3

من و همسرم یک روح در دو بدن هستیم+تصاویر

  • کد خبر : 53718
  • ۰۴ دی ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۵

«مت دمون»،بازیگر برنده اسکار هالیوود کسی است که برای بودن با خانواده‌اش هر کاری می‌کند حتی اگر مجبور شود بیشتر دستمردش را صرف سفر همه همکلاسی‌های دخترش به آفریقای جنوبی کند.

 

خبرگزاری فارس: دستمزدم در فیلم ایستوود صرف سفر همه همکلاسی‌های دخترم به آفریقا شد

«مت دمون»، بازیگر برنده اسکار هالیوود، ۴۲ پیش از این با نام اصلی  متیو پیگ دیموندر ایالت ماسا چوست به دنیا آمد.

 

پدرش بانکدار و تنظیم کننده برگه‌های مالیاتی و مادرش، استاد دانشگاه « لسلی » و متخصص آموزش خردسالان بود، برادر مت، با نام «کایل» که سه سال از او بزرگتر است در حرفه مجسمه‌سازی مشغول به کار است.

در زیر مصاحبه این بازیگر با روزنامه انگلیسی‌زبان گاردین را می‌خوانیم:

در خانواده متوسطی بزرگ شدم/هیچ امتیاز ویژه‌ای نداشتم

 

 

من در کودکی هیچ امتیاز ویژه‌ای نداشتم، بچه‌ای از یک خانواده متوسط بودم و بزرگترین سرمایه زندگی‌ام ارتباط با بقیه دنیا بود، زمانیکه خیلی جوان بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند ولی من در روابطم با آن دو مشکل خاصی نداشتم.

*صاحب ۴ دختر هستم/ آنها را از نزدیک با همه جور زندگی آشنا می‌کنم

 

 

محصول زندگی مشترک من و همسرم ۴ دختر؛ ۱۳ ساله، ۵ ساله، سه ساله و یکساله است، ما در نیویورک زندگی می‌کنیم و یکی از دلایلی که این شهر را برای زندگی انتخاب کرده‌ام این است که مجبور نیستم چیزی را برای دخترهایم توضیح بدهم، آنها می‌توانند در کوچه‌ها و خیابان‌ها قدم بزنند و تنها با نگاه کردن به اطرافشان، انسان‌هایی از قشرهای متفاوت، با زبان‌های متفاوت با درجه‌های اجتماعی و اقتصادی متفاوت را ببینند و از نزدیک خیلی چیزها را لمس کنند، در نهایت من آنها را به سفر هم می‌برم تا از نزدیک کشورهای در حال توسعه را نیز ببینند، این دقیقا همان کاری است که زمانیکه نوجوان بودم مادر برای من می‌کرد.

*مادرم برای نشان دادن فقر واقعی به من، مرا به مکزیک و گواتمالا می‌برد

 

 

زمانیکه ۱۵، ۱۶، ۱۷ سال داشتم، من و مادرم کوله پشتی می‌انداختیم و  به مکزیک و گوآتمالا سفر می‌کردیم و همزمان با این سفرها یک دوره زبان را هم پشت سر گذاشتیم، در این دوره‌ها به عنوان مثال شما ۶ تا هفت ساعت در روز به طور فشرده زبان مکزیکی می‌خوانی و در پایان روز نیز با یک خانواده مکزیکی به خانه‌اشان می‌روی، در نهایت پس از چند هفته شما می‌توانید به راحتی در سطح کشور مسافرت کنید و از عهده مکالمات روزمره خود برآیید، خوب به یاد دارم که در این سفرها بود که با فقر واقعی آشنا شدم، سوار اتوبوس که می‌شدی، آنقدر مرغ و خروس‌ها از سر و کولت بالا و پایین می‌رفتند که یک لحظه هم آسایش نداشتی، مردم در کلبه‌های بسیار کوچک زندگی می‌کردند، آنها حقیقتا خیلی فقیر بودند.

* زمانیکه دو ساله بودم، مادرم پیش‌بینی کرد که بازیگر می‌شوم/ مرا از رختکن مهدکودک به زور بیرون می‌آوردند

مادرم استاد دانشگاه در زمینه آموزش  خردسالان بود. زمانیکه من تنها دو سال داشتم او می‌گفت، می‌داند که من بازیگر خواهم شد، او همچنین به خوبی می‌دانست که برادرم هنرمند خواهد شد، او هم‌اکنون نقاش و مجسمه‌ساز است.مادرم از بازی‌هایی که می‌کردیم و نقاشی‌هایی که می‌کشیدیم این چیزها را پیش‌بینی می‌کرد.

مربی مهد من به مادرم می‌گفت که نمی‌تواند مرا از رخت‌کن دربیاورد و مادرم هم به او می‌گفت: خیلی خوب است، او را همان‌جا بگذارید تا لباس‌های مختلف را امتحان کند و نقش‌ها مختلف را بازی کند.

والدینم همیشه می‌گفتند: ما می‌خواهیم که تو بازیگر شوی، البته اگر این حقیقتا همان چیزی باشد که میخواهی، ولی اگر بخواهی آن را به صورت حرفه‌ای ادامه بدهی باید تحصیلات دانشگاهی آن را پشت سر بگذاری.

