به گزارش ایسنا، به نقل از ایندیپندنت، اما اواخر دوره اتحاد جماهیر شوروی و پس از آن، برای بیشتر کسانی که در آن زندگی میکردند، چندان جذاب نبوده و باعث شده است که گورباچف ۹۰ ساله به هدف محبوب پوپولیستها در تاریخ روسیه پس از اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شود. نزدیکترینها به او اذعان میکنند که علاقهای ندارند تا ببینند که سران فعلی برای سالگرد این رویداد تاریخی چه تصمیمی در سر دارند.
پاول پالاژچنکو، که از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ به مدت شش سال نفسگیر، مترجم معتمد میخائیل گورباچف بود، میگوید که انتقادهای گسترده داخلی از این رهبر سابق، ناشی از جهل است. او میگوید اشتباهات کم نبودهاند، و خود گورباچف در بیشتر موارد به این اشتباهات اعتراف میکند، اما این که او را مقصر بیشتر اشتباهاتی که از آن زمان به بعد صورت گرفته بدانند، کار «بیهوده»ای است.
او به ایندیپندنت گفت: «این که از سی سال بعد همچنان از او به عنوان عامل تقصیرها یاد کنند، آن هم زمانی که روسای جمهوری زمان بیشتری برای عملکرد متفاوت داشتند، دیوانگی است. اما ناسپاسی از او به خاطر کارهایی که کرد، مشکل او نیست، مشکل روسیه است.»
کمتر کسی است که بهتر از پالاژچنکو، تحولات تاریخی اواخر قرن بیستم را به خاطر آورد. این مترجم ممتاز و عالیرتبه، در ابتدا و زمانی که در منطقه مسکو یک زندگی معمولی داشت، به واسطه مادر آموزگار و عشق به گروه موسیقی «بیتلها» به سوی یادگیری زبان انگلیسی جلب شد، و مدتی یکی از شناختهشدهترین چهرههای اتحاد جماهیر شوروی در غرب بود.
پالاژچنکو، با قوز مخصوص مترجمها، سبیل، سر طاس، و کتوشلوار تیرهرنگ، چهره همیشه حاضر پشت سر غولهای زمان بود: مارگارت تاچر، رونالد ریگان، جورج اچ.دبلیو بوش، و هلموت کهل. بسیاری از این چهرههای تاریخی اکنون درگذشتهاند (غیر از گورباچف «مبارز» که یک مورد استثنایی چشمگیر است) اما همگی در صفحات کتاب خاطرات جدید پالاژچنکو دوباره زنده شدهاند. کتاب او با عنوان «زمان و حرفه» پیشتر در ماه دسامبر به زبان روسی منتشر شد.
این تاملات در کنار هم، زندگی مترجم را از دوران کودکی تا نشستهای مربوط به دوران جنگ سرد، میان ریگان و گورباچف در ژنو (۱۹۸۵) و ریکیاویک (۱۹۸۶) بیان میکنند، که مسیر را برای پیمانهای کاهش گسترده تسلیحات هموار کرد.
این خاطرات یادآور بسیاری از مواضع فراموششده آن زمان است: این که بر فرض نمونهوار، مارگارت تاچر چگونه به شکلی غریزی با اتحاد دوباره آلمان مخالف بود. (چنان که پالاژچنکو به یاد میآورد، تاچر بیم آن داشت که تغییر «برای اروپای مرکزی و شرقی، بسیار زیاد باشد،» و یک آلمان تازهاتحادیافته برای منافع بریتانیا در قاره اروپا «مخرب» باشد.)
این دیپلمات سابق که به داشتن نظرهای ضدونقیض درباره رهبر «فراتر از زندگی» بریتانیا اعتراف میکند، میگوید که اتحاد تاچر و گورباچف یکی از بزرگترین تحولات آن زمان بود. او میگوید که نخستوزیر راستگرا خیلی زود متوجه شد که گورباچف نوع جدیدی از رهبران شوروی است، و نوشته است: «آنها علیرغم این که از نظر فلسفی افرادی بسیار بسیار متفاوت بودند، اما این کار را کردند. هرگز هیچ تنش شخصی در میانشان نبود، و مارگارت تاچر بیش از دیگران معتقد بود که گورباچف واقعی است.»
تاچر حتی در زمان بازنشستگی یک صدای حمایتگر بود. او بهویژه درباره نبود حمایت از روش میخائیل گورباچف در هفتههای دشوار پس از نشست جی۷ در ژوئیه ۱۹۹۱، انتقاد داشت. نیت او بدون شک اشتباه نبود: یک ماه بعد، تندروهای نظامی تلاش کردند کودتا کنند، و پس از آن، موضع اصلاحطلبان پرسترویکا غیرقابل دفاع بود.
