به معرفی «خواجه نصیرالدین طوسی» میپردازیم.
ولادت
ابو جعفر، محمد بن محمد بن حسن طوسى معروف به «محقق طوسى»، «خواجه»، «خواجه نصیر الدین طوسى» و «استاد البشر» دانشمند، ریاضی دان، متکلم، فیلسوف و عارف بزرگ شیعه در سال ۵۹۷ هجری قمری در طوس متولد شد.
اصل خواجه از جهرود [= چاه رود] قم بوده و چون نیاکانش به طوس رفته و در آنجا توطن اختیار کرده بودند، خواجه هم آنجا از مادر به دنیا آمد و از این رو «طوسی» مشهور شد.
پدرش محمد بن حسن از فقهاى امامیه و محدثان طوس بود و خواجه در تحت تربیت چنین پدر دانشمندى پرورش یافته است.
تحصیلات
او در آغاز کودکى قرآن مجید را آموخت و اقسام علوم ادبى از قبیل صرف و نحو و اشتقاق و مبانى علل و لغت را فرا گرفت و احادیث نبوى و آثار بزرگان دین را آموخت و در نزد پدر به تحصیل علم فقه و اصول و حدیث پرداخت.
او نزد دایى خود مقدمات منطق و حکمت را یاد گرفت و بر حقایق علوم طبیعى و الهى واقف گشت.
در این دوران به تحصیل علوم ریاضى از قبیل حساب و هندسه، جبر و موسیقى رو آورد و با دقت تمام تحصیل کرد.
گفتهاند او نزد کمال الدین محمد حاسب از شاگردان افضل الدین کاشانى و دوست و همدم پدرش فن ریاضى را خوانده است.
نقل شده است که بعد از وفات پدرش بنابر وصیت او که گفته بود به جاهایى برو که در آنجا اساتید فن هستند، به مسافرت پرداخته و در هر جا عالمى یافته از او بهره گرفته تا این که در نیشابور اقامت گزید.
اقامت در نیشابور
شهر نیشابور با آنکه در حمله طایفه غز دچار خرابى بسیار شده بود و بیشتر مساجد و مدارس آن در آن واقعه ویران شده بود و کتابخانههاى مهم آن به غارت رفته بود و بسیارى از دانشمندان ساکن در آنجا یا کشته شده یا جلاى وطن اختیار کرده بودند، بنابراین تا حمله مغول اهمیت علمى خویش را از دست نداده بود و در زمان هجرت خواجه به آنجا باز هم مجمع علما، فقها، راویان حدیث، حکما و اطبا بود.
در این شهر خواجه، نزد بسیارى از فقها و حکماى عصر خویش تلمذ نمود و به رتبه علمى والایى دست یافت و جزو کسانى شد که انگشت نما بود.
با حمله مغول به ایران و فتح شهرها و خرابى آنها بدست ایشان که مردم یا کشته شدند یا آواره بیابان گردیدند، خواجه از کسانى بود که براى حفظ جان خویش نیشابور را ترک کرد و حیرت زده در اطراف بلاد مىگشت و مأمنى مىجست.
در این زمان از طرف علاء الدین محمد پادشاه اسماعیلیان، ناصر الدین عبد الرحیم بن ابى منصور محتشم در قلعه اسماعیلیان در قهستان خراسان حاکم بود.
او مردى فاضل و سخى بود و چون آوازه فضل و دانش و تبحر خواجه در علوم را شنید، خواجه را به قهستان دعوت کرد و خواجه نیز که آنجا را ایمنترین نقطه در خراسان یافت این دعوت را پذیرفت و به قهستان رفت. ناصر الدین مقدم او را غنیمت شمرد و بر احترام و اکرام و رعایت خاطر او بىنهایت کوشید و از محضر او استفاده کرد.
تاریخ دقیق ورود خواجه به قلعه قهستان مشخص نیست و بعد از سال ۶۱۹ هجری قمری است که از استاد خود سالم بن بدران اجازه روایى گرفته است و اگر به دعوت ناصر الدین رفته باشد باید بعد از سال ۶۲۴ هجری قمری باشد که این سال ابتداى فرمان فرمایى اوست.
