گروه فرهنگ عمومی: این روزها که اخبار مربوط به شیوع ویروس کرونا در اکثر کشورها باعث ترس، نگرانی و هراس مردم شده، بسیاری از افراد از ترس مبتلا شدن به این ویروس دست به هر تلاشی میزنند. انتشار خبر مبتلا شدن تنها یک نفر به ویروس کرونا در کشورهای پیشرفته موجب شد که این ترس چند برابر شود و مردم به فروشگاهها حمله کرده و به زعم خودشان مایحتاج خودشان را برای روزهای دلهرهآور آینده فراهم کنند. این فردگرایی در موقع بحران در کشورهای غربی و برخی کشورهای توسعهیافته، مانند ژاپن موضوع گفتوگوی ما عماد افروغ جامعهشناس و استاد دانشگاه شد تا این نماینده فرهنگی ادوار مجلس برای ما از علت کمبرتربینی و خودتحقیری ایرانیان در شرایط بحران بگوید.
این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
همه روشنفکران ایرانی غربزده نبودند
نگاه حاکمان و روشنفکران ما در برخی از دورههای تاریخی به غرب بوده و همیشه مردم را تشویق میکردهاند که اتفاقات مدرن و جدید غرب را الگوی خود قرار دهند. اکنون میبینیم در همهگیری و شیوع کرونا در دنیا، سایر کشورها هم با پدیده هجوم مردم به فروشگاهها و سایر مراکز برای تهیه مایحتاج بهداشتی خود روبهرو هستند. در حالی که ما همیشه به خودمان گفتهایم که این کارها، متعلق به جهان سومیهاست و شهروندان بافرهنگ و متمدن غرب، خیلی آقامنشانه با چنین رویدادهایی مواجه میشوند! ریشه تاریخی این خودتحقیری چیست؟
مقدمتاً درباره سؤال شما بگویم که اولاً همه روشنفکران ما این گونه به تعبیر جلال آل احمد، غربزده نبودند. بسیاری از روشنفکران ما هم ندای بازگشت به خویشتن خویش سر دادند. بماند که آن دست روشنفکرانی که با یک خاستگاه خاص ناموجه و نامعتبر به گونهای داشتههای خود را در نظر نمیگیرند یا مفهومشناسی غلطی از روشنفکری به دست میدهند، اینها درک صحیحی از مفهوم روشنفکری ندارند.
در بستری از اومانیسم کسی نمیتواند مدعی روشنفکری شود
الان نمیخواهم وارد بحث فلسفی شوم که به این امر میرسد مفهوماً فقط خداباوران به فهم روشنفکری میرسند. چون روشنفکر واقعی مدعی است که من مدافع نیازهای واقعی مردم هستم. اگر مدافع نیاز واقعی مردم باید بود، باید برای مردم یک ذاتی قائل شد و نمیتوان ذاتی قائل شویم، اما خدای ذاتساز را لحاظ نکنیم. پس در بستری از اومانیسم یا خرد خودبنیاد کسی نمیتواند علیالقاعده مدعی روشنفکری شود.
تاریخ غرب نشان داده که ضد خودش انجام میدهد
بحث خیلی ضروری سهگانه غایت، ذات و خدا را سالها پیش مطرح کردم. اینکه اگر روشنفکر واقعاً میخواهد مدافع نیازهای مردم و صدای بیصدایان باشد، بایستی ذاتشناس باشد و نمیتواند با یک نگاه صِرفاً تاریخیگرایانه یا نگاه اومانیستی ـ هر چند برای انسان حق قائل است، اما خدای حقساز را بر نمیتابد ـ به موضوع داشته باشد. تاریخ غرب هم نشان داده است ضد خودش انجام میدهد؛ یعنی خداکشیهایی که به انسانکشی ختم شده است.
این مقدمهای که گفتم یک رابطه مفهومی است. این طور نیست که الزاماً خداباوران روشنفکری کردند یا غیرخداباوران روشنفکری نکردند. واقعیت تاریخی یک بحث است و ارتباطات مفهومی یک بحث دیگری است.
