صدای تپش قلب تماشاچیان از فرط هیجان شنیده می شود. فردی که روی صحنه ایستاده ادعا می کند قادر به احضار روح است و تا دقایقی دیگر ارواح روی صحنه حاضر خواهند شد و نشانه آن به حرکت درآمدن میزف صندلی و اشایای موجود در صحنه است. وقتی اولین شیء روی صحنه تکان می خورد تعجب و ترس همزمان همه را فرا می گیرد اما چه نیرویی و چه کسی قادر به انجام این کار است؟ آیا واقعا پای یک روح در میان است؟
برادران داونپورت
«ایرا اراستوس» و «ویلیام هنری داونپورت» برادران آمریکایی بودند که در قرن نوزدهم با اجرای نمایش های حیله گرانه مدعی شدند دارای قدرت ماورایی هستند و روح احضار می کنند.
کمتر از یک دهه بود که تب احضار روح در آمریکا فراگیر شده بود و برادران داونپورت هم کار خود را از همان زمان آغاز کردند. یکی از مشهورترین نمایش های دانپورت ها حقه جعبه بود. این دو برادر داخل یک جعبه که در آن آلات موسیقی قرار داشت خود را به هر ترتیبی جا می کردند، وقتی در جعبه بسته می شد، صدای موسیقی از درون جعبه شنیده می شد اما وقتی در جعبه را باز می کردند داونپورت ها همانطور که دست و پایشان بسته بود دیده می شدند و هیچ حرکتی نداشتند و تماشاچی ها باورشان می شد که ارواح موسیقی می نوازند.
هر چند برادران داونپورت طرفداران بسیاری داشتند اما در این میان، افراد مشهوری مانند «هری هودینی» شعبده باز که خود از شکاکان احضار روح بود، عقیده داشت این دو برادر در نمایش هایشان از حقه های مختلف کمک می گیرند و یکی از دلایلش هم این بود که آنها هیچ وقت خودشان ادعا نکردند که با ارواح در ارتباطند و این فرگوسن بود که پیش از اجرای نمایش ها روی صحنه می آمد و درباره ایرا اراستوس و ویلیام هنری دانپورت چنین ادعایی می کرد.
هودینی برای اینکه حرف خود را ثابت کند حقه یکی از فرارهایش را فاش کرد و گفت که نمایش های این دو برادر هم یک حقه است و به توانایی های جسمی وابسته است و پای هیچ روحی در میان نیست.
سارا ریچر
سارا ریچر یکی از احضارکنندگان نه چندان مشهور در دهه ۱۹۶۰ بود. در جلسات احضار روح، ریچر از دو نفری که کنارش نشسته بودند می خواست دست هایشان را به او بدهند.
او با دست راست، دست چپ فردی که در سمت راستش نشسته بود را می گرفت و دست چپ خود را زیر دست راست فردی می گذاشت که در سمت چپ نشسته بود.
وقتی چراغ ها خاموش می شد، در تاریکی مطلق، او آرام آرام دو دستش را به هم نزدیک می کرد و بدون اینکه حاضران متوجه شوند دست راست خود را آزاد می کرد و با دست چپ دوباره مچ دست فردی که در سمت راستش نشسته بود را می گرفت.
او با دستی که آزاد بود قطرات آب در هوا می ریخت یا هر صدا و حرکتی که ثابت کند روح در اتاق است را انجام می داد و دو فرد ساده لوح تصور می کردند که هنوز دستانشان در دستان ریچر است. سارا ریچر پس از بازنشستگی حقه احضار روح سرگردان را فاش کرد.
ادوارد بوگت و آقای لیماری
سال ۱۸۷۵ دو احضار کننده روح فرانسوی به نام های «ادوارد بوگت» و «لیماری» افراد زیادی را فریب دادند.
آنها مدعی بودند که می توانند در کنار افراد زنده، روح مرده ها را ظاهر کرده و از آنها عکس بگیرند. این دو عکاس بعد از کلاهبرداری از مردم در سال ۱۸۷۵ در دادگاه فرانسه مورد محاکمه قرار گرفتند و هر کدام به یک سال زندان محکوم شدند.
