رهنما این روزها در نمایش «چشمهایی که مال توست» به کارگردانی «نسیم ادبی» حضور دارد و در این نمایش که به تنهایی آن را بازی، واگویههای یک زن را بیان میکند. آنچه در زیر میخوانید گفتوگوی خبرنگار نامه با «بهاره رهنما» است. رهنما در این گفتوگو از تکنولوژی میگوید و رشتهای که هرگز سراغش نرفته است.
شما جزو آن دسته از بازیگرانی هستید که هم وبلاگ دارید و هم هوادارانی که برای شما اقدام به راهاندازی سایتها و وبلاگهای بسیاری کردهاند. آیا با آنها همکاری دارید و در جریان خبرهایی که میگذارند هستید؟
نه معمولا پیش نیامده که سایت هواداران را چک کنم، چرا که که کارم زیاد است و وقتی پای کامپیوتر مینشینم سه یا چهار ساعت به صورت مشخص کارهایم را انجام میدهم و یکی دو وبلاگی که همیشه به آنها سر میزنم را میبینم و دیگر وقتی ندارم که بخواهم کارهای جنبی روی آن داشته باشم ولی اگر مطلب بخصوصی از من در این فضا منتشر شده باشد و بشنوم که مال کیست و دلم بخواهد بخوانم میروم آن را میبینم اما به صورت مرتب چک نمیکنم.
چند سال است که وبلاگ دارید؟
بیش از ۱۰ سال است که وبلاگ دارم ولی آرشیوی که در وبلاگم موجود است از ۶ سال به بعد است و سه سال اول در این بخش دیده نمیشود که آن هم به دلیل سازماندهی است که در پرشین بلاگ وجود دارد و غیر قابل دسترس است.
چه شد که به فکر ساخت وبلاگ افتادید و ارتباط با مخاطبان از این طریق برای شما چگونه است؟
همیشه به عنوان یک کار به نویسندگی نگاه میکردم نه به عنوان تفنن. درست است که دیرتر از بازیگری در ایران جواب میدهد اما هم کار درونگرایانهتری است هم اینکه در دنیای ادبیات مسیر طولانیتری دارد و تا مرحلهای برسد که آدم احساس کند این را میتواند منتشر کند زمان زیادی صرف میشود. فکر کردم وقتی میشود وبلاگی داشت که مثل یک دفترچه خاطرات باز است یا فضایی که بتوانی دیدگاههایت را نسبت به مسائل اطراف و روزمره بروز دهی، شروع به کار کردم. ضمن اینکه به این نتیجه رسیدم تمرین خوبی است برای نوشتن. از طرفی به ارتباط با مخاطب عادت میکنی و از طرف دیگر جور دیگری خودت را میشناسی. شروع کردم به نوشتن وبلاگ. ۴ سال اول وبلاگم کامنت داشت و خیلی نتیجه خوبی در بر نداشت چرا که به این نتیجه رسیدم که آدمهای بیمار و مشکلدار در این فضای مجازی بسیار است و کاملا بخش کامنت را به صورت وحشتزدهای بستم. چرا که هجوم رفتارهای غیر عادی در آن بسیار بود. احساس کردم وجود این کامنتها هزینههایی را از من میگیرد که به نفعم نیست و در نهایت به ضررم تمام میشود چون آن وقتی که باید میگذاشتم این کامنتها را بخوانم یکی را حذف کنم یا یکی را ویرایش کنم بسیار زیاد است و میتوانم آن وقت را صرف نوشتنم کنم. اگر کسی وجود خارجیاش برایش ارزش داشته باشد با اسم یا حد اقل یک آدرس اینترنتی میتواند درباره یادداشتهایم در مسنجر برایم پیغام بگذارد.
همه مطالب وبلاگتان موجود به نگارش خود شماست؟
خیلی متنوع است. اگر از کسی مطلب یا شعری بیاورم چه شناخته شده باشد یا نه قطعا نامش ذکر میشود، درغیر این صورت مطالبی که اسم ندارد مطالب مربوط به خودم است. نه از این جهت که مضمونش مال من باشد بلکه نوشته من است و یک اثر نوشتاری است.
