باید یادآور شوم ماجرای سوء استفاده از مهدویت، با هر انگیزهای، اعم از آن که مالی باشد یا سیاسی، چیزی نیست که صرفا به عالم تشیع برگردد، بلکه در دنیای تسنن هم، در بسیاری از نقاط، این مشکل وجود داشته است. حتی به عبارتی میتوان گفت، مشکل آنها جدیتر بوده است، زیرا آنان غالبا ـ دقت کنید غالبا ـ به مهدی نوعی باور دارند، نه شخص معینی مانند فرزند امام عسکری (ع) چنان که شیعیان بر این باورند. بنابرین در هر جایی ممکن است کسی مدعی مهدویت شود.
بنده فهرستی از مدعیان مهدویت اعم از شیعه یا سنی را در کتاب «مهدیان دروغین» آوردهام، اما آنچه در این جا آمده، مطالب تازهای است که از چند مأخذ مهم در باره مدعیان مهدویت در سرزمینهای عثمانی به دست آوردهام.
مدعیان مهدویت در عثمانی هم فراوان بودند، گرچه اخبار آنها، با دقت ثبت و ضبط نشده است. در این دیار به دلیل نفوذ باورهای صوفیانه، مفهوم قطب اهمیت زیادی داشت. به همین دلیل، اغلب مفهوم «مهدی» در کنار «قطب» وحتی تحت الشعاع آن قرار داشت. افزون بر اینها، به دلیل حضور گسترده مسیحیان و یهودیان در سرزمینهای عثمانی ، باور بازگشت مسیح نیز جدی بود، به طوری که در منابع، گاهی از مدعیان مهدویت هم به عنوان کسانی که خود را مسیح میدانند یاد شده یا آن که واقعا این افراد خود را مسیح میدانستند. درست مانند آن که در ادب فارسی در باره برخی از شاهان و امیران ایرانی، لفظ مسیح یا حتی مهدی به عنوان تمجید بکار رفته است. در بیشتر مناقب نامه های مربوط به سلطان سلیمان قانونی و نیز دردیوان های آن دوره، از وی با «مسیح» و «مهدی» یاد شده است (Mehdilik Fenomeni ص ۴۷۱ پاورقی ۳۲۶). حتی از شخصی با نام سلیمان حلمی توناخان که همین اواخر درگذشته و مریدانش همچنان هستند، از او با تعبیر مهدی یاد می کنند (همان ص ۴۷۱ پاورقی ۳۲۵).
در سال ۱۰۴۶ یکی از مدعیان مهدویت با نام شیخ احمد شورید و هزاران تن در اطراف وی گرد آمدند. شیخ احمد در منطقه سقریه در نزدیکی اسکی شهر مستقر بود و به محض آن که سلطان مراد دریافت که وی به اطراف دست اندازی کرده، «حدود هزار نفر از افراد و وزراء را با انتخاب چفتهلی عثمان آغا به سرعسگری، به آن جا اعزام کرد». [منزل نامه بغداد تصحیح خلیل ساحللی اوغلو، چاپ شده به همراه روزنامه سفر سلطان مراد چهارم به ایروان و تبریز، ترجمه از ترکی نصرالله صالحی، تهران، طهوری، ۱۳۹۰)
هامر پورگشتال در باره وی نوشته است: در منزل ایلغین، قاضی شهر خبر داد که شخصی خود را مهدی میخواند و جمع کثیری را مرید خود ساخته است. اگر به زودی دفع نشود اسباب خرابی ولایت فراهم خواهد شد. از این رو، سه چهار هزار کس از قشون بر شیخ احمد و مریدانش تاخته و او را به همراه دوازده نفر از آنها به نزد سلطان مراد آوردند. سلطان به جهت بطلان عقاید باطله عوام که او را روئین تن پنداشته اسلحه را بر بدن او کارگر نمی دانستند، حکم کرد تا پوست او را به طور تسمه از تن او کندند و انگشتان او را یک یک ببریدند. آن شیاد اظهار جزع نکرده به جلاد میگفت: عجله مکن. در آن بین ها سلطان مراد از او پرسید: راست است که میگویند تو عیسی میباشی؟ او در جواب گفت: خدا به امداد من برسد، من امت محمد و منتظر رسیدن عیسی هستم. [تاریخ امپراتوری عثمانی، هامر، ترجمه میرزا علی زکی آبادی، ج ۳، ص ۲۰۲۳ – ۲۰۲۲ و بنگرید: تاریخ عثمانی چارشلی حقی اوزون، ترجمه وهاب ولی، ج ۳، ص ۲۶۶)) اطلاعاتی در باره این شیخ که به شیخ سقریه هم شهره شده در تارخی نعیما [ج ۳، ص ۳۳۶ ـ ۳۳۵] آمده و از جمله گفته شده: اتراک بی ادارک دور شیخ جمع شده و به او نذورات میدادند.
