سوگواری یکی از شاگردان بابک خرمدین / تهمت هایت بخشودنی نیست + عکس

بابک خرمدین از کارگردانان و اساتید حوزه سینمای کشورمان بود که در بین شاگردانش به عنوان چهره ای دوست داشتنی و نجیب شناخته شده بود.

متین یکی از شاگردان بابک خرمدین که بسیار به استادش علاقه مند بود در غم از دست دادن بابک خرمدین اینگونه نوشت:

«سوگواری مَن بَرای بابَک»

در کلاس باز شد و اولین چیزی که دیده میشد یه فنجون قهوه بود.

اومد داخل…مردی با موهای جو گندمی و صدایی قشنگ و به شدت خوش بو و تمیز

(خصوصیاتی که به مدت دو سال هر هفته دیدم)

«سلام، من بابک خرم دین هستم

بچه ها نمره برای من مِلاک نیست

فقط میخوام یاد بگیرید، سینمای واقعی رو»

محوش شدم، تموم شد

من با بابک تو یه تیم قرار بود بازی کنم

به به،چه استادی،چقدر با شخصیت چقدر«مودب،مهربون،متین،شوخ،دلسوز،نجیب،نجیب،نجیب»

تا اینکه شناخت منو،رفیق شدیم،خیلی زیاد

زنگ میزدیم به هم

میگفت ساعت یک شب هم کار واجب داشتی زنگ بزن

به عشق بابک همیشه دوشنبه ها زودتر از ساعت مشخص شده میرفتم دانشگاه‌

جلوی‌ در کلاسمون صندلی داشت

اونجا مینشستم تا اولین نفر بهش سلام کنم و همیشه این جمله رو میشینیدم

«متین چطوری!؟چه خبر؟قهوه میخوری!؟»

فهمید قصه مینویسم،گفت باید بفرستی برام

فرستادم و خوشش اومد

فیلم کوتاهی هم که ساخته بودم و دید

میگفت من به تو خیلی زیاد امید دارم

بابک بیشترین وقتش برای دانشجوهاش بود

جوری با عشق سینمارو تدریس میکرد

انگار از خدا داره صحبت میکنه

بابک عاشقانه راجب خانواده اش صحبت میکرد«عاشِقانِه»

و راجب زحمات مادرش فیلم ساخته بود با نقش آفرینی خود اونها

خیلی تلاش کرد سینماییش رو بسازه

اما هربار یه بازی و هربار یه داستان

از اونایی که همیشه سر فیلم سازهای اول میاد

مخصوصا اگر دیدگاه داشته باشند

بابک من امروز خیلی غمگینم

دلشو نداشتم برات بنویسم داداش بزرگ من

عین همین حالا که از نوشتنش فقط یه بغضی گلوم رو گرفته

و از شوک زیاد نمیتونه از چشمام سرازیر شه

نه فقط بخاطر نبودنت ، بلکه برای تهمت هایی که زده شد

راستی دیدی پیجای سینمایی بالاخره اسمتو آوردن

فقط حیف برای کارات نیست، برای نبودنته

بابک من برات ننوشتم که از آب گلالود ماهی بگیرم و به سود خودم تموم کنم

و یا مخاطب جذب کنم

من نوشتم چون عزادار یکی از بهترین رفیقامم

بابک این تنها عکس من و توئه که قابش میکنم

انقدر حرف داشتیم برای زدن باهم

که فرصت برای عکس و این چیزا نمیشد

میدونم دیر یا زود دور هم جمع میشیم و میبینمت

ولی دلم برات خیلی تنگ میشه

دوستدار تو،کوچکترین شاگردت.

«متین حیدری نیا».