در ماههای اخیر واکنشهای مختلف نسبت به فیلمهایی چون زندگی خصوصی، گشت ارشاد و فیلمهایی با موضوع خیانت موید حساسیت این موضوع در جامعه ماست. واکنشهایی که گاه تا نمازجمعه تهران و شهرستانها نیز رفته و عکس العمل فعالان فرهنگی کشور را نیز برانگیخته است. این عکس العمل ها به وضعیت کنونی فرهنگی محدود نمی شود، پیش از این فیلمهایی مثل آدم برفی، شوکران، نوبت عاشقی و… نیز مورد اعتراض قرار گرفته بودند. در این میان شاید تئاتر کمتر از سایر هنرهای نمایشی در معرض دید عموم و اعتراضات خواص قرار گرفته باشد. از واکنشها به نمایش یک گروه آلمانی در دوره اصلاحات که بگذریم کمتر به نمونههایی بر میخوریم که توانسته باشد حساسیتی را در میان قشر ارزشی و فرهنگی جامعه ایجاد کرده باشد.
مدتی است که دو نمایش “خدای کشتار” نوشته یاسمینا رضا و به کارگردانی مصطفی کوشک جلالی و “آوازخوان طاس” نوشته اوژن یونسکو و کارگردانی بهمن معتمدیان به ترتیب مهمان سالن اصلی تاتر شهر و تالار استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر هستند. نمایشهایی که محور اصلی آن حضور زوجهای جوان و نسبتا جوان و ارتباط میان آنهاست. در نمایش “خدای کشتار” رابطه دو زوج را که بخاطر دعوای پسرانشان با هم مجادله می کنند میبینم. آدمهایی که خودشان مشکلات اساسی اخلاقی و فرهنگی دارند اما پشت نقاب رفاه و ثروت پنهانش کرده اند. نمایش آشکار نوشیدن شراب در تئاترها و بعضی از فیلمهای سینمایی سالهای اخیر، امری است که ظاهرا باید با آن کنار بیاییم. اتفاقی که در نمایش “خدای کشتار” هم از آن بی بهره نیستیم!
تمایل همسران این دو زوج به صورت ضربدری به یکدیگر از نکات قابل تاملی است که در این نمایش دیده می شود. نکته ای که بصورت بدیهی تر در “آواز خوان طاس” مشهود است. اینجا هم با دو زوج و یک آتشفشان طرفیم. البته نباید از نقش مری (با بازی امید روحانی) و با آن پوشش خاص(!) نیز غافل شویم. دکور نمایش “آوازخوان طاس” بسیار جای تامل دارد. استفاده از گوی هایی که به شکل خاص در کنار هم از سقف آویزان شده است باز هم می تواند همان قصه نمادها باشد اما جای سوال است که این نمادها قرار است چه چیز را به مخاطب القاء کند؟ آیا قرار است که به هر قیمتی تماشاگر را به سالن نمایش بکشانیم. حضور بازیگران مشهور سینما و تلویزیون دستاویزی برای آشتی دادن مخاطبان با تئاتر بوده. شگردی که تا حدودی توانسته باعث پر شدن سالنهای نمایش شود اما ظاهرا قرار است با استفاده از دکور، لباس بازیگران و دیالوگهای جنسی مردم را از پای ماهواره و شبکه های متعدد صدا و سیما به این سالنها هدایت کنیم.
استفاده از نماد و استعاره در هنرهای هفتگانه (یا هشتگانه!) امری طبیعی و یا گاهی لازم است. نمادهایی که به کمک نویسنده، نقاش، شاعر و یا کارگردان می آید تا به او در امر انتقال پیام کمک کند. در سالهای اخیر استفاده از الفاظ و حرکات رکیک و سکس پنهان در سینما و تلویزیون ما دیده شده است. نکته ای که دلسوزان فرهنگی کشور را وادار به واکنشهای مختلف کرد اما تاثیر بسزایی در کاهش آن که نداشت، سبب لوث شدن این پدیده شد. استفاده از افعال دو پهلو، استفاده و اشارات ابزاری از اعضای بدن و انگشتان دست و نیز بازی کردن با واژههایی که در عرف جامعه معانی دیگری پیدا کرده است از روشهایی بود که فیلمسازان برای حتی فروش بیشتر فیلمهایشان استفاده می کردند! این ترفند اما برای مخاطبان پیگیر هنر نمایش، چیز تازه ای نبود. چه بسیار نمایشنامه هایی که با درونمایه جنسی و استفاده از همین شوخیها، پیش از این روی صحنه رفته بود و به واسطه مخاطبان محدودش از گزند این عکس العمل ها در سلامت بودند.
در ذم این روشهای جذب مخاطب و نیز بیماری تئاتر در سالهای اخیر بسیار نوشته و گفته شده است. اما نکته مهم، نوع برخورد با این بی اخلاقی هاست. مسئولان فرهنگی ما سالهاست که به پاک کردن صورت مساله عادت دارند. اما گذشت زمان نشان داده است که این برخوردها بازدهی که نداتشه است هیچ، اثرات مخرب تری هم به دنبال داشته است که به نمایش در آمدن همین تئاترها موید این نکته است.
هر چند که می دانیم متن نمایش به تایید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسیده است و این نمایشها با کسب مجوز لازم روی صحنه می رود، منتظر می مانیم تا برای یکبار هم که شده با یک پدیده فرهنگی، برخوردی فرهنگی شود. حتی اگر کسی مسئولیت این نابسامانیهای فرهنگی را برعهده نگیرد باز هم این روزها شاهد کشتار اخلاق توسط آوازخوانهای طاسی هستیم که از کاروان خورشید جا ماندهاند.