2

سلام رفیق؛ کجایی؟ چرا نیستی؟

  • کد خبر : 53477
  • ۰۳ دی ۱۳۹۱ - ۱۵:۴۷

راستی بعد از اینکه «خداحافظ رفیق» را ساختی و از سینما قهر کردی، نمی‌دانم کجایی؟ … می‌دانم با این عزلت‌گزینی حضورت در سینما همچون ردپایی بر شن محو شده است؛ قهرمان بیدار شو کرم‌ها آمده‌اند؛ در همین خیابان پشتی.

شاید نسل امروز که به انواع و اقسام شوالیه‌های تاریکی و آواتار تعلق خاطر دارد، تصویر روشنی از تو در ذهنش نداشته باشد، اصلا سنش به دیدن فیلم‌های تو قد ندهد اما خوب می‌شناسمت، هیچ وقت تصویرت از ذهنم پاک نمی‌شود؛ وقتی در «بلمی به سوی ساحل» همراه دو بازیگر دیگر فیلم، عطا سلمانیان و خسرو ضیایی در مقابل دوربین می‌دویدی واقعا دویدنت جلوی دوربین اطواری شبیه یک قهرمان و دلاور داشت.

حتی دویدن قهرمانانه‌ات از سعید راد در فیلم تنگنا زیباتر می نمود؛ پرسوناژ راد در فیلم تنگنا(امیر نادری) از قانون و خلافکاران می‌گریخت و تو می‌دویدی تا شمایلی از یک میهن‌پرست واقعی را در مقابل دوربین ارائه کنی؛ از آن دویدن قهرمانانه‌ات، قهرمان، در مقابل دوربین حاج رسول بیست و هفت سال می‌گذرد.

امروز که عماریون تقدیرت می‌کنند خوشحالم ساعاتی بعد روی سن خواهی آمد؛ کاش مشتاقان عمار صدای کف‌هایشان برای شمایل قهرمانانه‌ات گوش خراش باشد؛ شاید بسیاری از عماریونی که در جایگاه تماشاگران نشسته‌اند و شمایل قهرمان‌گونه‌ات را بر روی پرده سینما در خاطر ندارند اما امروز باید تو را در اندازه یک قهرمان ستود.

نمی دانم که سینما با تو قهر کرده است یا تو با سینما قهر کرده‌ای اما نیک می‌دانم حضورت در همان «بلمی به سوی ساحل» حاج رسول ملاقلی‌پور، ترجمانی قهرمانانه از دلاوری و میهن‌پرستی است و همچنان دلم برای سینمای قهرمان‌پرور دهه شصت می‌تپد.

زمانیکه که فیلم «بلمی به سوی ساحل» ساخته شده تازه نخستین سالی بود که مدرسه می‌رفتم؛ سال بعد که سواد خواندن و نوشتن را تا حدودی آموختم «بلمی به سوی ساحل» را آوردند در سالن همایش‌های مدرسه نمایش دادند؛ نمی‌دانی چه شور و حالی بود تو روی پرده می‌درخشیدی و قهرمانی دلاورانه‌ات را به رخ می‌کشیدی و من و هم سن و سالانم برای شکست دشمن بعثی جیغ و فریاد می‌زدیم و در پایان فیلم واقعا می‌گریستیم؛ همان زمان بود که می‌خواستم بدانم جهان آرا کیست؛ نمی دانم چرا هنوزم که نوای «ممد نبودی» را می‌شنوم هنوز یادت تصویر قهرمانانه تو بر روی پرده سینما می‌افتم.

تازگی‌ها دلم برایت تنگ شده بود رفتم «ردپایی از شن» را از آرشیو فیلم‌هایم درآوردم که رفع دلتنگی باشد برای یکی از قهرمان‌های راستین سینما؛ باید به نسل امروز که به آواتار و شوالیه تاریک شب دلبسته است یادآوری کنم چقدر با همان تصاویر میهن‌پرستانه در سینمای دهه شصت زیر بمباران بعثی‌ها به ما خوش می‌گذشت، چقدر دهه شصت دهه خوبی بود به همان زیبایی که در وضعیت سفید دیدیم.

راستی بعد از اینکه «خداحافظ رفیق» را ساختی و از سینما قهرکردی، نمی دانم کجایی؟ چند وقت پیش به تو زنگ زده بودم حتی حاضر به مصاحبه نبودی. می‌دانم با این عزلت‌گزینی حضورت در سینما همچون ردپایی بر شن محو شده است؛ قهرمان بیدار شو کرم‌ها آمده اند … در همین خیابان پشتی.

—————————–

یادداشت: رضا طریقت

—————————–

فارس

 

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=53477

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱
  1. برادرارجمندوبزرگوارم جناب خسروضیایی عرض سلام وادب وارادت فراوان.این روزهاخیلی تنهامانده ایم وبه دیده ی اصحاب کهف به مامینگرند.دیگرخریداروطرفداری نداریم.هرگاه دلم میگیره ومیبینم به افرادجامعه ی کنونی سنخیتی ندارم وهمدیگررادرک نمیکنیم به فیلمهای دهه ی۶۰پناه میبرم.بادیدن چهره ی شماهنرمندان غیورودلاورامثال شماوجناب عبدالرضاعلی اکبری تسکین یافته وآرام میگیرم وبه شمابزرگواران افتخارمیکنم.به حدی که تصویرشماعزیزان رادرپروفایل خودگذاشته ام.ای کاش سعادت دیدارشماعزیزان راداشتم.یعنی امکانش فراهم میشود؟اجرکم عندا۰۰۰

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]