در جلسه دادگاه برای اثبات گناهکار بودن بوگت و دستیارش گفته شد که او دو چهره ساختگی یکی به شکل کودک ودیگری به شکل آدم بزرگ در عکاسخانه اش داشته است، وقتی یک نفر می نشست تا عکس بیندازد یکی از این دو چهره، پشت سر فرد ظاهر می شد و به محض اینکه دستیار بوگت عروسک را نشان می داد، او سریع عکس می انداخت.
همچنین بوگت ۲۹۹ عکس از سر افرد به شکل های گوناگون گرفته بود و در صورت لزوم به یک عکس خاص اضافه می کرد. هر چند بوگت در جلسه محاکمه اش اعتراف به چنین کاری کرد اما یک سال بعد او حرف خود را تغییر داد و گفت که عروسک های ساختگی را دستیارش زمانی به کار می برده که او در عکاس خانه نبوده است.
او با چنین اظهاراتی مدعی شد که تمام عکس هایش از روح هایغ واقعی گرفته شده است. جالب اینجاست که در جلسه محاکمه بوگت، افراد بسیاری از جمله استادان دانشگاه، موسیقیدان ها و افسران ارتش حاضر شده بودند تا به نفع بوگت شهادت دهند.
ویلیام اگلینگتون
ویلیام اگلینگتون سومین مدیوم مشهور آمریکا در دهه ۱۸۷۰ بود. او همیشه جلسات احضار روح را در روشنایی کامل اجرا می کرد.
توماس کالی از محققان برجسته در زمینه ارواح بر این باور بود که اگلینگتون حقه ای در جلسات احضار ارواح به کار می برد، از این رو تصمیم گرفت هر طور شده دست این مرد را رو کند.
اگلینگتون در جلسات احضار روح خود همیشه شکل یک روح را ظاهر می کرد. کالی در یکی از این جلسات شرکت کرد. او همانطورکه منتظر روح بود ناگهان مردی سفیدپوش با ریش هایی بلند را دید. وقتی روح به کالی نزدیک شد وی با قیچی کوچکی که در دست داشت پنهانی یک تکه از ریش و لباس روح را برید و در جیبش گذاشت.
کالی در جست و جوهایش چمدانی در خانه اگلینگتون پیدا کرد که در آن لوازم احضار روح و همان پارچه و ریشه مصنوعی بود که وی از جلسه احضار روح برداشته بود.
جوزف دانینگر
در ده های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ نمایش «روح موزیکال» بسیار رواج داشت. نمایشی که در آن یک ساز موسیقی، مانند ویولن کنار دست احضار کننده روح گذاشته می شد و پس از احضار روح، بدون اینکه ویولن توسط فردی نواخته شود از آن صدای موسیقی شنیده می شد.
چنین جلسات احضار روحی طرفداران بسیاری داشت تا اینکه در آن سال ها نام «جوزف دانینگر» شعبده باز و ذهن خوان مشهور آمریکایی بر سر زبان ها افتاد. او موفق شد حقه روح موسیقیدان را فاش کند. دانینگر در یکی از جلسات روح حاضر شد. او از احضار کننده روح خواست ویولن را کنارش بگذارد. برق ها خاموش شد. همه حضار از جمله دانینگر با گوش های خود صدای نواختن ویولن را شنیدند.
وقتی چراغ ها دوباره روشن شد دانینگر، ویولنی که روح آن را نواخته بود در دست گرفت و با آزمایش آن به حقه نهفته در پس این نمایش پی برد. حقه اینطور بود که روی ویولن نوار بسیار نازکی از صمغ کاج گذاشته شده بود که شبیه به تارهای ویولن بود.
با خاموش شدن چراغ ها دستیار احضارکننده روح، نخ نامرئی که به این نوار متصل بود را تکان می داد و صمغ نازک با برخورد به تارهای ویولن صدا تولید می کرد و همه فکر می کردند که روح سرگردان موسیقی می نوازد.
کالین ایوانز
در هوا معلق بودن یکی از نمایش هایی است که معمولا احضارکنندگان ارواح و شعبده بازها آن را اجرا می کنند.
در این نمایش، اینطور وانمود می شود که فرد بدون اینکه وسیله خاصی به او متصل شده باشد به پرواز درمی آید و معلق می ماند. احضارکننده های ارواحی که به هوا بلند می شوند، دوباره به همان نقطه ای که از آنجا بلند شده اند برمی گردند.
