رئیس شورای سیاستگذاری مجمع عالی علوم انسانی گفت: آقای طباطبایی در کتاب ملت، دولت و حکومت قانون دچار توهماتی درباره ایران بهویژه نهضت مشروطه شدهاند که منشأ این توهمات چندان روشن نیست.
به گزارش افق آنلاین ، حجت الاسلام رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا در بیان ارزیابی خود از کتاب ملت، دولت و حکومت قانون گفت: اولاً، به رغم ادعای دکتر طباطبایی، مباحث این کتاب از یک تئوری سیاسی جامع تبعیت نمیکند. ایشان از گذشته دیدگاههایی را در این عرصه مطرح کردهاند اما این دیدگاهها هیچ کدام در قواره یک دستگاه تئوریک نبوده است. ایشان در این کتاب مانند دأب کشکول نویسیان، بابی را باز میکنند و بدون آنکه تکلیف آن را روشن کرده باشند مجدداً باب تازهای را باز میکنند و این باب گشایی تا آخر کتاب همین طور ادامه دارد که نشان دهنده فقدان نظم فکری در نویسنده یا غلبه احساسات بر متدلوژی علمی است. اصولاً یکی از مشکلات آثار آقای طباطبایی این است که کمتر مورد نقد عالمانه قرار گرفته یا اگر نقد شده از سوی ایشان با بی اعتنایی مواجه شده است.
وی افزود: از طرف دیگر، دکتر طباطبایی در کانونهای بحث و گفتگوهای سیاسیِ ایران حضور ندارد و تقریباً سه دهه است که به خودانزوایی روی آورده است و همین امر باعث شده تا افکار ایشان تا حد زیادی پویایی خودش را از دست بدهد. شاید هم انتظار من به طور خاص از کتاب اخیر ایشان بالاست به این معنا که آقای طباطبایی در این کتاب قصد طرح درد دلهای خود را داشته و من توقع یک کار علمی روشمند را از ایشان دارم! ثانیاً، آقای طباطبایی در خیلی جاها بدون استدلال ادعای بزرگی را درباره تاریخ ایران باستان، درباره مدرنیته، درباره اسلام، درباره نهضت مشروطه و غیره مطرح میکنند و حتماً توقع دارند که مخاطب این ادعاها را قبول کند اما واقعیت این است که هیچ دلیلی وجود ندارد که این حرفها پذیرفته شود زیرا استدلالی در پی آنها نیامده است. برایم سخت است که برخی عبارات مانند یاوه بافی را درباره کتاب ایشان بگویم اما از آنجا که خود ایشان در کتاب درباره آثار دیگران به راحتی از این عبارات استفاده کردهاند، من هم استفاده میکنم.
این پژوهشگر در ادامه سخنانش اظهار کرد: آقای طباطبایی در کتاب ملت، دولت و حکومت قانون دچار توهماتی درباره ایران بهویژه نهضت مشروطه شدهاند که برای من منشأ این توهمات چندان روشن نیست. برای مثال، یکی از مطالبی که از گذشته در ذهن من بوده و با خواندن این کتاب این مطلب در ذهنم تثبیت شد، این است که ایرانشهری که دکتر طباطبایی از گذشته تا به امروز از آن با قاطعیت صحبت میکنند و از آن بهعنوان نخ تسبیح نظراتشان استفاده میکنند، بیشتر به یک مفهوم خیالی شباهت دارد و آقای طباطبایی با همه تلاشهای خود نهایتاً نمیتوانند این مفهوم را از دایره خیالات به دایره واقعیات منتقل کنند. باید قبول کنیم که وقتی درباره کل یا یک مقطع تاریخی قضاوت متمایزی داریم باید مدارک معتبری داشته باشیم و آن مدارک را از طریق دستگاه تئوریک خود توضیح دهیم؛ یا باید بتوانیم نقدهای دیگران به نظرات خودمان را پاسخ بدهیم اما آقای طباطبایی بعضاً مطالبی در این کتاب مطرح میکنند که نه مدارک قابل قبولی برای آن ارائه دادهاند و نه تاکنون نقدهای روشنی که به این نظرات شده است را پاسخ دادهاند. جالب است که آقای طباطبایی در نقاطی از کتاب زبان علم را هم کنار میگذارند و سعی میکنند مطالبی را به صورت تحکم آمیز به مخاطب خودشان القا کنند که واقعاً به دور از شأن و جایگاه ایشان است. ثالثاً، بخشهایی از این کتاب به صورت آشکار به فح ش نامهای علیه چند شخصیت مبغوضِ دکتر طباطبایی تبدیل شده است. از علی شریعتی تا جلال آل احمد، تا هایدگر، فردید و رضا داوری. از داریوش شایگان و هانری کربن تا شیخ فضل الله نوری و غیره. البته طبیعی است که آقای طباطبایی درباره نظرات این افراد نقدهایی داشته باشند کما اینکه بنده هم دارم اما لحن ایشان درباره این افراد و دیدگاههای آنها بسیار سبک و در مواردی توهینآمیز است و همین موضوع باعث شده که کتاب ایشان ارزش علمی خود را از دست بدهد.