قالبی که برای وبلاگتان انتخاب کردید از سادهترین قالبها است. چرا؟
به دنبال قالب خاصی نبودم و آن وبلاگ به خاطر اسم من خود به خود آنقدر بیننده داشت که کشش ایجاد کند، به همین دلیل سادهترین شکلی که میشد را برایش در نظر گرفتم و یکی از قالبهای خیلی رایج را انتخاب کردم. کارهای اضافی که در وبلاگم دیده میشود مثل تبلیغ کتابم یا عکس تئاترهایم هم در واقع کار دوستانی است که به این کار وارد هستند و پیشنهاد دادند و من هم پذیرفتم.
استفاده از وبلاگ چقدر کمک میکند تا با مخاطبانتان ارتباط بیشتری برقرار کنید؟
وبلاگ فضای خودشناسی خیلی قوی در درون آدم ایجاد میکند. در حالت عادی مخصوصا وقتی چهره شناخته شدهای هستی نمیتوانی تا این اندازه در رویارویی مستقیم با افراد قرار بگیری، مثلا شما مصاحبه میکنید، خوانده میشود و تمام. در چنین حالتی از نقطه نظر آدمها مطلع نیستی ولی با وجود وبلاگ یک جنس دیگر از مخاطب را پیدا میکنی که تو را به عنوان یک بلاگر هم میشناسند وتنها یک بازیگر نیستی.
برای وبلاگتان تبلیغ هم کردهاید؟
نه دهان به دهان عنوان شد و خوانندههای نزدیک و کسانی که میدانستند و بعضی از دوستانم که لطف داشتند و دارند در وبلاگهایشان لینک داده بودند.
در این زمینه تا به حال به مشکل خاصی برخوردهاید؟
از طریق یکی از نویسندههای اینترنتی که خودش هم وبلاگ دارد ایمیلی برایم ارسال شد که گفتند وبلاگی هست به نام من و بعد به کمک مدیران وبلاگم آن وبلاگ هک شد و آدرس قبلی هم به آدرس من برگشت.
نظرتان درباره وبلاگهایی که برای کودکان تازه متولد شده مینویسند چیست؟
فکر میکنم نوعی تجاوز به حقوق بچه است چراکه آن بچه برای خودش موجودیت مستقلی دارد که ممکن است اصلا دوست نداشته باشد راجع به خاطراتش شما در یک فضایی مثل وبلاگ که همه میخوانند بگویید، خصوصا بچههایی که پدر و مادرشان شناخته شدهاند به خاطر شغل آنها مرتب در حال سوال و جواب هستند و شاید دوست داشته باشند زندگی خصوصی داشته باشند. از این جهت بهترین وبلاگی که دیدم متعلق به دوستم الهام پاوهنژاد بود چون درباره حس مادرانه خودش میگوید و کردیا بهانهای است برای اینکه او از حس خودش بگوید. ضمن اینکه به نوعی خیلی خودخواهانه است که شما در یک فضایی مثلا راجع به این بنویسید که چه ساعتی به فرزندتان غذا دادید یا چه ساعتی لباسهایش را عوض کردید. اینکه فکر کنیم عنوان کردن این مسائل برای دیگران جذاب است به نظرم خودخواهی است.
برای راهاندازی وبلاگتان چه اندازه با اینترنت آشنا بودید؟
من کارکردن با اینترنت را از چند سال پیش از طریق یکی از دوستانم یاد گرفتم و وقتی خواستم وبلاگ داشته باشم ثبتنام کردم و از طریق همان صفحات و توضیحاتی که داده شده بود جلو رفتم.
