ملی هم باید دغدغه رسانه باشد و کشوری در دنیا هم نیست که خط قرمز نداشته باشد و برایش آن خطوط مهم نباشد. کسی در کشور ما نیست که بگوید خط قرمز نباید داشته باشیم…
متوجه هستم اما همیشه جنجالها درباره کارهایی است که گویا در محدوده خط قرمز هم نیست.
من مصداقی میگویم. اگر سازوکاری داشته باشیم که در تجمعات سیاسی و صنفی که از سوی اقشار مختلف بعضاً حتی اعتصابات و اعتراضات اهالی رسانه با سازوکاری مشخص حضور پیدا کنند طبعاً مشکلی پیش نمیآید ولی این ساز و کار فعلاً وجود ندارد و البته فکرهایی برایش داریم. تیمهای امنیتی و حفاظتی وظایفی دارند و اهالی رسانه هم وظایفی، باید برای همکاری آنها سازوکاری اندیشید. باید به تعاریفی برسیم که بر اساس آن جلوی کار رسانه گرفته نشود. تا وقتی این مساله حل نشود هر دو طرف هستند. یک طرف میگوید من مسئول نظم و امنیت هستم که درست است دیگری میگوید من رسانه هستم یعنی انتقال صدای مردم و وظیفه ام این است که کار اطلاع رسانی انجام دهم و حرفه ام این اقتضا را دارد که این هم صحیح است – اما تکلیف و ساز و کار و هماهنگی بعضاً نیست – ما در کشورمان هنوز کارت خبرنگاری رسمی واحد که در اختیار همه ارکان و فعالان رسانه باشد نداریم. لااقل نیروهای انتظامی بتوانند خبرنگار را از یک فرد عادی تشخیص دهند کارت خود رسانه نیز باید به تعداد رسانههای مجوزدار صادر شود یعنی بیش از یازده هزار رسانه! الان به همکاران در اداره کل مطبوعات داخلی گفتم که این کارت باید احیا شود نه اینکه تنها در انتظار تشکیل نظام صنفی باشیم. میخواهیم همان کارتهای مطبوعاتی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر میکرد را با سازوکاری مشخص احیا کنیم تا خبرنگاران تأیید و تعریفی رسمی از سوی ما داشته باشند برای اینکه به وظیفه کاری خود برسند. وقتی این کارت باشد و برگه مأموریت خبرنگار از رسانه آن وقت دستگاههای امنیتی هم باید سازوکاری رسمی برای حضور رسانهها در برنامههای مختلف تعریف کنند و اصطکاکها کمتر میشود. قرار نیست هر کسی به اسم خبرنگار هر جایی برود و هر کاری بکند. همیشه سقف و کفی بوده برای هر کاری و قاعده باید حاکم شود. به نظر من باید تعاریف را دقیق و ساختارمند کنیم و دستورالعمل برای احقاق آن مهیا کنیم.
پس ساختار سابق احیا میشود؟
گفتم لااقل آن کارت سابق را منظم و به روز صادر کنند. هم برای رسانههای داخلی و هم برای رسانههای خارجی. فعلاً ۳۷۰ نفر در ایران داریم که برای رسانههای خارجی کار میکنند و ۱۸۰ رسانه خارجی هم در ایران دفتر دارند.
مهر