رئیس شورای سیاستگذاری مجمع عالی علوم انسانی در ادامه سخنانش تصریح کرد: به نظر میرسد مخاطب در زمان خواندن این کتاب با فردی روبروست که سالها منتظر تسویه حساب با چند نفر بوده و این کتاب را فرصت خوبی برای عملی کردن خواسته خود یافته است. برای من یک مطلب واقعاً جای سوال دارد و آن اینکه ایشان در یک جایی از کتاب در نقد امثال شریعتی و جلال آل احمد مینویسند: در کشوری که نظام علم وجود نداشته باشد، مردم به نقالان و رمالان رو میآورند. خب، سوال من اینجاست که اگر نظام علم وجود ندارد که از نظر شما وجود ندارد، چطور توقع دارید که شما در این کشور جزو نقالان و رمالان به حساب آورده نشوید؟ ای کاش آقای طباطبایی جانب ادب را در کتاب رعایت میکردند و تا این حد با عصبانیت با مخالفان خودشان روبرو نمیشدند. رابعاً، در این کتاب تناقضاتی زیادی هم هست که در جای خود میتوان روی آن مفصل صحبت کرد. دکتر طباطبایی در ابتدای کتاب از فروپاشی در ژرفاهای فرهنگ و تمدن ایران صحبت میکند اما قدری جلوتر، و شاید با هدف به کرسی نشاندن سخن خود درباره ریشه ملیگرایی در ایران، تصویری بینظیر از همین فرهنگ و تمدن ایران ارائه میکنند.
وی اضافه کرد: همچنین از یک طرف، ظهور قانون و حکومت قانون را میوه شیرین مشروطه معرفی میکنند و نظر کسانی که از شکست مشروطه صحبت میکنند را قویّاً رد میکنند اما در ادامه حاضر به قضاوت درباره سرنوشت قانون و حکومت قانون در دوران پهلوی اول و دوم نمیشوند. به هر حال آنچه روشن است ما در کتاب ملت، دولت و حکومت قانون با یک کتاب علمی روبرو نیستیم بلکه به رغم خصومت شدیدی که آقای طباطبایی نسبت به ایدئولوژی زدگی ابراز میکنند، با خلق یک اثر کاملاً ایدئولوژیک از سوی آقای طباطبایی روبرو هستیم که بعضی ویژگیهای مثبت کتاب را هم به حاشیه برده است. و اما برای رعایت انصاف این را هم عرض کنم که در نقطه کانونی دیدگاه آقای طباطبایی که من از آن به ظهور و بقا امر ملی در تاریخ ایران تعبیر میکنم، نکات ارزشمند هست که در جای خود باید مورد توجه پژوهشگران قرار گیرد. اصولاً، من دیدگاه ایشان را قبول دارم که امر ملی در تاریخ ایران با وجود فراز و فرودهایی که داشته از بین نرفته و قابل ردیابی است و همین امر ملی بوده است که ایران را در برابر بسیاری از تهدیدات حفظ کرده است اما در اینکه این امر ملی دقیقاً چیست، چه مؤلفههایی دارد و این مؤلفهها چه نسبتی با هم دارند، حتماً با آقای طباطبایی اختلاف نظر دارم.
این نویسنده و محقق کشورمان اظهار کرد: هایدگر افکار قابل نقدی دارد اما مهمترین مزیت افکار او رواج فلسفیدن ناب و تفکر ژرف چه درباره هستی و انسان در تاریخ و فراتاریخ، و چه در نشان دادن عمق غرب یا آن قسمتی از تمدن جدید غرب و پیامدهای آن است که سطحی گرایی دیروز و امروز قادر به درک آن نیست. جا دارد آقای طباطبایی خودشان توضیح دهند که تفکری که دکتر داوری متأثر از هایدگر به عنوان نقطه کانونی تحول در عالم از آن صحبت میکنند چه جایگزینی دارد و جهان بدون تفکر چه جهانی است؟ هرچند من قبول دارم که برای تحول در جهان به چیزی فراتر از تفکر نیاز داریم که در افکار دکتر داوری غایب است. و اما اینکه چرا هایدگر در عمل دل به نازیسم میدهد یک بحث دیگر است که من از آن به دوگانگی نظر و عمل در بسیاری از اندیشمندان تاریخ تعبیر میکنم که برای تحلیل آن، نظریه بازی زبانی ویتگنشتاین متأخر قابل توجه است. خود هایدگر در مصاحبهای که با مجله اشپیگل داشته است، دلدادگی خود به نازیسم هیتلری را محصول شرایط جبری ای توصیف میکند که توافق و مصالحه با نازیها را برای او اجتناب ناپذیر کرده بود یا در جای دیگر هایدگر در پاسخ به انتقادات مارکوزه، ارتباط خود با حزب سوسیال ملی را یک اشتباه معرفی میکند که در سال ۱۹۳۴ به آن پی برده است. به هر حال، من هرگز قصد دفاع از هایدگر را ندارم اما معتقدم این رفتار هایدگر دلیلی بر کوچک شمردن دیدگاههای او یا دکتر داوری توسط آقای طباطبایی نیست.
