از رونق بیسابقه تا رکودی تلخ که بسیاری را با زیان مواجه کرد. دلسوزان بازار سرمایه، دست کم از اواسط سال ۹۸ هشدار میدادند که اگر تنظیم مناسبی در عرضه و تقاضای بورس صورت نگیرد، میتوان این فرصت استثنایی را به یک تهدید دشوار تبدیل کرد.
افق آنلاین ،شاید اگر توسعه عرضی بورس متناسب با جریان ورودی پول انجام میشد، اکنون در یک روند متعادل صعودی همه فعالان سودی معقول و مناسب داشتند و همزمان رونق معاملاتی سهام نیز حفظ شده بود. از این افسوسها که بگذریم، جریانی پشت نقاب «حامی سهامدار» شکل گرفت که به نظر میرسد اتفاقا بیشترین اثر را بر تصمیمات سیاستگذار داشت. سیاستهایی که هرچند هیچگاه معلوم نشد پشتوانه کارشناسی آنها کجاست، اما اکنون میتوان کارنامه آنها را رصد کرد.
۱) صبح ۲ شهریور شاخص ۱.۷۷۳ میلیون واحد: خبرهایی از منابع غیررسمی رسید که صفهای فروش زیرمجموعههای شستا جمع میشود
۲) عصر ۲ شهریور شاخص ۱.۷۱۱ میلیون واحد: جلسه مقام ناظر با به اصطلاح بزرگان بازار (برخی حقوقیها، صندوقها و تامین سرمایههای بزرگ): ۳۰ شخصیت حقوقی قرار است صف فروش لیستی از نمادها مثل فارس، فولاد، فملی، وغدیر، شبندر، شتران، کچاد، شستا و… را جمع کنند. صندوقهای با درآمد ثابت تا سقف ۲۰ هزار میلیارد تومان برای خرید ابطالیها وعده دادند.
۳) ۵ شهریور شاخص ۱.۶۷۶ میلیون واحد: کنترل عرضه حقوقی و پروژه افشای اسامی فروشندگان با عنوان «بدهای بازار سرمایه» کلید خورد
۴) ۱۰ شهریور شاخص ۱.۷۵۳ میلیون واحد: اطلاعاتی از منابع غیررسمی مبنی بر جمع شدن صف فروش شستا و متعادل شدن گروههای پالایشی، فولادی، معادن منتشر شد
۵) ۲۰ شهریور شاخص ۱.۵۵۳ میلیون واحد: زمزمه دامنه نوسان نامتقارن (منفی ۲ تا مثبت ۵) مطرح و از سوی برخی تریبونها پیگیری و حمایت شد
۶) ۲۳ شهریور شاخص ۱.۵۸۴ میلیون واحد: تشریح جزییات وعده اختصاص یک درصد منابع صندوق توسعه ملی توسط رئیس سازمان بورس
۷) ۳۱ شهریور شاخص ۱.۶۲۰ میلیون واحد: الزام شرکتها به بازارگردانی
۸) اول مهر شاخص ۱.۵۹۳ میلیون واحد: دستور توقف معاملات الگوریتمی صادر شد
۹) ۵ مهر شاخص ۱.۶۲۵ میلیون واحد: خرید و فروش در یک روز (نوسانگیری) ممنوع شد
۱۰) برنامه تغییر دامنه نوسان به ۲- تا ۶+ درصد شاخص ۱.۱۵۰ میلیون واحد: آینده چه میشود؟
به خوبی مشاهده میشود این اقدامات که هیچگاه مبنای علمی آنها منتشر نشد، نتیجهای جز طولانی شدن ریزشهای بورس نداشته و در عمل نیز بیشتر به بدبینی سرمایهگذاران منجر شد. تازهواردانی که دائما با وعده و وعید دلخوش میشدند و هر بار با ناکامی مواجه شده و به خروج از بورس فکر میکردند. همین جریانات زمینهساز آن شدند که حتی در شرایط ارزندگی سهام نیز هیچ خریداری رغبت به ماندن در بورس نکند.
جالب آنکه تریبونهایی که این سیاستها از آنجا نشات میگرفت به دادن آدرس غلط ادامه دادند. جریان «تخممرغی» که برای توجیه تحلیلهای پیشین خود و شاید حفظ سبدهای تحت مدیریت، با اصطلاح «حمایت از سهامداران خرد» مسیر مطالبهگری را منحرف کردند.
به طوری که هر روز در بازار سهام افراد به جای توجه به تحلیلها و برآوردهای کارشناسی از ریسکهای آتی در جستوجوی مقصر ریزش بورس (بگوییم قاتل بروسلی) یک بار در زمین حقوقیها و اقتصاددانان و بار دیگر در زمین رئیس سازمان بورس بودند.
غافل از آنکه جریان طبیعی بورس هرچند ممکن بود زیانهای ناگهانی را برای عدهای به همراه بیاورد، اما این درجه از بیاعتمادی و فرار سرمایه را در بورس رقم نمیزد و دست کم میتوانستیم رونق معاملاتی را حفظ کنیم.