استفن ام والت استاد دانشگاه هاروارد در مقالهای تحت عنوان «دیگر نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد» در نشریه معتبر «فارین پالیسی یا سیاست خارجی» آمریکا در تاریخ ۲۰۱۸ با نوشتن این که «خیلی سخت است که قدرتمند باشی وقتی هیچ کس سخنی را که تو میگویی باور نمیکند» به ذکر شواهد و استدلالهایی مبنی بر این که چرا واقعا نمیتوان بهویژه در مذاکرات، به آمریکا اعتماد کرد؛ میپردازد.
والت مینویسد: یکی از کلیشههای بسیار مورد استفاده در دیپلماسی معاصر آمریکا، این ضربالمثل روسی است که رونالد ریگان اندرزگونه به کار میبرد: «اعتماد کن اما راستیآزمایی کن». در اصل (این عبارت) در بستر جنگ سرد مورد استفاده قرار میگرفت، پیامی که منتقل میکرد این بود که واشنگتن باید حاضر باشد با دشمنانش به توافقاتی برسد؛ اما تنها در صورتی که بتواند مطمئن باشد که طرف مقابل به تعهدات خود عمل خواهد کرد. این راه خوبی برای نشان دادن همزمان انعطافپذیری و سختی بود.
در عین حال پروفسور والت تاکید میکند که به طور ضمنی در گفته ریگان، این ایده وجود دارد که آمریکاییها، راستگویانی صاف و ساده هستند، که میتوان روی آنها حساب کرد؛ قول خودشان را نگه میدارند و به وعدههایشان عمل میکنند. در مقابل، مخالفان امریکا، یک دسته شارلاتانهای فریبکار و بیثبات هستند که از هرگونه خلایی سوءاستفاده میکنند و از هر فرصتی برای اغفال آمریکا استفاده میکنند. بر این اساس، مذاکرهکنندگان آمریکا باید بر تمامی انواع اقدامات سرزده اصرار کنند – مانند رژیم بازرسی فوقالعاده دقیق که در طرح جامع مشترک با ایران یا برجام گنجانیده شده – تا اطمینان حاصل شود که آنها میتوانند آنچه را که دیگران واقعا به آن اعتماد دارند، راستیآزمایی کنند. او سپس برای کشف حقیقت میپرسد: آیا مشکل واقعی این است که واشنگتن نمیتواند به دیگران اعتماد کند یا در مقابل کشورهای دیگر نمیتوانند به آمریکا اعتماد کنند؟ سپس با تاکید بر این که آمریکا سابقهای طولانی در خلفوعدهها و پیمانشکنیها دارد؛ به ذکر یکایک سوابق آمریکا در خلفوعده میپردازد. ذیلا به پارهای از این سوابق اشاره میشود تا بدانیم که شکاکیت نسبت به صداقت آمریکا مبتنی بر تز توطئه یا پارانویای جهان سومی نیست.
۱٫ از روزهای نخست شکلگیری آمریکا، این خلفوعدهها شروع شد؛ آنگاه که آمریکاییهای مهاجر که قدرت یافته بودند با بومیان اصیل آمریکا یعنی سرخپوستان معاهداتی را به امضاء رساندند و متعاقبا خلاف آن عمل کرده یا آن معاهدات را مجددا اصلاح کردند یا همزمان با گسترش جمعیت جدید در آمریکای شمالی شرایط جدید تحمیل کردند.
۲٫ یا «شوک نیکسون» در سال ۱۹۷۱ را در نظر بگیرید، زمانی که ایالات متحده به طور یکجانبه به تبدیلپذیری دلار با طلا پایان داد و در اثر آن نظام مدیریت پولی برتون وودز فسخ شد . لازم به توضیح است بر اثر این اقدام شرایطی پدید آمد که دلار آمریکا تبدیل به ارز اندوخته بسیاری از کشورها شد و همزمان، بسیاری از ارزهای ثابت (مانند پوند استرلینگ) نیز شناور شدند.