در قلعه اسماعیلیان واقع در قهستان زمینه تحقیق و مطالعه براى خواجه فراهم شد و او در این زمان کتاب طهارت ابن مسکویه رازى را ترجمه کرد و با اضافه مطالب جدیدى آن را به نام «اخلاق ناصرى» براى ناصر الدین نوشت.
کتاب «الرساله المیمنیه» در علم هیئت و چندین کتاب دیگر از تألیفات او در این زمان است.
رفتن خواجه نصیر به قلعه الموت
خواجه بعد از مدتى به قلعه الموت به نزد علاء الدین محمد رفت. درباره علت رفتن خواجه به آنجا دو نظریه وجود دارد:
یکى این که علاء الدین شهرت و آوازه خواجه را شنید ولى خواست از او استفاده نکند بنابراین او را دعوت نمود و خواجه با رضایت یا اکراه به آنجا رفت.
دوم این که در زمانى که خواجه در قهستان بود، نامهاى به ابن علقمى وزیر المستعصم بالله، خلیفه عباسى نوشت و در آن به جلب رضایت او پرداخت تا نزد او با هم خلیفه را شیعه گردانند و همراه این نامه، نامهاى نیز براى خود خلیفه نوشت تا رضایت او را جلب کند.
علقمى که با آمدن خواجه موقعیت خود را در خطر مىدید مسأله را براى ناصر الدین نوشت و ناصر الدین خواجه را حبس نمود و سپس با خود به الموت برد.
خواجه در آنجا نیز به تحقیق و تألیف مشغول بود و اسماعیلیان زمینه را براى کار او فراهم مىنمودند و کتب بسیارى در اختیار او گذاشتند و دانشمندانى نیز از اطراف بر گرد خواجه جمع شدند. در این زمان هلاکوخان از طرف خان مغول براى سرکوب اسماعیلیان راهى ایران شد.
ناصر الدین فرمانرواى قلعه مهستان به راحتى تسلیم شد و خود شاه رییس اسماعیلیان که در قلعه الموت ساکن بود به تدبیر خواجه نصیر که وزارت او را بر عهده داشت تسلیم شد.
خواجه نصیر و هلاکو خان
وقتى هلاکوخان فضل و کمال خواجه را شنید و دانست که خود شاه به تدبیر او دست از مقاومت کشیده است او را ملازم خویش کرد.
بعد از راحتى خیال از جانب اسماعیلیان، هلاکوخان متوجه بغداد و خلافت عباسیان شد و با خواجه در این مورد مشورت کرد و از او خواست اوضاع کواکب را بررسى و نتیجه را بیان کند.
خواجه اوضاع را این گونه توضیح داد که خلافت عباسیان به زودى منقرض و نابود مىشود و این امر هلاکو را به فتح بغداد ترغیب کرد.
مخالفت بعضى دیگر از منجمین با جنگ با خلیفه و اظهار این که این کار آثار شومى در بر دارد در برابر استدلالات خواجه به جایى نیانجامید و هلاکوخان پس از محاصره بغداد آن را به تصرف در آورد و خلافت عباسیان با کشته شدن آخرین خلیفه المستعصم بالله، منقرض شد.
تدبیر خواجه برای نجات جان مردم
در این زمان خواجه با تدبیر خود جان بسیارى از مردم و علما و اهل فضل و هنر را نجات داد و از غارت اموال بسیارى جلوگیرى کرد.
حکایت شفاعتهاى او نزد هلاکو براى حفظ جان علما در تاریخ نگاشته شده است.
بیان امام خمینی درباره مناصب حکومتی خواجه نصیر
امام خمینی میفرماید: شما مىدانید این را که خواجه نصیر که در این دستگاهها وارد مىشد، نمىرفت وزارت کند؛ مىرفت آنها را آدم کند. نمىرفت که براى اینکه در تحت نفوذ آنها باشد. مىخواست آنها را مهار کند تا آن اندازهاى که بتواند.
