6

خبرهای جدید از مجید صالحی

  • کد خبر : 51726
  • ۲۴ آذر ۱۳۹۱ - ۱۷:۵۷

مجیدخان دوست داشتنی سینما و تلویزیون ایران که این روزها به شدت درگیر ساخت تله فیلم هایش است و به تازگی هم یکی از آنها را به پایان رسانده، علاوه بر درگیری کاری، این روزها در زندگی شخصی ا هم بیش از پیش درگیر مسئولیت شده است.

چند سالی می شود باید منتظر عید نوروز یا مثلا ماه رمضان باشیم تا او را در تلویزیون ببینیم. کسی که انگار با سریال های مناسبتی عجین شده است. جالب اینجاست که او در تمام مدتی هم که نیست، باز هم دل مخاطبانش را می برد.

سینما و تلویزیون مسائل پیش پا افتاده زندگی من هستند

مجید صالحی چند وقتی هست که متاهل شده و از دنیای تجرد خداحافظی کرده. منتظر بودیم مدتی از ازدواجش بگذرد و حالش را بپرسیم و ببینیم با زندگی تازه اش چه می کند و همسر شدن برایش چه طعمی دارد. با او در گپی کوتاه، همکلام شدیم و ازت زندگی متاهلی، تفاوتش با روزهای مجردی و عضو جدید خانه اش حرف زدیم. حرف هایش را از دست ندهید.

می گویند یکی از مهمترین فاکتورها برای انتخاب همسر، بررسی خانواده اش است. مجید صالحی از همسرش و خانواده او خیلی تعریف می کند. اینجور که پیداست، حسابی از این ازدواج و انتخابش راضی است: «الحمدلله یکی از بزرگترین نعمت هایی که تا امروز خدا به من داده و امیدوارم لیاقتش را داشته باشم، همسرم است؛ ایشان همیشه و در همه مراحل زندگی همپایم بوده و خانواده بسیار محترم، ارزشمند و سلامتی دارد که همیشه به هم نوعان خودشان فکر می کنند و به هیچ وجه سوء استفاده گر نیستند. مادر خدابیامرزم خیلی خوب آدم ها را می شناخت و هر وقت همسرم را می دید، همیشه لبخند می زد. همین لبخند مادرم، حس رضایتبخشی در من ایجاد می کرد که چقدر خوب است این ارتباط و تعامل برقرار شده.»

او در مورد روز خواستگاری اش حرف های جالبی می زند: «خدا را شکر روز خواستگاری به هیچ وجه به من سخت نگذشت، اتفاقا خانواده همسرم خیلی رعایت حال ما را کردند و امیدوارم لیاقت این هدیه خداوند را داشته باشم. واقعا بعد از وارد شدن به این مرحله تازه از زندگی ام احساس آرامش عجیبی دارم. بعضی وقت ها پیش خودم فکر می کنم سینما، تلویزیون و اینها واقعا شاخ و برگ ها و مسائل پیش پا افتاده زندگی ام به حساب می آیند و تنه اصلی درخت زندگی ام چیز دیگری است. اصل همسر و زندگی مشترکم است.»

از مجیدخان می پرسیم، بعد از ازدواجت چقدر تغییر کرده ای، با خنده جوابمان را می دهد: «مگر من در دوران مجردی با سنگ شیشه خانه مردم را شکسته ام یا دست در جیب کسی کرده ام؟ (می خندد) الحمدلله در خانواده ای بزرگ شده ام که همیشه سالم بوده و در آرامش زندگی کرده ایم. همواره یاد گرفته ایم به فکر هم نوعانمان باشیم. آشنایی من با همسرم باعث شد باز هم در همین مسیر و خط فکری زندگی کنم و این انگیزه برایم ایجاد شد که بیشتر قدر زندگی ام را بدانم. تفاوت های دوران مجردی و متاهلی من ظاهری نیست، بیشتر حسی است و غیرقابل توصیف.»

صالحی در مورد ازدواج و تعریفش از آن می گوید: «ازدواج برایم خیلی دلچسب بوده چون همسرم را خیلی دوست دارم. جالب اینجاست که هر دو خانواده بیشتر از من، همدیگر را دوست دارند! یعنی یا در محفل خانواده ما ذکر خیر خانواده همسرم است یا برعکس. رابطه حسنه بین خانواده یک زوج واقعا نعمت بزرگی است و آرامش را به دختر و پسر هدیه می دهد.»

این شاید یکی از دوردست ترین اتفاقات زندگی آدم هایی از جنس او باشد که تقریبا همیشه مشغول کارند. خودش هم چنین اعتقاد دارد: «جنس کار ما بازیگران به گونه ای است که زمان مشخصی ندارد، بنابراین هیچ وقت نمی توانیم برنامه ریزی دقیقی برای تفریح مان داشته باشیم یا پنجشنبه جمعه هایمان شبیه پنجشنبه جمعه های همه باشد. بچه که بودیم می گفتیم چطور می شود پنجشنبه جمعه های خارجی ها شنبه و یکشنبه است!

حالا خیلی وقت ها برای خودمان پیش می آید که پنجشنبه جمعه هایمان را سه شنبه و چهارشنبه یا در روزهای دیگر هفته می گذرانیم! حتی بعضی وقت ها ممکن است ماه ها پنجشنبه و جمعه ای در زندگی ما وجود نداشته باشد. به هر صورت اگر فرصتی فراهم شود تا پنجشنبه و جمعه ای داشته باشم، سعی می کنم استراحت کنم یا به اندوخته هایم اضافه کنم چون به شدت تصور می کنم همچنان آدم بی سواد و توخالی هستم. بنابراین بهترین گزینه ها برای یادگیری مطالعه و دیدن فیلم های مختلف است. اگر هم فرصتی باقی بماند تمام وقتم را کنار همسر و خانواده ام می گذرانم تا اینطوری بیشتر قدر زندگی را بدانیم.»

صالحی یک خاطره عجیب اما جالب هم برایمان تعریف می کند: «در زندگی خصوصی ام همان آدمی هستم که در کارهایم می بینید اما خارج از آن، آدمی بسیار خجالتی هستم، در حالی که اکثر مردم توقع دارند مثل وقت هایی که من را در فیلم ها می بینند، بخندم و همان کارها را انجام دهم! همین چند وقت پیش که تشییع جنازه مادرم در بهشت زهرا بود، خیلی از آدم ها می آمدند سراغم و می گفتند آقا چرا نمی خندی، خودت را گرفتی یا اصلا شما اینجا چکار می کنی؟! انگار ما زندگی های ماورائی داریم و نه خودمان و نه اطرافیانمان حق مردن ندارند!»

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=51726

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]