۳٫ یا در تاریخ نزدیکتر، توافق اتحاد شوروی با آمریکا را میتوان دید که بر اساس اسنادی که بیشتر اوضاع را روشن کردند؛آمریکاییها، طرفهای شوروی را قانع کردند و قول دادند که در صورت وحدت دو آلمان؛ ناتو بیشتر توسعه نخواهد یافت. وزیر خارجه وقت آمریکا جیمز بیکر به گورباچف قول داد که ناتو یک اینچ هم به سمت شرق نخواهد رفت. سایر مقامات غربی هم چنین اطمینانی را به گورباچف دادند. دولت بیل کلینتون پس از روی کار آمدن این اطمینان و قول به گورباچف را به بهانه ایجاد منطقه صلح نادیده گرفت. اقدامی که همان زمان شاهدان نسبت به آن هشدار دادند و گفتند رابطه غرب و روسیه را خراب خواهد کرد؛ نتیجهای که تاکنون به شکل بیاعتمادی فیمابین قابل مشاهده است.
۴٫ اشتباه فوق با تصمیم غلط دولت جورج دبلیو بوش برای رها کردن پیمان موشکی ضد بالستیک در سال ۲۰۰۲ ترکیب و تشدید شد. با این که این مورد نقض اعتماد نبود زیرا این پیمان حق ترک را به هر یک از طرفین داده بود اما این سیگنال را به روسیه داد که آمریکا علاقهای به حفظ رابطه خوب با روسیه ندارد.
۵٫ اقدامات آمریکا در مورد توافق ۱۹۹۴ با کره شمالی هم همین اثر اعتمادزدایی را به همراه داشت. ایالات متحده هرگز به تعهدات خود عمل نکرد. به طور خاص، در مورد رفع تحریمهای اقتصادی وعده داده شده و تحویل راکتورهای آب سبک که تعهد داده بود؛ تحویل دائما دچار تاخیر شد و نهایتا هیچوقت تحویل نشد. استفان وارن بوسورث، دیپلمات کارآزموده آمریکایی که تلاشهای چندملیتی را برای اجرای این توافقنامه رهبری میکرد، بعدا اظهار داشت، “چارچوب توافق شده کمتر از دو هفته بعد از امضا، یتیم سیاسی بود.”
۶٫ و مورد مفتضح دیگر بازی سیاسی آمریکا در برابر لیبی بود. دولت بوش با ایجاد یک برنامه تحریم موفقیتآمیز چندجانبه، با موفقیت قذافی رهبر لیبی را متقاعد کرد تا بازرسان آمریکایی وارد آن کشور شوند، کل سلاحهای برنامه کشتارجمعی را پیاده کرده و با خود ببرند. در مقابل بوش برای به دست آوردن توافق، قول داد که ایالات متحده رژیم او را سرنگون نکند. این یک معامله پایاپای بود: قذافی برنامههای سلاح خود را از دست داد و ایالات متحده قول داد که با او همان کاری را نکند که با صدام کرد. اما چند سال بعد، دولت رئیس جمهور باراک اوباما قولی را که به قذافی داده شده بود نادیده گرفت و در سرنگونیاش همکاری کرد. کاری که آمریکا با لیبی انجام داد به قدری عهدشکنانه بود که همچنان روزنامههای کره شمالی با اشاره به آن فعالیتهای هستهای خود را توجیه میکنند.
۷٫ استفن والت در مسیر تاریخچه پیمانشکنیهای آمریکا چون به ترامپ میرسد اظهار میدارد که کدام پیمانی را پیشینیان آمریکا بستند که ترامپ آن را میپسندید و بدان پایبند بود؟ به گفته والت، ترامپ فقط مایل بود از «پاره کردن پیمانها» سخن بگوید. واقعیتی که ما در برجام به خوبی شاهد آن بودیم. بر اساس عبارات خود والت، ترامپ افسانهسرایی است که بهراحتی و مکررا دروغ میگوید؛ چنانچه در ده ماه برابر تمامی دو دوره اوباما دروغ گفت. پروفسور والت نهایتا میپرسد با این مقدمات چرا باید کشوری به آمریکا اعتماد کند؟
در پایان شایان ذکر است که با توجه به سوابق ذکر شده؛مذاکرهکنندگان ما باید تجربیات تاریخ را فراروی خود قرار دهند. سوابق آمریکا نشان میدهد که سیاست «اعتماد کن ولی راستیآزمایی نما» (Trust but Verify) باید به «راستیآزمایی کن بعد اعتماد کن» تغییر یابد هر چند شواهد اثبات میکند آمریکا اساسا شایستگی اعتماد را ندارد.