عاشق نوشتن هستم
برخورد شما اصولا با وسایل الکترونیکی و دیجیتال چطور است. شما در خانه از این دست وسایل زیاد استفاده میکنید؟
من خیلی شنیداری هستم و ترجیح میدهم وقتی در خانه حضور دارم بیشتر موسیقی باشد تا تصویر. از طرف دیگر اصولا داستانهایم را با کامپیوتر نمیتوانم بنویسم و مجموعه داستان اول و دومم را با دست نوشتم مگر اینکه بخواهم به یک بهانهای دوبارهنویسی کنم یا در وبلاگم بگذارم که آن وقت تایپ میکنم. فکر میکنم استفاده زیاد از وسایل دیجیتال خلوت آدم را به هم میریزد.
شما روزنامهنگار هم هستید. با توجه به اینکه همه چیز به سمت دیجیتالی شدن و اینترنتی شدن سوق پیدا کرده و با سرعت رو به جلو است، همچنان دستی کار میکنید؟
بله و تنها جایی است که این را به من میگویند و دعوایم میکنند. در یک جای دیگر با کارگردانی کار میکردم که مجموعه نویسندگانش لپتاپ داشتند و خودشان تایپ میکردند و من آن کارگردان را هم مجبور کردم نوشتههای من را دستنویس بخواند.
تا به حال شده کارگردانی، فیلمنامه را از طریق ایمیل برای شما ارسال کند؟
بله، در خواندن مطالب طولانی در ایمیل خیلی تنبل هستم، به همین دلیل مسنجر را بیشتر ترجیح میدهم چون به نظرم ایمیل برای نامههای خیلی طولانی نیست و هنوز ترجیح میدهم نامههای طولانی با همان مداد و قلم و کاغذ نوشته شوند و برایم فرستاده شوند. شما میتوانید در مسنجر مفهوم مطلب را مثل اساماس در چند خط بنویسید یا نهایت در ۵ آفلاین بگذارید. ولی وقتی حجم زیادی را برایم میفرستند معذب هستم و ترجیح میدهم در دستم باشد.
شما از لپتاپ هم استفاده میکنید. برای خرید آن به دنبال چه بودید، چقدر ظاهرش برای شما اهمیت داشت؟
دوستان آشنا به این حرفه در اطرافم هستند. حتما ازآنها کمک میگیرم، چون آن دانشی که باید را در این زمینه ندارم. به طور کلی آدمی هستم که به شکل و ظاهر و مخصوصا رنگ خیلی اهمیت میدهم اما فقط ظاهر نیست، یعنی اول میپرسم چه کارایی دارد و آنچه که من میخواهم در بازار جواب خوبی داده است یا نه و بعد میروم سراغ ظاهرش.
جزو آن دسته از افرادی هستید که مدام درحال عوض کردن موبایل و لپ تاپ و دوربین خود هستند؟
تقریبا، کلا چیزی که طولانی مدت در دستم باشد دلم را میزند.
گوشی موبایل چطور؟ خیلیها علاوه بر اینکه با آن تماس میگیرند از جنبه های دیگر هم از آن استفاده میکنند؟
من از موبایل و امکاناتش استفاده میکنم و تنها استفاده تلفنی از آن ندارم مثلا در زمان گریم یا تایمهایی که سر کار استراحت میکنم موسیقی گوش میدهم. کلا آدم موبایلبازی هستم. البته ساعت استفاده از موبایلم قبلا خیلی طولانی بود ولی الان یکی دو سال است که متمرکز روی کار نوشتن شدم و خیلی استفاده از موبایلم کم شده است.
گوشی موبایل شما باید همه امکانات را داشته باشد؟
موبایلی که خیلی دوست دارم و با آن راحتم آیفون است؛ خیلی چیزها را دارد و از طرفی خیلی چیزها را هم ندارد. مثلا بلوتوث ندارد ولی مجموعهای از چیزهای خصوصی و شخصی خود را میتوان با آن حمل کرد و این برایم جالب است.
و به همین خاطر آیفون را انتخاب کردید؟
مک جواب خوبی به مخاطبش برای همه امکاناتی که برای محصولاتش عرضه میکند داده است. از آن راضی هستم.
