با بررسی روند فعلی خانوادهها میتوان به وضوح مشاهده کرد که ارتباط عاطفی میان فرزندان و والدین و حتی همسران با یکدیگر به شدت کاهش یافته است. این مساله به ویژه در شرایطی که تورم افزایش پیدا میکند بیشتر به چشم میخورد به طوری که با افزایش قیمتها مرد و زن هر دو مجبورند در بیرون از خانه کار کنند و وقت کمی را برای گذراندن با یکدیگر و با فرزندان دارند یا در خانوادههایی که زن خانهدار است مرد برای امرار معاش مجبور است دو شیفت کار کند و به این ترتیب رفته رفته ارتباط صمیمی زوجها از بین میرود.
طبق بررسیهای به عمل آمده ۸۰ درصد از خانوادهها دچار طلاق عاطفی هستند این در حالی است که خانواده پایه و زیربنای جامعه است و اسلام میگوید خانواده از همه چیز مهمتر است.
اگر به نمودارهای ازدواج و طلاق نگاه کنیم آنچه مشاهده میشود این است که ازدواج کاهش یافته و طلاق در حال افزایش یافتن است. این قضیه را نمیتوان تنها با یک یا دو علت توجیه کرد بلکه مسائل مختلفی در آن دخیل هستند که شامل مسائل فرهنگی، اجتماعی و مهمتر از همه اقتصادی میشود.
با همه اینها و حتی با در نظر گرفتن آمار طلاق، آنچه بیش از این موارد نگران کننده است طلاقهای عاطفی است که شاهدش هستیم و خانواده ها در معرض فروپاشی هستند هرچند رسما طلاقی صورت نگرفته باشد. این اتفاق از آنجا رخ میدهد که طلاق در جامعه ما برای خانمها یک فاجعه است و اگر دختر طلاق بگیرد، تمام خانواده آن به هم میریزد و با مشکل مواجه میشود. در شرایطی که ما زندگی میکنیم زنی که طلاق گرفته باشد هیچ جایگاهی در جامعه ندارد بنابراین زنها با وجود اختلافهایی که ممکن است وجود داشته باشد همچنان به زندگی خود در شرایط پراسترس و اضطراب خانواده ادامه میدهند.
این در حالی است که این مساله عواقب زیادی برای فرزندان دارد و آنها که هر روز شاهد انواع خشونتها و درگیریها بین والدینشان هستند چطور میتوانند سلامت روانی داشته باشند و به دام انواع بزهکاریها و جرایم نیفتند؟
در چنین شرایطی درست است که بسیاری از موارد دست خود خانواده ها نیست و اتفاقاتی است که سیاستگذاریهای کلان بایدآنها را اصلاح کنند اما خانواده ها هم میتوانند با قرار گرفتن در شرایط بحرانی و هنگامی که احساس کردند از لحاظ عاطفی از هم دور شده اند با مراجعه به مراکز مشاوره از بروز بحرانهای جدیتر و رسیدن به نقطه طلاق عاطفی و پس از آن طلاق واقعی جلوگیری کنند.
متاسفانه در جامعه ما مشاهده میشود که به دلیل این که فرهنگسازی درستی انجام نگرفته، مردان زیاد تمایل ندارند که به مراکز مشاوره مراجعه کنند بنابراین باید با اطلاع رسانی درباره لزوم مراجعه به متخصصان در چنین شرایطی تمایل بیشتری در آنها ایجاد کنیم. هزینه های بالای مشاوره هم خود مساله دیگری است که اگر میخواهیم آسیبهای اجتماعی کمتری را شاهد باشیم باید فکری اساسی برای آن کرد.