افزون بر آنچه گذشت، فهرستی از کسانی که به صراحت مدعی مهدویت شده یا منابع در باره آنان ادعا کردهاند که مهدی هستند، در یکی از مآخذ جدید آمده است. Ali Coskun در کتاب Mehdilik fenomeni (استانبول ۲۰۰۴) فهرستی از بیش از هفتاد نفر از کسانی که مدعی قطبیت، مسیح یا مهدی بودهاند در کتاب خویش آورده است. تعدادی از آنان کسانی هستند که دقیقا به عنوان مهدی یا مرتبط با مهدی در منابع معرفی شدهاند. این افراد عبارتند از:
یحیی بن یحیی در تونس در سال ۱۵۸۹ مدعی شد که من خلیفه مهدی هستم. (Mehdilik ص ۳۹۰ پاورقی ۱۳۴)
رهبر جنبشی به نام شاه گلدی [که خطاب به شاه اسماعیل است] گفت که من زمینه را برای مهدویت شاه ایران آماده میکنم. (Mehdilik ص ۳۹۰)
چندین جنبش دیگر که آن هم بستگی با شاه اسماعیل داشت و میانه سالهای ۱۵۷۷ ـ ۱۵۹۰ پدید آمد، باورشان آن بود که شاه اسماعیل مهدی است. این جنبش ها میان ترکمنها و علویها نفوذ زیادی داشتند. این جنبشها مربوط به دورهای است که بحث جنگ با ایران مطرح بود. جالب است که ترکمنی در شهر دیاده اعلام کرد که من شاه اسماعیل و مهدی هستم. ((Mehdilik ص ۳۹۰ – ۳۹۱)
در سال ۱۰۰۶ هجری شخصی که نامش معلوم نشده، مدعی مهدویت شد. نویسنده تاریخ سلانق نوشته است: در این سال بنام مهدی یک پیر دیوانه وش پیدا شد و سیاست گردید. ((Mehdilik ص ۳۹۴)
نعیما در کتاب تاریخ خود می نویسد: در سال ۱۰۰۸ یک مفسد در یمن به نام امام مهدی ظهور کرد. ((Mehdilik ص ۳۹۵)
در سال ۱۶۸۵ شخصی به نام قراباش ولی علی علاءالدین الاطوال ادعای مسیح و مهدی بودن در آناتولی کرد. (Mehdilik ص ۴۱۷)
در سال ۱۰۷۷ در یکی از شهرهای کردستان محمد پسر شیخ سید عبدالله دیاربکری با ادعای مهدویت با هزاران کرد شورش کرد که در منابع ترک از او با عنوان کرد مهدی یاد شده است. شورش وی همزمان با ساباتای سِوی (شورش در ۱۶۶۶ادعای مسیح بودن کرد) بود. لذا مردم او را مهدی و این کرد را دجال می گفتند. (Mehdilik ص ۴۳۸)
در سال ۱۱۰۶ شخص عجیب و غریبی ظاهر شده خود را مهدی خواند و گفت: من مهدی هستم که ظهور کرده ام . (Mehdilik ص ۴۴۳)
شخص دیگری هم که به عنوان منجم عرب شناخته می شد و فلج و مقیم ادرنه بود، در سال ۱۶۹۴ ادعای مهدویت کرد. (Mehdilik ص ۴۴۴)
درویش محمد در سال ۱۹۳۰ مدعی شد که صاحب سرّ مهدی است. وی که به عنوان «بانی حادثه منمن» شناخته می شود، و در اژیه بود خود را قطب و قطب الاقطاب میدانست اما ظاهرا مدعی مهدی بودن نبود. (Mehdilik ص ۴۶۸)
همان طور که در آغاز اشاره شد، در دوره عثمانی بسیاری از این مدعیان، خود را مسیح و قطب معرفی کرده از عناوینی مانند صاحب وقت و مسیح زمان استفاده میکردند. یکی از معروفترین آنهاا نیازی مصری است که در سال ۱۱۱۵ این ادعا را مطرح کرد. وی نفوذ زیادی در آناتولی داشت وادعای مسیح بودن خود را عنوان کرد. (Mehdilik ص ۴۰۲ ـ ۴۱۷)
خبرآنلاین