کالین ایوانز یکی از مشهورترین مدیوم هایی است که همیشه ادعا می کرد ارواح به او کمک می کنند تا به پرواز درآید. او همیشه در جلسات احضار روح خود نمایش معلق بودن در هوا را داشت تا اینکه سال ۱۹۳۸ عکس مادون قرمزی که از او گرفته شد دست این مدیوم دروغین را رو کرد.
در یکی از جلساتی که ایوانز برگزار کرده بود وقتی او به هوا بلند شد دو دوربین از زوایای مختلف شروع به عکاسی کردند. جلسه احضار روح در تاریکی برگزار می شد و برای همین دوربین ها مجهز به مادون قرمز بودند و از این رو همه جزئیات را به خوبی ثبت می کردند. در عکس های گرفته شده از کالینز کاملا مشخص است که به کت و شلوار او سیم های نازکی متصل است تا او را از روی زمین بلند کند. به این ترتیب با انتشار این عکس، معلوم شد که ارواح، کالینز را از زمین بلند نمی کنند بلکه سیم های نامرئی به او در نمایش ها کمک می کردند.
اوساپیا پالادینو
اوساپیا پالادینو به ادعای خودش یک احضارکننده روح اهل نپال بود.
او در سال های دهه ۱۸۷۰ در حالی که دراز می کشید خود را روی هوا معلق نگاه می داشت. پالادینو طرفداران بسیاری داشت، طرفداران اروپایی او بر این باور بودند که او یک نابغه در زمینه احضار ارواح است اما از طرفی مخالفان او نیز کم نبودند.
مخالفان پالادینو او را به متقلب بودن محکوم می کردند تا اینکه بالاخره در جلسات احضار روحی که او در فرانسه، آمریکا و انگلیس برگزار کرد تا حدودی حقه هایش فاش شد. یکی از نمایش های مشهور پالادینو، آزاد کردن یک دست یا پای بسته شده اش بود که این کار را به ارواح نسبت می داد. او همیشه در نمایش هایش میز مستطیل شکلی را انتخاب می کرد و خودش روبروی ضلع کوچکتر می نشست و او برای هر چه هیجان انگیزتر شدن نمایش، دو نفر را از میان تماشاچی ها انتخاب می کرد تا روی صحنه بیایند و شاهد باشند که هیچ حقه اذی در کار نیست.
دو تماشاچی روبروی ضلع های بزرگتر میز می نشستند، کفش هایی که او به پا می کرد هیچ دکمه وبندی نداشت تا وی بتواند راحت تر و بدون اینکه توجه تماشاچی هایی که روی صحنه آمده اند را به خود جلب کند پاهایش را از کفش بیرون آورد. در این موقع معلق شدن میز در هوا کم کم آغاز می شد. او یک پایش را آزاد می کرد، با همان پا میز را تکان می داد و سپس شست پایش را زیر یکی از پایه های میز قرار می داد و از آنجا که روبروی ضلع باریک می می نشست انجام چنین کاری برایش ممکن بود.
در آخر هم دوباره با همین روش میز را سر جایش می گذاشت. پالادینو آنقدر در اجرای این نمایش ماهر بود که لازم نبود همه جا تاریک باشد.
هلن دونکان
هلن دونکان یکی از مدیوم های اسکاتلندی بود، گفته می شود او آخرین مدیومی بود که به جرم جادوگری، طبق قانون انگلیس در اوایل قرن بیستم به زندان انداخته شد.
دونکان در جلسات احضار روح خود همیشه شکلی عجیب و غریب را ظاهر می کرد و مدعی بود که یک روح در اتاق وجود دارد. روحی که دونکان احضار می کرد شبیه یک عروسک بود. روی شانه ها و سر عروسک نقاطی دیده می شد که معلوم است عروسک را از آن قسمت با بندهای نامرئی می بستند تا اینکه بتوانند آن را در هوا به حرکت درآورند.
دونکان نام این روح را پگی گذاشته بود روحی که از کاغذ باطله و کهنه پارچه درست شده بود. سال ۱۹۳۳ دونکان در خانه اش یک جلسه احضار روح ترتیب داد، اما روح پگی که همیشه در جلسات احضار می شد نسبت به قبل بسیار متفاوت بود.