دیدار خواجه طوسی با محقق حلی
پس از فتح بغداد خواجه مسافرتى به حله کرد و در آنجا با محقق اول (معروف به محقق حلى) دیدار و مباحثه کرد.
خواجه نصیر پس از ورود به حله براى دیدار با محقق حلی یکی از بزرگترین فقهای امامیه در مجلس درس او حاضر شد.
محقق در ابتدا به احترام خواجه درس را تعطیل نمود ولى با اصرار خواجه درس را شروع نمود و این مسأله را مطرح کرد که براى اهل عراق مستحب است کمى به طرف چپ قبله مایل شوند.
خواجه بر این گفته ایراد نمود که در این مورد استحباب معنایى ندارد زیرا اگر قبله واقعا مایل است باید به چپ میل نمود و اگر قبله مایل نیست، میل نمودن به چپ حرام است.
محقق در جواب فرمود این میل به چپ، میل از قبله به سوى قبله است و بعدا رسالهاى در این باب به نام «استحباب التیاسر لأهل العراق» نوشت و آنرا براى خواجه فرستاد و خواجه پس از مطالعه رساله بر تبحر محقق اذعان کرده و بسیار تحسین نمود.
تاسیس رصد خانه مراغه توسط خواجه نصیر
بعد از فتح بغداد و برگشتن خواجه به مراغه در خدمت هلاکو، به امر پادشاه مأمور بستن رصد شد.
بعضى این کار را از پیشنهادات خود خواجه و موافقت هلاکو قلمداد کردهاند و عدهاى آن را از آرزوهاى منکوقاآن جانشین چنگیزخان دانستهاند و گفتهاند او در هندسه دستى داشت و به فکر افتاد در امپراطورى خویش رصدى ایجاد کند و ابتدا براى این کار جمال الدین محمد بن طاهر بن محمد زئیدى بخارى را انتخاب کرد ولى او با تمام فضائلى که داشت خود را مرد انجام آن ندید و اظهار عجز کرد.
منکوقاآن که آوازه و تبحر خواجه را در علوم ریاضى شنیده بود و مىدانست که او در قلعههاى اسماعیلیان است، وقتى که هلاکو را به ایران فرستاد هنگام وداع گفت که پس از تصرف قلعههاى ملاحده، خواجه نصیر طوسى را که بطلمیوس دهر و اقلیدس عصر است و دیریست در دست ملاحده اسیر است به نزد ما بفرست تا به بستن رصدى که منظور است قیام کند.
ولى هلاکو او را به نزد خان نفرستاد زیرا یا مىترسید که او نتواند به این امر قیام کند یا چون حسن سیرت و صدق خواجه را مشاهده نمود و دوست داشت که او ملازم خودش باشد و بستن رصد به نام خودش تمام شود.
پس از هفت سال از حکومت هلاکو رصد ایلخانى بنا نهاده شد. هلاکو فرمان داده بود که خواجه هر قدر مال نیاز داشت از خزانه به او بدهند و یک دهم موقوفات تمام ممالک را نیز در اختیار خواجه گذاشته بود بر حسب درخواست خواجه جمعى از علماى ریاضى و ماهران در نجوم را از اطراف شهرها خواست تا دستبار خواجه باشند همانند:
– مؤید الدین عرضى که در علم هندسه و آلات رصد متبحر بود از دمشق
– نجم الدین کاتبى که در حکمت و کلام و منطق فاضل بود از قزوین
– فخر الدین اخلاطى متبحر و مهندس در علوم ریاضى از تفلیس
– فخر الدین مراغهاى که طبیب و در علوم ریاضى استاد بود از موصل
– نجم الدین کاتب بغدادى که در اجزاء علوم ریاضى و هندسه و علم رصد مهارت داشت و نقاش نیز بود.
