انسان یا به وسیله حواس، یا به وسیله عواطف و هیجانات و یا به وسیله اندیشه با جهان بیرون و درون خود ارتباط برقرار میکند و بر آن تأثیر میگذارد و یا تأثیر میپذیرد.
برای نمونه، تابش نور شدید حس بینایی را تحریک میکند و سبب تنگی مردمک و بسته شدن پلکها میشود. در اینجا هیجان و اندیشه نقشی ندارد مگر اینکه پس از روی دادن این عمل، احساس ناراحتی و یا این اندیشه که نور شدیدی وجود داشت در شخص بهوجود بیاید.
گاهی ما با عواطف و هیجانات با جهان برخورد میکنیم. فردی را میبینیم و احساس میکنیم از او خوشمان میآید و یا برعکس از او بدمان میآید که در اینجا اندیشه خودآگاه نقشی ندارد اما عالیترین روش برخورد با جهان و دیگر مردمان عبارت است از اندیشه و منطق، یعنی به کار بردن اصول عقلی در ارزیابی آنچه توسط حواس ادراک میکنیم و یا توسط هیجانات مثبت و منفی به ما القا میشود، یعنی بررسی کنیم چرا از چیزی یا کسی خوشمان میآید یا بدمان میآید.
در واقع این اندیشه و اراده مبتنی بر اندیشه است که خداوند به وسیله آن، انسان را از دیگر موجودات متمایز کرده است. حتی گیاهان نیز حس میکنند و جانوران نیز با عاطفه واکنش نشان میدهند، گل آفتابگردان به سمت آفتاب متمایل میشود، گل ابریشم در اثر ضربه برگهایش را جمع میکند.
ما عواطفی چون وفاداری را به سگ و درندهخویی را به گرگ نسبت میدهیم اما فقط انسان است که میتواند بر مبنای اصول عقلی بیندیشد، شگفتیهای آفرینش را نه تنها ببیند و نه تنها از آنها لذت ببرد، بلکه درباره آنها بیندیشد زیرا برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقاش دفتریست معرفت کردگار.
با اندیشه میتوانیم نقشه راه را ترسیم کنیم، ببینیم از کجا آمدهایم، درکجا هستیم و به کجا میخواهیم برویم. با اندیشه میتوان به هدف رسید و موفق شد و البته چه هدفی بالاتر و ارزندهتر از خودشناسی و خداشناسی که اگر هم تا حدودی ممکن باشد تنها به نیروی اندیشه میسر است.
چگونه به هدف بزنیم؟
روش برخورد با جهان و دیگر مردمان عبارت است از اندیشه و منطق، یعنی به کار بردن اصول عقلی در ارزیابی آنچه توسط حواس ادراک میکنیم و یا توسط هیجانات مثبت و منفی به ما القا میشود، یعنی بررسی کنیم چرا از چیزی یا کسی خوشمان میآید یا بدمان میآید.