شرمنده می شوی از تجربیات اندکت ! شرمنده می شوی از دنیای کوچکت ! شرمنده می شوی از نداریت ; که داراییش می پنداشتی ! شرمنده می شوی از اینکه هستی ! هنوز هستی …”
این روزها ولی شرمنده ام از اینکه نیستم! از اینکه در مسیر نجف – کربلا – قدمگاه زینب – نیستم … .
مسافران صَفَر
قسم به عشق که چون تو ندیده ام شاهی
و همچو ماهِ محرّم ندیده ام ماهی
مسافران صَفَر بسته اند بقچه ی خود
و باز بدرقه ی دوستان دلی راهی
الا مسافرِ کویش نمی ز آب فرات
بیار تا که نمیرد از این عطش ماهی
رسید ماه ربیع و هنوز محزونم
هنوز گرم بخار است دستم از آهی
گذشت فصل بهار دلم چه زود گذشت
شبیه سایه ی ابری که از گذرگاهی
تو یوسف دل مایی دریده پیراهن
چه در محاصره ی گرگها چه در چاهی
مهجور-صفر۱۴۳۳
خط خطی های یک بچه شاعر