روشنفکری نسل اول در ایران متکی بر روشنگری بود
متأسفانه بنا به دلایلی که شاید به همان غربزدگی بازگردد، کسانی که شیفته لایهای از تمدن غرب شدند، داشتههای خود را ندیدند و بدون درک و فهم صحیح و به صورت شتابان و عجولانه به سمت غرب گرایش پیدا کردند و درک صحیح فلسفی هم از غرب نداشتند. این مسألهای که گفتید شامل حال آنها میشود و یک مسأله اولیهای بوده که از شروع روشنفکریِ متصل با تفکر روشنگری در غرب شاهدش هستیم. بنابراین اینها همان روشنفکران نسل اول بودند.
روشنفکری نسل اول در ایران متکی بر روشنگری بود. اصل روشنگری هم به گونهای با مدرنیته تعریف میشود، اما در کشور، مواجهاتی با این روشنفکری صورت گرفت که منجر به روشنفکری نسل دوم شد و آن هم عمدتاً بحث هویت، فرهنگ و بازگشت به خویشتن خویش را مطرح کرد که من دیگر به این بحث نمیپردازم. منتها این دردی بوده که شاید بتوان به طور خلاصه از آن به عنوان غربزدگی یاد کرد؛ هر چند درک صحیحی هم از غرب نبوده است.
پیشینه تاریخی غرب با یک نوع فردگرایی گره خورده است
اکنون اگر بخواهم به طور خاص و بدون پرداختن به ابعاد دیگر به سؤال شما پاسخ دهم، باید بگویم غرب کلاً پیشینه تاریخی خاصی دارد که البته با یک نوع فردگرایی گره خورده و حتی نگاهشان به خدا هم خاص است. اگر به جهانبینی اسطورهای غربیان که در یونان باستان هم شاهد ریشههای آن هستیم و در پروتستانتیسم هم تقویت میشود و بعد در نظام سرمایهداری هم شاهد بازتولیدش هستیم، همین موارد نشان میدهد که نگاهشان به خدا، خاص است. به این معنا که خدا از جنس خود بشر است و نمیتواند به بشر یاری برساند. بنابراین انسان به نوعی رها شده است و باید روی پای خودش بایستد.
در غرب یک وفاق فردگرایانه و متکی به زور دولتی وجود دارد
وفاقی که اینجا شکل میگیرد، عمدتاً یک وفاق فردگرایانه و متکی به زور دولتی است که اصطلاحاً بدان وفاق سیاسی میگوییم. وفاق سیاسی، یعنی اینکه حتماً باید در جامعه یک نظمدهنده دولتی وجود داشته باشد؛ یعنی نظم از درون در غرب معنا نمیدهد، باید نظم از بیرون صورت بگیرد.
در ایران یک وفاق فرهنگی از درون داریم
بیخود نیست که در بحث «لِویاتان» یک غول بیشاخ و دم مطرح میشود که باید بیاید و نظم را ایجاد کند. اینکه انسانها ذاتاً بد هستند و حتماً باید یک دولت به آنها سامان امنیتی بدهد. برخلاف دیدگاه ما که وفاقمان اجتماعی است؛ یعنی یک وفاق فرهنگی از درون است.
خاطرم هست در یک سالی در فرانسه، وقتی پلیس اعتصاب کرد، همه مغازهها غارت شد. اما در ایران وفاق مدنی، از پایین به بالا و وفاق درونی است. ما چندان نیازی به این وفاق سیاسی یا نظم از بیرون نداریم. این بدین معنا نیست که نباید نظم بیرونی و دولتی برای ما باشد، اما وقتی میخواهیم مبناها را مقایسه کنیم، میبینیم نظم و وفاق غرب مصطلح یک نظم سیاسی است.