من و همسرم یک روح در دو بدن هستیم/سرمان خیلی شلوغ است

 

من و همسرم همانند یک روح در بدون هستیم، زندگی بدون او در تصورم نمی‌گنجد، ما همچون والدین دیگر سرمان خیلی شلوغ است، دختر ۱۳ ساله‌امان فوق‌العاده است، او خیلی به ما کمک می‌کند ولی سه دختر دیگرمان توقف‌ناپذیرند، ما خیلی دوست داریم که به عنوان خانواده خیلی در کنار هم باشیم و با هم وقت بگذرانیم، من و همسرم باید صبح زود بچه‌ها را به مدرسه ببریم چون کلاس‌هایشان ساعت ۶ و نیم شروع می‌شود، وقت‌هایی هم که آنها را از مدرسه به خانه می‌آوریم، یک ساعت فرصت داریم که کنار هم بنشینیم و یک فنجان قهوه بنوشیم.

دان چیدل از محسنات شغل بازیگری به من گفت

 

خوب به یاد دارم تازه ازدواج کرده بودم و بچه نداشتم، «دان» (دان چیدل) به من گفت که یکی از چیزهایی شگفت‌انگیز زندگی یک بازیگر این است که زمانیکه شما کار نمی‌کنید، می‌توانید پدری باشید که شاید خیلی دیگر از پدرها نمی‌توانند،باشند و این حقیقت دارد، شما، زمانیکه سر کار نیستید، زمانتان را به طور ۱۰۰ درصد در خدمت بچه‌هایتان هستید.

در خانه ما قانون دو هفته‌ای حاکم است/تحت هر شرایطی نباید بیشتر از دو هفته از هم دور باشیم

 

من و همسرم یک قانون دو هفته‌ای داریم_ما به عنوان خانواده نباید بیشتر از این از هم دور باشیم_ من در حال بازی در یک فیلم در ونکوور هستم ولی در هر شرایطی شب جمعه خودم را به خانواده‌ام می‌رسانم، آخر هفته را با آنها هستم و سپس یکشنبه ساعت ۱ و نیم شب دوباره به ونکوور برمی‌گردم تا ساعت ۵ و نیم صبح می‌خوابم و بعد می‌روم سر فیلمبرداری، شاید کمی ظالمانه به نظر برسد ولی در عوض همیشه یک خبر خوب برای بچه‌ها وجود دارد و آن این است که پدرشان آخر هفته را با آنهاست.

برای بازی در فیلم «کلینت ایستوود»، مجبور شدم همه همکلاسی‌های دخترم را با هزینه خودم به آفریقای جنوبی ببرم/ معامله خوبی بود

 

 

چند سال پیش زمانیکه «کلینت ایستوود» برای فیلم «شکست‌ناپذیر» به من پیشنهاد بازی داد، این همیشه آرزوی من بود که با او کار کنم ولی برای اینکار باید در وسط سال تحصیلی باید هفت هفته به آفریقای جنوبی می‌رفتیم، من و همسرم فکر کردیم که اگر «الکسیا»، بزرگترین دخترمان، برای ۱۰ روز از مدرسه مرخصی بگیرد و تعطیلات مدرسه را از آن کم کنیم در واقع او ۷ روز از درس‌هایش عقب می‌افتد و در این صورت من تنها اول و آخر فیلمبرداری از آنها دور می‌افتم، به همین خاطر من از شش تا هشت ماه پیش از شروع فیلمبرداری تمام تلاشم را برای جور کردن برنامه‌های این سفر انجام دادم.

به مدرسه پیشنهاد دادم که با هزینه خودم دانش‌آموزان کلاس دخترم را برای گذراندن یک واحد درسی در ارتباط با «نلسون ماندلا» به آفریقای جنوبی ببرم، فیلمبرداری شروع شد من چند روز زودتر رفتم و پس از آن خانواده‌ام به همراه الکسیا و همه همکلاسی‌هایش نیز چند روز بعد به من پیوستند، سفر بسیار باارزشی بود، آنها چیزهای زیادی یاد گرفتند، من و خانواده‌ام از هم دور نماندیم، هزینه‌ها سفر هم از دستمزد من در این فیلم بیشتر نشد، این معامله خوبی برایم بود.

 

 

 

 

تا مجردیم نمی‌‌دانیم که همسر شدن، پدر شدن چه تجربه فوق‌العاده‌ای است

احساسی که اکنون نسبت به خانواده‌ام دارم چیزی نیست که در زمان مجردی انتظارش را داشتم، می‌دانستم پدر و همسر خوبی خواهم شد ولی کلا دیدگاهم فرق می‌کرد، آن موقع زمانی‌که کسانی را که تازه ازدواج کرده‌ یا به تازگی بچه‌دار شده بودند را می‌دیدم، آنها می‌گفتند که این یک تجربه باورنکردنی است! فوق‌العاده است! ولی اکنون که خودم دارم آن را تجربه می‌کنم، می‌فهمم که آنها چه می‌گفتند.

________________________________

ترجمه : نرگس محمدی

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=53718

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]