– محیى الدین مغربى که مهندس و در علوم ریاضى و اعمال رصد دانا بود
– قطب الدین شیرازى و جمعى دیگر از حکما و دانشمندان مانند شمس الدین شروانى و شیخ کمال الدین ایجى و حسام الدین شامى و نجم الدین شامى و نجم الدین اسطرلابى و سید رکن الدین استرآبادى و ابن الفوطى و صدر الدین على و اصیل الدین حسن پسران خواجه.
این رصدخانه با مشورت این علما در طرف شمال غربى شهر مراغه در بالاى تپه بلندى که به زبان آذربایجانى رصد داغى (کوه رصد) مشهور است ساخته شد و در روز سه شنبه چهارم جمادى الأولى سال ۶۵۷ ه. ق شروع به بناى رصد نمودند و در سال ۶۶۰ آلتهاى رصدى به اتمام رسید.
ساخت کتابخانه بزرگ کنار رصدخانه
در جنب این رصدخانه کتابخانه بزرگى ساخته شد که چهار صد هزار جلد کتاب داشت. آن زمان جمع کردن این همه کتاب، بسیار شگفت انگیز بود و جزو افتخارات تاریخی ایرانیان و شیعیان محسوب میشود.
بنا به فرمان هلاکو کتب نفیس فراوانى که از بغداد و دمشق و موصل و خراسان به دست آمده بود و براى خواجه و همراهان وى لازم بود به آن کتابخانه نقل داده شد و خود خواجه نیز مأمورینى به بلاد اطراف مىفرستاد که کتب علمى را در هر کجا بیابند براى او بخرند و بفرستند و در مسافرتها خودش هم هر جا کتابى یا اسطرلابى یا آلت نجومى دیگرى پیدا مىکرد مىخرید و آنرا به مراغه مىآورد.
یک رصد کامل به سى سال وقت نیاز داشت ولى چون هلاکو تعجیل داشت خواجه مجبور شد نتایج کار خویش را در دوازده سال ارائه دهد و از این رو خواجه مجبور شد به کمک جدولهاى زیجهاى سابق و رصدخانه جدید به ترتیب زیج بپردازد و زیج ایلخانى را منتشر کند و خطاى چهل دقیقهاى خورشید در اول سال را بر اساس حساب گذشتگان نشان داد.
اطلاع خواجه نصیر از طب و پزشکی
خواجه در بعضى از مصنفات خویش به کارهاى طبى و معالجات خود اشاره نموده است و این حاکى از اطلاع او از طبابت است.
خواجه داراى ذوق شعرى نیز بوده و اشعار بسیارى به زبان عربى و فارسى سروده است که به جز چند قطعه و چند رباعى و مثنوى کوتاه چیزى در دست نیست.
یکی از اشعار عرفانی خواجه نصیر چنین است:
موجود بحق، واحد اول باشد / باقی همه موهوم و مخیل باشد
هر چیز جز او که آید اندر نظرت / نقش دومین چشم احول باشد
اخلاق خواجه نصیر / پاسخ کسی که خواجه را سگ خوانده بود
علامه حلى درباره اخلاق خواجه مىگوید: از شریفترین افرادى بود که ما دیدهایم، هیچگاه از درخواست کسى دلتنگ نمىشد و حاجتمندى را رد نمىکرد. زمانى کسى نامهاى به او نوشت و او را سگ خواند، خواجه در جواب با توضیح خصوصیات سگ و نبودن آنها در خود به آن مرد پاسخ گفت.
مؤید الدین عرضى همکار خواجه در رصدخانه درباره او مىگوید: او نسبت به علما از پدر نسبت به فرزندش مهربانتر بود و ما در سایه او ایمن بودیم و با دیدنش خوشحال مىشدیم.
حسن سیرت و حلم و فضائل حمیده را خداوند در او جمع کرده بود و او به جاى تمام عشیره و وطن و فرزندان ما بود هر کس او را داشته باشد چیزى کم ندارد و هر کس او را نداشته باشد چیزى ندارد.