جامعه ایرانی یک جامعه جمعگرا است/ لایه زیرین هویتی ما یگانگی ایجاد میکند
جامعه ما یک جامعه جمعگراست. این خیلی بحث مهمی است. این جمعگرایی یعنی ما نهایتاً یکیشدن را در تاریخ فرهنگی خود پشت سر گذاشتیم؛ یعنی از خودیت و دیگرگرایی به یکی شدن رسیدیم. ما این یکیشدن را داریم. هر چند این یگانگی ما هر از چند گاهی در تاریخ ما بروز و ظهور میکند؛ مثل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس. اتفاقاتی که الان چون سیل و ویروس کرونا شاهدش هستیم؛ یعنی این لایه زیرین هویتی ما یگانگی ایجاد میکند و در شرایط بحرانی ظهور و بروز پیدا میکند. هر چند این نقد را هم داریم که چرا همیشه ظهور پیدا نمیکند.
راه تسری شرایط غیرعادی به شرایط عادی/ دولت حق مردم را پاس بدارد
باید برای این مسأله که چرا همیشه این لایه زیرین، یگانگی ظهور و بروز پیدا نمیکند، پاسخ داشته باشیم! چرا فقط در شرایط بحرانی این لایه زیرین هویتمان یکی میشود؟ این یکیشدگی با خدا هم به خاطر پیشینه یکتاپرستیمان و به اصطلاح در عرفان ایرانی اسلامی و عشق هم متجلی میشود. چرا فقط در شرایط بحرانی یگانگی پیدا میکنیم و همیشه اینطور نیستیم؟
به نظر من چند دلیل دارد. اگر بخواهم با توجه به زمینه تاریخی ایران به این سؤال پاسخ دهم، نمیتوانم از قدرت دولتی چشم بپوشم. به هر حال در وهله اول این قدرت دولتی علت این شکاف است؛ یعنی شکاف بین اتفاق مبارک شرایط غیرعادی با مشهودات عادی.
اگر قدرت دولتی، وزن و مسؤولیت خود را تشخیص دهد و حق مردم را پاس بدارد و خادم ملت باشد، پنهان کاری نکند و با مردم شفاف باشد و نگاه سیاستزده امنیتگرایانه را حاکم نکند، ما گام بزرگی برداشتهایم که شرایط غیرعادیمان هم به شرایط عادی تسری پیدا کند.
اعتماد وقتی حاصل میشود که دولت با مردم روراست باشد
اما وقتی که دولتها خود را مخدوم میدانند (یعنی به جای خادم بودن، میخواهند به آنها خدمت هم بشود)، نگاه امنیتی و سیاسی دارند، پنهانکاری میکنند و مردم را از خود نمیدانند و متکی به ابزارهای زور و اغوا میشوند، نتیجه این میشود که مردم احساس بیاعتمادی میکنند. چون اعتماد وقتی حاصل میشود که دولتهای حاکم، اعتبار قدرت داشته باشند؛ یعنی قول صادقانه داشته و با مردم روراست باشند و تصمیماتی متناسب نیازهای واقعی مردم بگیرند. اما وقتی این کار را نمیکنند و مرد را به زور و فریب میخواهند تحت امر خود قرار دهند، متأسفانه ما شاهد این شکاف هستیم.
شرایط اجتماعی بر رفتار تأثیر میگذارد
اگر بخواهم عطف به علت، یک پاسخ صریح و عمده بدهم، میگویم علت این امر، دولتها هستند. اما در این بین یک دلیل هم داریم که برمیگردد به اینکه انسانها چه ارزشها و ایدههایی را دنبال میکنند. برخی به رغم اینکه بین ایده، دلیل و علت تفاوت زیاد است، اما این را در نمییابند. بحث بسیار ظریفی است. ببینید! ما به مردم توصیه میکنیم اگر هیچ شرایط مساعدی نبود، همه چیز منفی و علیه شما بود و بستر بیاعتمادی و غارت و چپاول هم فراهم بود، اینها دلیل موجهی برای چپاول شما نیست. این دلیل نمیشود، اما علت هست. خیلی بحث ظریفی است؛ یعنی ما نمیتوانیم از بحث علّی و معلولی غافل شویم و صرفاً به دلیل بچسبیم و بگوییم اگر دولتها خراب باشند، بستر چپاول و بیاعتمادی را فراهم کردند، مردم بیتأثیر باشند. به هر حال آدمهای خاص هستند که تحت هر شرایطی پاک میمانند. اما واقع امر این است که مگر چند درصد از این افراد را داریم؟
به هر حال ما نمیتوانیم از نقش ساختارها غافل شده، فقط روی عامل انسانی تکیه کنیم. چند درصد از آدمها خودخواسته و خودساخته هستند. بسیاری تحت تأثیر همین شرایط اجتماعی هستند که روی رفتارشان اثر میگذارد.