عکاسی چطور چقدر موافق عکاسی دیجیتال هستید؟
آنالوگ را بیشتر دوست دارم و همیشه حسرت این را خوردهام که چرا عکاسی بلد نیستم و حرفهای کار نکردهام. ترجیح میدهم اگر روزی عکاس شدم، آنالوگ باشد. اصولا با لمس اجسام مانوسترم.
معمولا موبایلتان روشن است یا خاموش؟
آدم دست به نقدی که جلوی موبایلم باشم نیستم. در این یکی دو سال اخیر که فضای ذهنیام تغییر کرده است واقعا حوصله موبایل را ندارم، و اصلا برایم مهم نیست که چه کسی پشت خط است. تنها تلفنی که در هر شرایطی پاسخ میدهم تلفن دخترم است و ممکن است ساعتها به سراغ گوشی نروم.
به نظر شما وجود ابزاری به نام موبایل در زندگی امروز اوضاع را بهتر کرده است یا بدتر؟
فکر میکنم روزگاری که موبایل نبود زندگی بهتر بود و این دست نیافتنی بودن آدمها و ساعتهای انتظاری که منتظر بودی آدمی را ببینی یا ساعتی که با کسی قرار میگذاشتی غیر قابل تغییر بود. به نظرم همه چیز بهتر بود. در هر صورت ریتم خیلی خیلی سریع زندگی اجتنابناپذیر است و باید وجود داشته باشد.
من بازیگر ژانر کمدیام
به عنوان یک بازیگر و نویسنده فضای حال حاضر را در زمینه کاری خودتان چگونه میبینید و به نظر شما چقدر فضا برای کار هست؟
درعرصه نویسندگی این فضا بهتر از بازیگری است به این دلیل که فیلمنامهها خیلی سخیف شدهاند. اما حداقل در نویسندگی نیروی خلاق بهتر ذخیره میشود و میتوانید حداقل ۷۰ درصد ادعا کنید این اثر مربوط به خودتان است. ولی وقتی فیلمنامهای را قبول میکنید تا مرحله بازی که جلوی دوربین میرود و بعد هم اکران، خیلی طول میکشد و در این مراحل به قدری کار دستخوش تغییرات میشود که خیلی وقتها اصلا آن چیزی که شما انتخاب کردهاید نیست.
بیشترعادت کردهایم شما را در ژانر کمدی و طنز ببینیم. این انتخاب عمدی خودتان بوده است یا به صرف این که در این عرصه جا افتاده و پذیرفته شدهاید کار میکنید؟
بخش مهمی از آن به انتخاب خودم باز میگردد. قبل از «نان عشق و موتور ۱۰۰۰» کارهای جدی انجام میدادم ولی با این فیلم متوجه شدم سینمای کمدی، سینمایی است که میشود در آن حضور خیلی خاصی داشت. همه بازیگران زن ما در ژانرهای دیگر کار میکردند و ما بازیگر خوب و فعال در ژانر کمدی کم داشتیم. اینکه یک کمدین زن موفق باشم دقیقا یک انتخاب بود و سعی کردم کمدیهای موفقی را انتخاب کنم که هم مخاطب با آن ارتباط برقرار کند و هم حرفی برای گفتن داشته باشد. ولی در زمینه تئاتر نقشهایی که بازی میکنم لزوما کمدی نیست. به این دلیل که تئاتریها نوشتار بهتری دارند و نمایشنامههای بهتری پیشنهاد می شود. فکر میکنم من اگر کمدی کار نکنم اشتباه کردهام چون در این سالها بازیگر زن همسن و سال من که به طور جدی و پیگیر در این زمینه کار کند نداشتیم. برای همین برایم مهم است که در سینمای کمدی حضور جدی داشته باشم و مهمتر از همه اینها فیلمنامه است.
