این فرآیند کمک میکرد تا مردم و دولت انتظارات خود را سامان داده و بر اساس یک تابع واکنشی سیاست پولی به تنظیم مناسبات اقتصادی خود اقدام کنند. ولی در هر صورت ما از چنین بختی دور بودیم و بانک مرکزی نرخ هدف خود را محدوده ۲۳ درصد تنظیم کرد. حال که مشخص شده، تورم با اختلاف حدود ۵۰ درصد از این نرخ فراتر رفته است، بانک مرکزی باید در چارچوب سیاست هدفگذاری تورم بهصورت دقیق و بهدور از هیچ هیجانی بهتحلیل این اختلاف بپردازد. این تحلیل، که خود بخش مهمی از سیاست هدفگذاری تورم است، مانند یک کالبدشکافی است که مشخص میکند بانک مرکزی، بهعنوان متولی تورم، چگونه انحراف سیاستگذاری خود را در بستر فضای علمی میبیند. احتمالا حاصل چنین تحلیلی باید به این سوال پاسخ دهد که چگونه و با چه ابزاری بانک مرکزی در سال گذشته و زمانی که تورم بالای ۳۰ درصد بود، درصدد دستیابی به هدف ۲۳ درصدی بود. یک محاسبه ساده نشان میدهد که با احتساب نرخ سود سیاستی حدود ۱۸ درصدی و تورم حداقل ۳۰ درصد در آن وقت، سیاست پولی بهشدت انبساطی بوده است (نرخ سود واقعی منفی ۱۰ تا منفی ۱۲ درصدی)، پس توضیح بانک مرکزی باید شامل این نکته باشد که چگونه با سیاست انبساطی شدید پولی بهدنبال کاهش تورم (از بالای ۳۰ به ۲۳ درصد) بوده است؟
امید میرود سیاستگذار، اینبار با آرامش و تامل، نگاهی جدیتر به مدلهای پیشبینی تورم و چارچوب سیاستگذاری پولی و هدفگذاری تورم بکند. تقریبا هیچ تجربه موفقی از سیاست هدفگذاری تورم را نمیتوان پیدا کرد که سیاستگذار تنها به اعلام هدف اکتفا کند سپس تا یکسال سکوت کند و انتظار داشته باشد که فعالان اقتصادی متوجه تغییر سیاستگذاری و تعدیل انتظارات شوند. البته شاید این انتظار از سیاستگذار پولی زیاد باشد؛ چراکه گرفتار بازار ارز و مانند اینهاست، غافل از اینکه مشکلات نرخ ارز، محصول سیاستگذاری پولی و نه دلیل آن هستند.
منبع: دنیای اقتصاد
علیرضا خسروشاهی