چرا اقلام بهداشتی دست دلال میافتد؟/ انسجام دولتی بین مسؤولان نیست
یک مثال بزنم که سخنانم روشنتر شود. اکنون بسیاری سؤال میکنند که چرا این اقلام بهداشتی مورد نیاز، دست دلالها و بازار سیاه میافتد و قیمتها بالا میرود؟ این موادی که در داخل تولید میشود، توسط قدرت دولتی و یک دستگاه دولتی تولید میشود، چطور میشود که دستگاه دولتی اینها را در اختیار عدهای سودجو قرار میدهد که ما از آنها به عنوان دلال نام میبریم؟ اعمالشان شرمآور است.
دقت کنید ما یقه بخش خصوصی را میگیریم که کارشان غیراخلاقی است و این همان دلیلمحوری است، اما بحث من علّی است. علت اینکه این کالاها در اختیار این عده قرار میگیرد، چیست؟ به هر حال وزارت بهداشت قدرت دولتی است. دستگاهی که کالاها را تولید میکند، بخشی از قدرت دولتی است. این وسط چه اتفاقی میافتد که کالاها دست این عده میافتد؟ حداقلش این است که یک انسجام دولتی بین اینها نیست و حداکثرش این است که یک رخنه ایجاد شده است؛ یعنی سودجویی حاکم بر قدرت دولتی. علتی برای احتکار و اتفاقات ناگواری شده که این روزها شاهدش هستیم.
من در کل میتوانم هم به لحاظ تاریخی و هم از نظر ساختاری به این سؤال این طور پاسخ دهم و بگویم: آن چیزی که عمدتاً باعث میشود، اتفاقات شرایط بحرانی ما به شرایط عادی تسری پیدا نکند، در ایران چیزی جز شرایط دولتی نیست؛ اما قدرت اجتماعی و برخی عاملان نیز در این زمینه به عنوان دلیل، دخیل است.
آیا حکمرانان ما فقط در امور جنگ رازداری میکنند؟
اگر قدرت دولتی یک کشور، صاف و صادق باشد، با انواع حیله با مردم رفتار نکند، آن لایه زیرین مردم، همواره رو خواهد بود. این بحث خیلی مهمی است. امام علی (ع) خطاب به مردمش میگوید که شما بر من یک حقی دارید که به جز در امور جنگی و نقشه آن، چیزی را از شما پنهان نکنم. این دستورالعمل میتواند سیاسی و فرهنگی باشد. حال شما ببینید که آیا حکمرانان ما فقط در امور جنگ رازداری میکنند؟ خیر، این طور نیست. نباید همه چیز در کشور ما بوی امنیت و سیاست بدهد و مردم را غریبه بپندارند.
در نهایت اگر من به یک عامل عمده اشاره کنم که چرا رفتارهای شرایط بحرانی ما به شرایط عادی تسری پیدا نمیکند؛ به نوع مواجهه قدرت رسمی با قدرت غیررسمی باز میگردد که مایه تأسف است و این نوع مواجهه هیچ ربطی به انقلاب اسلامی، دین اسلام و حکومت علوی به عنوان یک الگوی خوب و جامع حکومتی ندارد.