چقدر انتخاب شما برای بازی در نقشهای کمدی به نوشتههای همسرتان، پیمان قاسمخانی، باز میگردد. آیا به شما برای بازی در این ژانر سبک و سیاق خاصی داد؟
خود فیلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» این سمت و سو را به من داد. از سالها پیش که فیلمهای گریهدار و غمگین بازی میکردم، پیمان قاسمخانی و ابوالحسن داوودی معتقد بودند من باید وارد عرصه کمدی شوم و کار کمدی داشته باشم. آنها این قریحه را در وجودم دیده بودند و این تلنگر و اشاره را پیمان قاسمخانی به صورت مشخصتر به من داشت که به این سمت بروم. از نوشتههای پیمان غیر از «نان، عشق و موتور۱۰۰۰»، «سن پترزبورگ» و کار آقای مدیری کار دیگری بازی نکردهام.
از اینکه نوشتههای همسرتان را به نوعی زنده میکنید و به آنها جان میبخشید چه حسی دارید. آیا بیشتر نقش را به خودتان نزدیک میکنید یا خودتان به نقش نزدیک میشوید؟
پیمان قاسم خانی را نه به این دلیل که همسر من است، بلکه به این دلیل که یکی از بهترین نویسندگان طنز ایران است قبول دارم. اصولا آدمی هستم که نقش را به خودم نزدیک میکنم. اعتقاد دارم نه تنها من، که هر بازیگر و آدمی تابلوی منحصر به فرد هستی است با خصوصیاتی که هیچ آدم دیگری ندارد، بنابراین باید آن نقش مال من شود. من این روش را بیشتر دوست دارم.
همیشه یک بازیگر نویسنده باقی میمانم
شما در رشته حقوق قضایی تحصیل کردید اما در این رشته کار نکردید. چرا؟
من ابتدا لیسانس ادبیات گرفتم و بعد به سراغ حقوق رفتم و ادامه تحصیل دادم و لیسانس حقوق را هم گرفتم برای فوقلیسانس هم رشته تئاتر را خواندم و دوست داشتم مرتبط با کارم تحصیلات داشته باشم. آن موقعی که دنبال این رشته رفتم فکر میکردم کار هنری است و شما به عنوان یک وکیل میتوانید تاثیرگذار باشید و رگههای اتفاق را تشخیص دهید. درام در ماجرا را پیدا کنید و جلو ببرید اما سایه نویسندگی است که از آن کار دورم کرده است و گرنه وکالت را هم دوست دارم. حقوق خیلی وقتها بدردم میخورد ولی در حد مشورت است و سعی میکنم اطلاعاتم به روز باشد. نمیخواهم به صورت شغل به آن نگاه کنم. البته شاید پروانه وکالتم را بگیرم و با دوستانم این کار را انجام دهم ولی اینکه خودم کارکنم نه.
با توجه به اینکه نمیخواستید کار کنید چرا این رشته را برای تحصیل انتخاب کردید؟
جوان بودم که کار را شروع کردم. آن زمان ایدهآلهایم تغییر کرد و فکر میکردم شاید نخواهم بازیگر بمانم، ولی دقیقا وقتی لیسانس حقوقم را گرفتم، یعنی سال ۷۸، دو تحول مهم برایم اتفاق افتاد و فهمیدم قطعا تا آخر عمرم بازیگر خواهم ماند و حداقل اگر در هیچکدام از عرصههای سینما و تلویزیون باقی نمانم، بازیگر تئاتر باقی میمانم. ضمن اینکه تجربه زندگی به من ثابت کرد که آدم نمیتواند در چند کار متعدد انرژی بگذارد و موفق هم باشد به همین خاطر دلم نمیخواهد حقوق زمینه کاریم باشد ولی به هر حال دوست دارم که پروانه وکالتم را بگیرم تا بتوانم از امتیازاتش استفاده کنم.
بعضی معتقدند خانمها نمیتوانند خوب وکالت کنند و گاها از اینکه یک وکیل زن به دنبال کار حقوقیشان باشد میترسند؟
اتفاقا به نظر من خانمها میتوانند خوب وکالت کنند، ولی طبابت خوبی ندارند.
آیا میتوانیم منتظر بمانیم که روزی یک وکیل نویسنده باشید؟
نه من همیشه یک بازیگر نویسنده میمانم و احتمالا آدمی هستم که فقط پروانه وکالت دارد همین.