غلامی در ادامه سخنانش گفت: اساساً سیاست خنثی و بی طرف فقط زاییده ذهن دکتر طباطبایی است و مصداق خارجی ندارد. حتی در سیاست مدرن هم سیاست خودْبسنده بی معناست. برخلاف نظر آقای طباطبایی، سالهاست که عمر نظریاتی که ابعاد حیات اجتماعی بشر را قابل تفکیک یا عرضی میدانستند تمام شده است. امروز مقولات و پدیدهها بیش از هر زمان در هم تنیده اند و در واقع، در اوج پیچیدگی قرار دارند. همه ابعاد و شئونات حیات اجتماعی با همدیگر رابطه طولی از نوع رفت و برگشتی دارند یعنی سیاست در طول اقتصاد و فرهنگ است، فرهنگ در طول سیاست و اقتصاد و همینطور اقتصاد در طول سیاست و فرهنگ است. وقتی از درهم تنیدگی مقولات و پدیدهها صحبت میکنیم، شامل همه باورها و سنتهای درست و غلط بشر هم میشود. به بیان واضحتر، امروز سیاست مدرن بیش از اینکه در پی تقرب به واقعیت باشد، به دنبال عمل ِمنتهی به نفع است؛ بنابراین، قابلیت پیوند خوردن با همه چیز را در خود بوجود آورده است.
وی افزود: شما میتوانید به نظریات متفکرانی چون کوهن و فایرایند و پیش از آنها به نظریات ویتگنشتاین و لاکاتوش نگاه کنید؛ هرچند من این نظریات که به نسبی گرایی افسارگسیخته تن داده اند را قابل نقد می دانم اما نمیتوان انکار کرد که عمل گرایی حاکم بر غرب معاصر با این نظریات به خوبی عجین شده و مشکلی ندارد. من در اینجا قصد ندارم از اخلاق و دین و رابطه آن با سیاست در جامعه دینی صحبت کنم که آن هم بحث مفصلی است اما میخواهم عرض کنم که دیدگاه دکتر طباطبایی به نوعی عقب ماندگی نظری دچار شده و ایشان هنوز در نظریات قرن نوزدهمی درباره سیاست صحبت میکنند. حتی اگر مانند ایشان قرن نوزدهمی درباره سیاست صحبت کنیم، باید میان دو رویکرد سوبژکتیو و ابژکتیو به سیاست تفاوت قائل شویم، سیاست با رویکرد سوبژکتیو در سکولارترین جوامع هم هیچ گاه از اخلاق جدا نشده و حتی تلاش کرده از رفتارهای ضد اخلاقی خود تفسیر اخلاقی ارائه کند. از طرف دیگر، در رویکرد ابژکتیو به سیاست هم شاهد آن هستیم که لااقل تظاهر به اخلاق وجود دارد و سیاست مداران سکولار به خوبی میدانند که جهان تحمل سیاست منهای اخلاق را ندارد.
نویسنده کتاب «نظام عقلانیت سیاسی اسلام و جایگاه آن در شکل گیری تمدن نوین اسلامی» گفت: اگر زبان فارسی و آئین زردشت قدرت وحدت بخشی دارد و ملت را خلق میکند، چطور است که زبان عربی و اسلام نمیتواند امت را خلق کند. از طرف دیگر، امت به تنهایی چیزی دارد که ملت ندارد و آن قدرت وحدت بخشی ایمان است. این عنصر وحدت بخش موجب میشود که امت بتواند به راحتی مرزهای خود را به کل جهان گسترش دهد. از نظر من، امت و ملت در ایران با یکدیگر در تعارض نیستند بلکه همیشه مکمل هم بوده اند که اگر لازم باشد در آینده درباره آن بیشتر صحبت میکنم.
مهر