در این جلسه همه آماده احضار روح بودند. دونکان پس از نشستن روی صندلی چشم هایش را بست تا نور فلش عکاس، چشم هایش را اذیت نکندوتمرکزش را به هم نریزد. دو نفری که در دو طرف دونکان نشسته بودند دست او را محکم گرفتند و طبق معمول پگی ظاهر شد اما این بار با چهره ای متفاوت و همین تفاوت باعث شد تا دست دونکان رو شود.
هری پرایس، از افرادی که در زمینه احضار روح تحقیقات بسیاری انجام داده، مطمئن بود که روح پگی یک عروسک ساختگی بود. در جلسه محاکمه دونکان، لباسی به شاهدان احضار روح نشان داده شد و همگی آنها مدعی شدند که این لباس را به تن پگی دیده اند.
فلورانس کوک
در قرن نوزدهم دختر جوانی به نام فلورانس کوک ادعا کرد که توانایی ارتباط با ارواح را دارد. هر چند ادعای کوک بسیار فریبنده بود اما افراد بسیاری نسبت به کارهای او مشکوک بودند تا اینکه در نهم دسامبر ۱۸۷۳ «ویلیام ولکمان» وکیل، تصمیم گرفت برای رو کردن دست فلورانس کوک در جلسه احضار روح او شرکت کند.
در همه جلسات فلورانس روح فردی به نام کیتی کینگ به صورت آشکارا ظاهر می شد، به طوری که همه می توانستند او را ببینند. وقتی او در جمع ظاهر شد و ولکمان به دست های روح خیره شد، ولکمان محکم دست روح کیتی کینگ را گرفت اما در همین لحظه دیگر شرکت کننده ها دست ولکمان را گرفتند و مانع تعقیب روح شدند.
روح به سمت یک اتاق رفت و ناپدید شد و چند دقیقه بعد فلورانس کوک از اتاق بیرون آمد. ویلیام ولکمان از جمله شکاکان احضار روح فلورانس کوک بود که ادعا می کرد این زن خود را به شکل عجیبی در می آورد تا در جلسات احضار روح ادای یک روح را درآورد.
رودی اشنایدر
ادعای احضار ارواح در خانواده اتریشی «اشنایدر» موروثی بود ولی تنها رودی اشنایدر بود که بخت با وی یاری نکرد و رازش فاش شد.
دلیل افشای راز هم این بود که محققان پدیده های ماوراء الطبیعه از جمله «هری پرایس» و بسیاری از افراد دیگر در جلسات او شرکت می کردند تا به حقه هایش پی ببرند، ضمن اینکه جلسات احضار روح او، بارها مورد آزمایش قرار گرفت.
سال ۱۹۲۳، رودی در انستیتو وین توانایی اش را در احضار روح به نمایش گذاشت. سه سال از این ماجرا می گذشت که مقاله ای مبنی بر متقلب بودن رودی اشنایدر منتشر شد و از این رو کارآگاهی به نام «مالکولم بیرد» وظیفه تحقیقات در مورد ادعای این مرد را برعهده گرفت و او هم در آخر جست و جوهایش به این نتیجه رسید که رودی اشنایدر در جلسات احضار روح از حقه های مختلفی کمک می گیرد.
هنری اسلید
دکتر هنری اسلید یکی از مدیوم های مشهور آمریکایی در سال ۱۹۰۵ بود. نمایش تخته سیاه و ارواح او بسیار مشهور بود.
اسلید در جلسات خود از روحی که ادعا می کرد آن را احضار کرده می خواست جمله ای روی تخته سیاهی که در اتاق قرار داشت بنویسد. سپس وی از یکی از حضار می خواست نزدیک تخته سیاه برود و پیام روح را بخواند. حقه او زمانی فاش شد که وی به انگلیس سفر کرد. پروفسور ری لانکستر که مطمئن بود اسلید حقه باز است تصمیم گرفت دست او را رو کند.
وی پیش از اینکه چلسه آغاز شود به سمت تخته سیاه رفت و با خوشحالی جمله ای که قرار بود پیام روح بشود را روی تخته سیاه پیدا کرد. به این ترتیب معلوم شد که اسلید خودش جمله ها را بسیار کمرنگ روی تخته سیاه می نوشت که از فاصله دور قابل تشخیص نبود و بعد آن جملات به دلیل جنس ماده ای که با آن نوشته شده بودند به تدریج پررنگ تر می شدند. دو سال بعد از این رسوایی، اسلید با نام مستعار دکتر ویلسون دوباره به آمریکا برگشت.
همشهری سرنخ