اتفاق خوب ویروس کرونا در کشور/ چرا حرص و ولع در غرب بیشتر است
* قبل از اینکه پدیده کرونا اتفاق بیفتد، مردم ما نگرانیهایی از مسأله دلار و شرایط اقتصادی داشتند. همان زمان صحبت این بود که اگر این اتفاقات در غرب میافتاد، مردم واکنششان چطور بود؟ آنها حتماً نمیخریدند تا گران نشود یا تحریم میکردند. این مقایسه از نظر شما چگونه است؟
در مقایسه ۲ اتفاق در ایران، یکی اتفاق اخیر درباره ویروس کرونا و دیگری هم اتفاق چند سال پیش و دیگری مقایسه آن با غرب، به نظر من در این دوره مسؤولان بهتر عمل کردند. مخصوصاً وزارت بهداشت که شفاف با مردم برخورد کرد و این رفتار ستودنی است. چرا که آمار مبتلایان، مرگ و میر و … را شفاف و دقیق به مردم داد. حتی ما شاهد نامهنگاری وزارت بهداشت با رئیس جمهور و دیگران هم بودیم؛ یعنی بخشی از دستگاه رسمی، نامه اعتراضی به بخشی دیگر دستگاه رسمی مینویسد و این، خیلی اتفاق خوبی است. در حالی که قبلا میگفتند نقد از درون و اعتراض از داخل، خط قرمز است.
در مجموع، مردم در ادبیات ما جایگاه والایی دارند. حتی بزرگان ما در صحبتهایشان از کلمه «من» استفاده نمیکنند؛ چون فردگرایی در آن است. اینها بخشی از شاخصههای ریز تفکر جمعگرایانه است. شواهدی داریم که میگوید وقتی وفاق سیاسی در غرب سست میشود، مردم در واقع چیزی از درون ندارند که بازدارنده باشد و ما باید شاهد حرص و ولع در غرب، بیشتر باشیم. اگر در ایران میبینیم عدهای به خاطر مسائلی از دلایل صحیح و اخلاقیات و عقلیات خارج میشوند، این یک اتفاق مذموم است و باید به جامعه تذکر داد.
خلاصه کنم. اگر مقایسه درونی داشته باشیم، الان شرایط فعلی ما حکایت از یک اعتماد مردم به مسؤولان به خاطر صداقتشان دارد. من این را به وزارت بهداشت باز میگردانم که علت مسائل را افشا کرد و به هر حال ما واجد این وفاق اجتماعی هستیم و این وفاق، یعنی عامل بازدارنده.
حال شما میگویید برخی مواقع در شرایطی واقعاً اینطور هست که مثلاً غربیها حرص و ولعی ندارند که اگر این طور باشد با تفکر تاریخی و ساختاری من نمیخواند. این را توجیه نمیکنم و ناموجه میدانم که انسان تحت هر شرایطی اخلاقی عمل نکند، اما میگویم، توجه به علتش هم مهم است.
نگاه غلط به غرب، ظاهرگرایی و درک سطحی از غرب عامل خودتحقیری ایرانیان است
ابتدای صحبتم هم به این سؤال شما پاسخ دادم که علت این نگاه مثبت به بیرون و نگاه منفی به جامعه خودمان ناشی از غربزدگی و نگاه غلط به غرب، ظاهرگرایی و درک سطحی از غرب است. اگر غرب را دقیق و عمیق بشناسیم و لایههای زیرین منتسب به غرب را که به لیبرالیسم و اومانیسم باز میگردد، بهتر بشناسیم و از سوی دیگر هم بحثهای تاریخی و هویتی خودمان و خویشتن خویش را بهتر بشناسیم، اسیر این برخوردهای افراطی نمیشویم.
