3

از تولد تا مرگ… +تصویر

  • کد خبر : 45133
  • ۱۲ آبان ۱۳۹۱ - ۲۰:۲۱

به دنیا آمد تا زن گدایی کند، سال ها گذشت و بزرگ شد و همانند زن یک عمر گدایی کرد.

وقتی چشم به جهان گشود ندانست به چه قیمتی به دنیا آمده است.

نگاهش از ابتدا به گذر عابرانی بود که بی توجه از کنارش می گذشتند یا سکه ای به پایشان می انداختند آخر…. تنها نبود.

همیشه نشسته بر دامن زنی بود که چادر بر سر صورتش را پوشانده و در کنار خیابان، قسم به جان او می داد و از مردم یاری پول می کرد.

تنش بوی مادر نداشت، نگاهش غریب و لحنش سرد بود و نهیبش صدای سکوت می داد.

گل خشخاش دوای گریه های کودکانه اش بود…. آخر زن، طاقت گریه نداشت آنچنان به خواب می رفت که گویی اصلا روزگاری به دنیا نیامده است سالها گذشت….

تکرار عبور مردم، خاطرات کودکیش شد بزرگ و بزرگ تر شد.

آنقدر بزرگ که چادری بر سر کرد.

گوشه ای از خیابان نشست، کاسه ای پیش رو گذاشت کودکی را در آغوش گرفت که ندانست زندگیش به چه قیمتی بود نگاهش این بار از زیر چادر سیاه، به سکه های فرو ریخته دوخته شد دیگر نگاهش نگاه عابران را نمی دید.

این بار صدای پای عابران تیک تاک گذر عمرش شد.

یادداشت از ثنا احمدی

باشگاه خبرنگاران

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=45133

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]