استادان خواجه نصیر
۱ – پدرش، فخر الدین محمد بن حسن شاگرد فضل الله راوندى، شاگرد سید مرتضى علم الهدى.
موضوع: مقدمات، صرف، نحو، قرآن، علم فقه و اصول و حدیث.
۲ – نور الدین على بن ابى منصور محمد الشیعى، دائى خواجه.
موضوع: مقدمات منطق و حکمت و روایت. خواجه از طرف وی اجازه روایى نیز داشت.
۳ – برهان الدین محمد بن محمد بن على همدانى قزوینى
موضوع: حدیث. خواجه از جانب وی اجازه روایى داشت.
۴ – نصیر الدین أبو طالب عبد الله بن حمزه بن عبد الله، این شخص با سه واسطه از شیخ طوسى روایت مىکند.
موضوع: حدیث.
۵ – شیخ معین الدین مصرى ابو الحسن سالم بن بدران بن على مازنى.
موضوع: حدیث. وی از مشایخ روایى خواجه است.
۶ – شیخ ابو السعادات اسعد بن عبد القاهر بن اسعد اصفهانى.
موضوع: حدیث.
۷ – ابراهیم بن على بن محمد سلمى قطب الدین مصرى.
موضوع: علم طب و حکمت و مخصوصا قانون بوعلى.
۸ – فرید الدین داماد نیشابورى، او به چهار واسطه شاگرد ابن سینا است.
موضوع: حکمت و مخصوصا کتاب اشارات.
۹ – کمال الدین بن یونس موصلى.
موضوع: فقه، ریاضی و موسیقی
۱۰- بعضى گفتهاند خواجه نزد ابن میثم بحرانى شارح نهج البلاغه فقه مىخواند و ابن میثم نزد او حکمت مىخواند.
شاگردان خواجه نصیر
۱ – علامه حلى
علامه حلى یکى از علمای نامدار شیعه و اولین کسى است که به «آیت الله» ملقب شده است.
۲ – قطب الدین شیرازى
خواجه، قطب الدین را به شاگردى اختیار کرد و قطب الدین با میل و رضاى خاطر ملازمت محقق طوسى را قبول کرد و با اصحاب وداع نموده به درخواست خواجه به مراغه رفت و استفاده از محضر استاد را فوزى عظیم شمرده، تألیفات فلسفى خواجه و همچنین علم هیئت و علوم ریاضى را نزد او خواند و مشکلات قانون را به یارى افکار حکیمانه او بگشود و در آن علوم سرآمد اقران شد و خواجه او را «قطب فلک الوجود» نامید.
۳ – کمال الدین ابو محمد رضا بن فخر الدین محمد بن رضى الدین محمد حسینى افطسى آبى.
او به مراغه آمد و بعضى از مصنفات فخر رازى را نزد خواجه قرائت کرد و خواجه جمیع روایاتى که از پدرش وجیه الدین محمد بن الحسن و دائیش نور الدین على بن محمد شیعى و دایى پدرش نصیر الدین عبد الله بن حمزه و غیر آنان شنیده بود به وى اجازه داد.
۴ – سید رکن الدین ابو الفضائل
او نیز در مراغه خدمت خواجه رسید و در نزد خواجه به تحصیل علم پرداخت و چون بسیار ذکى و زیرک بود خواجه او را بعد از قطب الدین شیرازى بر سایر اصحاب خود مقدم مىداشت و بعدها نیز از طریق مکاتبه سؤالهایى از خواجه کرده است و در سال ۶۷۱ ه ق که خواجه عازم بغداد شد، او ملازم وى بود.
۵ – کمال الدین بغدادى معروف به ابن الفوطى
در سال ۶۶۰ ه.ق از زندان مغول آزاد شد و به خدمت خواجه رسید و از او کسب علم و حکمت و علوم اوائل نمود.
۶ – محیى الدین عباسى
۷ – عماد الدین معروف به ابن الخوام
او احتمالا در علم حساب و ریاضى شاگرد خواجه بوده است.