ایرانیان هیچ وقت غم غربت ندارند
متأسفانه به آگاهی و شناختمان کمتر بها میدهیم و یک درک خوب و بجایی از گذشته و تاریخمان نداریم. به جای اینها یک درک سطحی از غرب داریم. من در سفرهای علمی که داشتم، به کشور فنلاند رفتم. ممکن است در ظاهر یک کشور زیبا با آسایش و آرامش به نظر برسد. از یکی از اساتید پرسیدم در کشورتان چه مشکلاتی دارید؟ او به من گفت که کشورش به لحاظ خودکشی در جهان، اول است و ریشه این خودکشی هم به تنهایی بازمیگردد. انسانها به دلیل فرهنگ فردگرایی، احتمال خودکشیشان بیشتر میشود و تنهایی خوب نیست. در حالی که ما هیچ وقت غم غربت نداریم؛ چون اخلاق جمعی داریم.
میخواهم بگویم که نباید صفر و یکی به همه چیز نگاه کنیم. درست است یک سری قابلیتها در غرب است، اما نه به آن معنا که ما هم قابلیتهایی نداریم. بله! این درست است که در غرب، قانون حاکم است، اما قانون آنجا با وفاق سیاسی و جریمه حاکم شده است. ما باید بفهمیم که به این اهرمها هم نیاز داریم. هر چند که عرض کردم ما در لایههای زیرین، جمعگرا هستیم. اما این دلیل نمیشود که در برابر تخطیها و قانونشکنیها به یک توصیه صِرف اخلاقی بسنده کنیم. آنها این مراحل را پشت سر گذاشتند و این سبک زندگی خاص آنها را به پیروی از قانون میرساند. نیاز ما هم به اهرمهای سیاسی در قانونمداری است.
برخی رفتارهای ناموجه بین ایرانیان به خاطر رفتار غلط دولتمردان است
در هر صورت اینها درکها و سیاستهای غلط است. عمدتاً این هژمونی که رسانهها القا میکنند، هم مؤثر است. یادمان نرود که عوامل داخلی هم میتوانند در این مقایسهها مؤثر باشند. وقتی ما در داخل متوجه میشویم که قدرت رسمی برای مردم ارزش قائل نیست، به کرامت آنها توهین میکند و برای انسانها قرب و منزلتی قائل نیست و شرایط را برای یک پاتک تدبیری فراهم میکند، نمیشود توقع یک اخلاق صحیح از سوی مردم داشت.
پس توجه ما نباید فقط به ارزشها و مطلوبها در کاغذ باشد. باید این را پاسخ دهیم که در واقعیت امر توجه و منزلتی که دولت برای شهروندانش قائل است، چگونه است؟ این واقعیت را مردم حس میکنند. من نمیخواهم خودم را تحقیر کنم. درست است که ما یک تاریخ ویژه پرافتخار داریم، اما واقعیتها هم باید لحاظ شود.
حق شهروندی باید قدرت مانور پیدا کند
بخشی از اتفاقی که در غرب افتاده است، به خاطر اهرمهای سیاسی معطوف به وفاق سیاسی است که در مردم نهادینه شده و برخی رفتارهای ناموجه بین ایرانیان به خاطر رفتار غلط دولتمردان است. دولتمردان ما باید بدانند که به مردم احترام بگذارند، به نیازهای مردم توجه داشته باشند و به آنها مشارکت دهند.
امیرالمؤمنین (ع) در روایتی میفرماید: مردم ۲ دسته هستند؛ یک عده خود را میفروشند و برده میشوند. یک عده هم خود را میخرند و آزاد میشوند. جامعه ما باید طوری باشد که مردم روز به روز خود را بیشتر بخرند تا بفروشند. باید برای حق مردم جایگاهی قائل باشیم و حق شهروندی باید قدرت مانور پیدا کند.
تعجب یک توریست از چادر زدن ایرانیان در زایندهرود
*درباره تجربیات دیگرتان از سفر به کشورهای غربی باز هم برایمان مثال بزنید.
من به کشورهای زیادی سفر کردهام و مشاهدات فراوانی از این سفرها داشتهام. روزی با یک فرانسوی درباره وفاق سیاسی و اجتماعی صحبت میکردم. او بعد از بحثمان گفت: حالا متوجه میشوم که وقتی پلیس فرانسه اعتصاب میکند، چرا مردم، مغازهها را غارت میکنند. برای اینکه آنجا وفاق سیاسی است. ولی اینجا اگر مثلاً روزی پلیسی نباشد، اتفاقی نمیافتد.
