حاج ناصر افشار با ما مصاحبه کرد ولی حرفهایش تلخ بود. تلخی که تا عمق جان نفوذ می کند و افسوس که همه این تلخی ها عین واقعیت است. گویا واقعا جانبازها دارند به قشر رها شده و فراموش شده ای تبدیل می شوند که حاج ناصر می گوید. اگر پرویز پرستویی نباشد که حاج کاظم شود واقعا باید دست روی دست بگذاریم عباسها بروند! فوتبال فشل ما ارزشش از امثال حاج کاظم ها و حاج ناصرها بیشتر است که برای آنها میلیاردی خرج می کنیم ولی برای اینها از چند هزار دلار دریغ شود؟
در ادامه گفت و گوی تلخ خبرنگار نیمروز با ناصر افشار جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس را خواهیم خواند:
اگر ممکن است از وضعیت فعلی خودتان کمی توضیح بفرمائید؟
جانبازها در شرایط کنونی تقریبا در یک وضعیت رها شدگی به سر می برند. من یادم می آید چند سال پیش یک فوتبالیست که خدمت سربازی نرفته بود می خواست کشور را ترک کند، سازمان نظام وظیفه و فدراسیون کلی سازمان دیگر دست به دست هم دادند مشکل این فوتبالیست حل شود. من الان یک سال و نیم از زمان اعزامم می گذرد. امروز هم رفته بودم معاونت بهداشت، هنوز هیچ کاری از پیش نبرده ام.
شما با این حالتان رفته بودید معاونت بهداشت؟
بله. من الان فقط این روزها درد می کشم و باید بروم. من الان فقط دارم مورفین میخورم. مورفین دارو نیست مورفین صرفا یک مسکن است. من دوست داشتم شما دیشب بودید و حال و روز من را می دید. خوب چه کار کنم دست رو دست بذارم و درد بکشم؟
چه نهادی باید شما را حمایت می کرد؟
چرا خود رئیس جمهور خودشان وسط نمی آیند. من اصلا دنبال یک نهادی و محکمه ای می گردم اسنادم را رو کنم. به خدا یک حیوان را نمی گذارند اینقدر درد بکشد. من تو جنگ بودم، من شیمیایی شدم، من بیشتر از ۷۰ با تا کنون اتاق عمل رفته ام. من از تاریخ ۱۱/۹/۹۰ از رئیس جمهور نامه دارم ولی متاسفانه راه به جایی نبرده ام.
مگر رئیس جمهور خودشان به شما نامه نداده اند؟
چرا ولی من با این حال و روزم با این میزان درد بیافتم دنبال نامه. یک سال ایشان به من نامه دادند و تو نامه هم نوشته اند آنی رسیدگی شود. من تو این ماه عزیز به خدا می گم پس خدا کی میای من و ببری، ای کاش یه عملیات استشهادی و یا چیزی باشه لا اقل سعادت داشته باشیم این شکلی بیایم پیشت.
خیلی ها می گویند جانبازها و رزمندهها سهمیههایی متعدد و امکانات ویژه ای دارند ، شما داشتید؟
چه سهمیه ای، این سهمیه ها کجا هستند که ما ندیدیم، از کدومشون من استفاده کردم تا حالا، شما بیایید ببینید. من وقتی می گم شما درد دارید می تونید بیافتی دنبال سهمیه مثلا بنزینت؟ من سالهاست درد دارم. این خیلی ها کجای این جامعه هستند؟ ما مگر خودمان از بطن این جامعه نیستیم. یه جور برخورد می کنند انگار ما آمریکا جانباز شدیم. اصلا شما کارمند ساده خیلی از این ادارات و وزارتخانه ها باشید لا اقل یک فروشگاهی چیزی هست که به شما مثلا ارزون تر جنس بدهد؛ به خدا من همینم ندیدم! بابا من دارم وقتی می گم من درد دارم، وقتی همش باید دنبال داروهام بدوم. چه سهمیه ای، چه امکاناتی که من نمی بینم. شما ببینید خیلی از این جانبازهای بالای ۷۰% که رو ویلچیر هستند نمی توانند حرکت کنند، باید با ماشین این ور و اونور بروند، یک سهمیه ای ۵ لیتری بنزین داشتند، معلوم نیست قطع شده، می دهند، یا نمی دهند! این سهمیه ها کجا هستند.
بعد این چیزهایی هستند که ما از چه ادمهایی دریغ می کنیم. به خدا به شما هم بگویند ۲۴ ساعت یک جایی وایسا که معلوم نیست یک گلوله کی از کنار شما رد می شود ولی رد می شود، اصلا کل تهران رو به شما می دهند، به خدا دوام نمی آوری! ما ایمان داشتیم. ما به خاطر این چیزها جبهه نرفتیم. با ایمان ایستادیم جلوی کوه آتشی که صدام راه انداخت. اصلا انتظاری هم نداریم، این حداقل حقوقی که یک جامعه باید به خیلی از انسانهای امثال من بدهد. خیلی از جانبازانی که فراموش شدند. به خدا اگر من یک هنرپیشه ای، بازیگری، فوتبالیستی چیزی بودم تا حالا صدباره درمان شده بودم. می گوییم دفاع مقدس دفاق مقدس! وقتی دفاع مقدس هست جانباز اش هم باید مقدس باشد، آزاده اش هم باید مقدس باشد. من خودم را نمی گویم اصلا، شما ببینید ما چقدر جانباز با شرایط مشابه داریم. به خدا اگر آن دنیا ما از صدام بگذریم و حلال اش کنیم از خیلی از این ادمها من نمی گذرم. چون معلوم بود او دشمن ما بود و این کار رو کرد ولی اینها….
من دوست دارم خیلی از این آدمها یک شب بیایند و حال و روز من رو امثال من رو ببینیند. ما انتظاری هم نداریم ها، ما با عقیده، با هدف، با ایمانمان جلوی توپ و تانک ایستادیم، و امروز هم امیدمان فقط به خداست.