۸ – مجد الدین مراغى
معاصران خواجه نصیر
معاصران خواجه که با وی به نوعی در ارتباط بودند عبارتند از:
۱ – أثیر الدین ابهرى، از مشاهیر حکماى اسلام و از شاگردان فخر رازى است و با خواجه رابطه دوستى و مکاتبه داشته است و خواجه از طریق نامه چند سؤال فلسفى از او پرسیده است.
۲ – شمس الدین کیشى، در اغلب علوم تبحر داشته است و در اصول و فروع و معقول و منقول صاحب تألیف است.
قطب الدین شیرازى از محضر او استفاده کرده و علامه حلى او را در زمره اساتید خود قلمداد کرده است و با خواجه مکاتباتى داشته و نامههایى بین آن دو رد و بدل شده است.
۳ – ابو محمد عبد الحمید بن عیسى خسروشاهى معروف به شمس الدین خسروشاهى، شاگرد فخر رازى در کلام و حکمت.
او با خواجه در درس فخر الدین داماد بوده و خواجه از طریق مکاتبه سؤالاتى از او نموده است.
۴ – ابن عربى، بعضى گفتهاند او با خواجه دوستى داشته و نامههایى بین آن دو رد و بدل شده است.
۵ – صدر الدین محمد بن اسحاق قونوى، مکاتباتى با خواجه داشته و مسائلى را از او سؤال کرده است.
۶ – محقق اول، جعفر بن حسن بن یحیى بن سعید هذلى حلى، ملقب به نجم الدین
خواجه در حله به درس او حاضر شد و بر مسأله استحباب تیاسر قبله اهل عراق اشکال نمود و محقق پاسخ داد.
۷ – فرید الدین عطار.
خواجه او را در نیشابور ملاقات کرده و او را به پیرى خوش بیان و داراى کلام اهل معرفت توصیف نمود.
۸ – المستعصم بالله
آخرین خلیفه عباسى که به دست هلاکو و با همراهى خواجه کشته شد.
۹ – هلاکوخان، فرزند تولى فرزند چنگیزخان
تأثیر خواجه در هلاکو موجب مسلمان شدن او شد و گفتهاند در حرم محترم ایلخان محرم گردید و بیگم همسر هلاکو را مسلمان گردانید و ایلخان و بیگم را پنهان از اعیان لشگر به شرف اسلام فائز گردانید و چنانچه مشهور است ایلخان را خود ختنه کرد.
۱۰ – محتشم شهاب، یکى از حکماى اسماعیلیان که خواجه به درخواست او شرح اشارات را نوشت.
۱۱ – فرید الدین طوسى، او از جمله حکما و مهندسان بود و بر طریقه صوفیه زندگى مىکرد و در سال ۶۵۷ ه ق به مراغه آمد و به حضور خواجه رسید و خواجه وقتى مىخواست اساس رصد را بنا نهد از او در کار یارى جست و بر او اعتماد تمام داشت.
۱۲ – خواجه شمس الدین محمد جوینى، او از وزراى نامى ایران و از دانشمندان و شعرا و نویسندگان به نام است و به فارسى و عربى شعر مىسرود.
خواجه با او رابطه دوستى صمیمانه داشت و رساله معروف «أوصاف الأشراف» را به نام و درخواست وى نوشت.
۱۳ – عز الدوله ابو الرضا سعد بن منصور بن کمونه مشهور به ابن کمونه بغدادى، او از حکما و فضلاى معاصر خواجه است و تألیفات فراوانى دارد که معروفترین آن «شرح تلویحات» شیخ شهاب الدین سهروردى است و با خواجه مکاتباتى داشته و از خواجه سؤالهایى نموده و او جواب داده است.
۱۴ – عین الزمان جیلى، او از مریدان شیخ نجم الدین کبرى است و با خواجه رابطه دوستى داشته است و زمانى خواجه از وى بعضى مسائل حکمت و عرفان را پرسیده است و او جواب داده است.