یک بار هم تحقیقی در اصفهان داشتیم که همراه با دو تن از اساتید دانشگاه در آمریکا به آنجا رفته بودیم. آنها میدیدند که شبها مردم گردشگر در پارک اطراف زایندهرود چادر زده بودند. به من گفتند: اصلاً چنین چیزی در آمریکا اتفاق نمیافتد! اصلاً امکانش وجود ندارد، چرا که مردم میترسند و امنیت ندارند.
بانوان آمریکایی برای رانندگی یک آدمک مرد کنارشان قرار میدهند!
مقالهای را چند سال پیش با عنوان «هزینههای اجتماعی» از استیون ویگو ترجمه کردم که او در این مقاله میگفت یکی از هزینههای دگرگونی اجتماعی این است که خانمها نمیتوانند تا دیروقت در خیابانها رانندگی کنند. حال شاید یک عده مخالفت کنند که چنین چیزی صحت ندارد، اما این دیگر یک مقاله آمریکایی است که میگوید: خانمها برای رانندگی در شب، یک آدمک مرد کنارشان قرار میدهند تا ایمن باشند!
بنابراین تصاویر و ادراک غلط از غرب بسیار بد است. حرفم این است که اگر میخواهیم حرفی بزنیم، ابتدا غرب را خوب بشناسیم؛ زیرا غربشناسی غلط باعث ایجاد القائات و انتخاب مفاهیم نادرست میشود که خلاف واقع است.
حقارت را به هویت و تاریخ خودمان که برگ برندهمان است، نکشانیم
به هر حال اگر خوبی هم در غرب هست، ما چشم نمیپوشیم و نگاه صفر و یکی به آن نداریم. نمیگوییم غرب بد است و شرق خوب است. این اصلاً درست نیست. ما قابلیتهای زیادی داریم که میتوانیم منتقل کنیم. یعنی در مقام مقایسه، طیفی برخورد کنیم و خودمان را نادیده نگیریم و به حقارت، مخصوصاً در امور فرهنگی، هویتی و تاریخی خودمان که برگ برندهمان است، نکشانیم.
یک نوع القاء هژمونیک میخواهد غرب را بالاتر نشان دهد
*اکنون بسیاری از این مقایسه ها در فضای مجازی درباره غرب و ایران مطرح میشود. مثلاً از یک ژاپنی میپرسند: چرا شما با آمریکا که نسبت به کشورتان بمب اتم استفاده کرده، رابطه خوبی دارید و مثل ما «مرگ بر آمریکا» نمیگویید؟ او پاسخ میدهد: ما نیازی به این کار نداریم! در حالی که تلفن روی میز رئیس جمهور آمریکا ژاپنی است! این داستانسراییها چه نیتی را دنبال میکنند؟
آنچه در فضای مجازی این روزها در مقایسه بین اتفاقات غرب و ایران رخ میدهد، یک نوع القاء هژمونیک است که میخواهد غرب را بالاتر نشان دهد؛ در حالی که غلط است. به هر حال بسیاری از مسائلی که اینجا مطرح میشود، یک نوع پذیرش غرب است. مثل همین مثالی که استیلای ژاپنیها را در حوزه پیشرفتهای صنعتی نشان میدهد، ساخته خودمان است. اگر مرگ بر آمریکا میگوییم، منظورمان مرگ بر فناوری نیست. مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر استیلای سیاسی آمریکا و استعمارگری و تجاوزطلبی او؛ نه مرگ بر علم و فناوری و مردمشان. مثل اینکه ما هم مثال بیاوریم. خب ما هم میتوانیم بگوییم چرا مرگ بر آمریکا بگوییم؛ در حالی که زعفران، پسته و فرش ما هم در آمریکا استفاده میشود. این که دلیل نیست و یک نوع سادگی محسوب میشود.