خودش را دیوانه حسین (ع) معرفی میکند، خلوص و صداقت از لحن سادهاش میبارد، از عشق چندین دههایاش به مولای عشق میگوید.
صبح هر روز بسمالله را میگوید و نان سفره هیئت را میخرد. خردههای نان را که روی چرخش باقیمانده جمع نمیکند تا برکت سفره روز بعد هیئت شود.برکت سفره امام حسین (ع) را برمیدارد و به عشق مولایش از صبح تا غروب، کوچه گرد این شهر شلوغ میشود.
میگوید که از بچگی، کارش در ماه محرم همین بوده، شاید ۳۰ سال است که همین است. نان سنگک را که به سفره امام حسین (ع) میرساند با چرخَش در کوچهها میگردد و کمکهای مردم برای هیئت را جمع میکند تا دوباره با کمکها و نذر مردم، فردا برای هیئت، نان بخرد. این است وصف گردش مالی چرخ محرم او.
ضبط ماشین و باطری موتور هم همراه این روزهایش است راه که میرود صدای روضه و نوحه از چرخش بلند است.
گوش محله به این صدای چندینسالهاش عادت کرده است. رهگذران تازه وارد، سؤال پیچش میکنند اما تنها با آرامش از عشقش به سالار شهیدان میگوید که هنوز این سنت را نگه داشته است.
از خستگی راه از او میپرسیم که اشک در چشمانش حلقه میزند و میگوید: «معنی خستگی را در این ماه نمیفهمم، فقط عشق است که قدمهایم را پیش میبرد.»
میرود و میگردد در کوچهها مثل همه روزهای محرم عمرش، تا روزی هر روز این ماه را جمع کند.