پالاژچنکو مینویسد: «تاچر درست میگفت که غرب میتوانست بیشتر کمک کند. اما واقعیت این است که کار زیادی از آن برنمیآمد، چرا که ریشهها و مشکلات عمدتا در داخل در حال شکلگیری بود.»
روایت این مرد حاضر در اتاق، همچنین بر یک مسئله مهم دیگر درباره روابط شوروی و غرب، پرتو میافکند: گسترش ناتو. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، همواره از قولی یاد میکند که ظاهرا ایالات متحده به رهبران شوروی داده است، مبنی بر آن که عضویت در ناتو به سوی شرق پیش نرود. برای پوتین، این دلیلی است که شهروندان روس برای احتیاط در برابر غرب دارند. به نوشته پالاژچنکو، او اشتباه میکند؛ «حال دلیلش هر چه که میخواهد باشد.»
این دیپلمات شوروی سابق میگوید که این وعده بدون شک داده شده است و توسط جیمز بیکر، وزیر خارجه وقت ایالات متحده در دوران جورج هربرت واکر بوش، ارائه شده است، اما این قول تنها به بیطرفی آلمان شرقی مربوط میشد. او میگوید، آمریکاییها طرف خود را در معامله حفظ کردند، و کشور عضو اتحاد شوروی سابق را از احداث پایگاههای نظامی و تولید تسلیحات نظامی بازداشتند.
این مترجم میگوید: «غیرممکن است که اروپای شرقی به شکل مشابه مورد بحث قرار گرفته باشد. این میتوانست به معنای ترمیم و تغییر پیمان آتلانتیک شمالی باشد، که میگوید ناتو یک سازمان باز است.»
پالاژچنکو میگوید که اطمینان دارد کسانی که امروز این پیامها را میدهند، این واقعیت را درک میکنند. او چنان دیپلماتیک است که آنان را به ریاکاری متهم نمیکند، اما در زمینه، به تفاوتهای اساسی در جهانبینی اشاره میکند. روابط میان گورباچف و پوتین، اگر «متقابلا محترمانه» باشد، پیچیده است.
این مترجم میگوید: «گورباچف در بیان موضع خود درباره موضعگیری فعلی بینالمللی در قبال روسیه، بسیار شفاف بوده است. همه میدانند که رئیس سابق پالاژچنکو، از نبود اعتماد میان آمریکا و روسیه متاسف است. حذف الکسی ناوالنی از رهبری اپوزیسیون به دلیل مسمومیتی که توسط دولت صورت گرفت، به کنار، او با در نظر گرفتن خصومت شناختهشده میان ولادیمیر پوتین و جو بایدن، رئیسجمهور منتخب آمریکا، بعید میداند که مسایل بهبود یابند.
پالاژچنکو میگوید، اما تنشهای غیرقابل انکار به این معنی نبود که دو ابرقدرت استراتژیک قادر به یافتن زمینه مشترک نبودند. «زمینههای مشخص همکاری در حوزه استراتژیک» وجود داشت و هنوز برای نجات چارچوب اصلی ثبات جنگ سرد که او در مذاکراتش یاریرسان بود، «یکی دو سال باقی بود.»
گام اول، تمدید «استارت»، پیمان کاهش سلاحهای استراتژیک است که در ماه فوریه منقضی میشود، و سپس مذاکره با جانشین آن، پیمان آیاناف، درباره تسلیحات کوتاهبرد هستهای که سال گذشته دولت ترامپ آن را رد کرد، نیز میتواند با اراده هر دو طرف «احیا شود.»
پالاژچنکو میگوید: «ایده جهان بدون تسلیحات هستهای در حال حاضر نه در دولت ایالات متحده و نه در دولت روسیه طرفداری ندارد. اما نگاهی به آنچه تاکنون انجام شده، یعنی کاهش عظیم شمار تسلیحات هستهای، بهویژه شمار تسلیحات هستهای بزرگ، مسیر برای حرکت کماکان موجود است.»
پالاژچنکو میگوید، تصور این که سیاستمداران آینده بتوانند درسهای دوره گورباچف را پیشه کنند، ایدهآل نیست.
او با یادآوری روزهای دشوار آخر رئیس خود قبل از استعفا در روز کریسمس ۱۹۹۱، میگوید: «برای گورباچف یا هر فرد دیگری که با او کار میکرد، دوران آسانی نبود. اما گمان میکنم که در آن شرایط گورباچف عزت نفس و کرامتی عالی از خود نشان داد.»