پس از پنج سال گروهی شکارچی او را می بینند و به شهر می آورند. خانواده ای کلمبیایی او را می پذیرند و نام مارینا لوز را برای او انتخاب می کنند.در بیست سالگی در سفری به انگلستان با همسر آینده اش جان چپمن که یک متخصص میکروب شناس است آشنا می شود و در همان کشور باقی می ماند.او هم اکنون دو فرزند دارد و در یورکشایر زندگی می کند.
مارینا می گوید:در آن پنج سال به قدری سختی کشیده ام که دیگر هیچ وقت در زندگی گریه نکرده ام.