تألیفات خواجه نصیر
خواجه داراى کتابها و رسالههاى بسیارى است که در موضوعات گوناگون نگارش یافته است. بیشتر کتابهای خواجه به ترتیب موضوعی چنین است:
۱) فلکیات و ریاضیات
۱ – تحریر اقلیدس یا تحریر اصول هندسه
۲ – تحریر مجسطى بطلمیوس موضوع
۳ – تحریر الأکبر مالاناوس
۴ – تحریر کتاب الماکر تاوذوسیوس
۵ – تحریر کتاب المأخوذات فی أصول الهندسه ارشمیدس
۶ – تحریر کتاب المعطیات فی الهندسه اقلیدس
۷ – تحریر کتاب الکره المتحرکه اطولوقس
۸ – تحریر کتاب معرفه مساحه الأشکال البسیطه و الکرویه
۹ – تحریر کتاب اللیل و النهار یا کتاب الأیام و اللیالی تاوذوسیوس
۱۰ – تحریر کتاب المناظر اقلیدس
۱۱ – تحریر کتاب جرى النیرین و بعدیهما ارسطوخس
۱۲ – تحریر کتاب طلوع و غروب اطولوقس
۱۳ – تحریر مطالع ابسقلاوس
۱۴ – تحریر کتاب المفروضات ارشمیدس
۱۵ – تحریر کتاب ظاهرات الفلک اقلیدس
۱۶ – تحریر کره و اسطوانه یا شرح الکره و الأسطوانه ارشمیدس
۱۷ – «تحریر کتاب المساکن»، مؤلف: تاوذوسیوس، موضوع: بحث از دوازده شکل از اشکال هندسى، سال تحریر ۶۵۳ ه ق.
۱۸ – تحریر المخروطات
۱۹ – رساله در احوال خطوط منحنیه
۲۰ – کشف القناع عن أسرار شکل القطاع
۲۱ – تربیع الدائره
۲۲ – رساله فی انعطاف الشعاع و انعکاسه
۲۳ – رساله در علم مثلث
۲۴ – رساله در حساب و جبر و مقابله
۲۵ – زیج ایلخانى
زیج نزد منجمان نام کتابى است که احوال و حرکات کواکب و مانند آن را که از رصد مشخص مىکنند در آن ثبت مىکنند.
۲۶ – رسالهاى درباره قبله تبریز
۲۷ – رسالهاى در رمل»
۲۸ – رسالهاى در احکام دوازده خانه رمل
۲) فلسفه و کلام
۱ – تجرید العقائد یا تجرید الاعتقاد
کتاب تجرید از بهترین کتابهاى مختصریست که در اصول عقائد نوشته شده است.
۲ – قواعد العقائد
۳ – فصول نصیریه
۴ – تلخیص المحصل یا نقد المحصل
۵ – شرح الإشارات ابن سینا
۶ – مصارع المصارع
۷ – رساله در صدور موجودات از حضرت حق
۸ – رساله اثبات جوهر مفارق
۹ – فوائد ثمانیه در حکمت
۳ ) اخلاق و عرفان
۱ – اخلاق ناصرى
۲ – أوصاف الأشراف
۳ – آغاز و انجام
۴ – رساله آداب المتعلمین
۴ ) علم منطق
۳ – تجرید منطق
۴ – تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الأفکار
۶ – مقولات عشر
۵ ) علم طب
۱ – الحواشی على کلیات قانون
۲ – رسالهاى در جواب نجم الدین دبیران
۳ – جواب خواجه در رفع تناقض سخن حنین و ابن سینا در رنگ بول
۴ – جواب خواجه به یکى از حکما درباره تنفس
۵ – جواب خواجه به پرسش یکى از دانشمندان درباره مزاج اعضاء
۶ – ضوابط الطب
۶ ) تاریخ
۱ – ذیل جهانگشا
۲ – رسالهاى در رسم و آیین پادشاهان قدیم
۳ – خلافت نامه.
۷ ) شعر
۱ – معیار الأشعار یا رسالهاى در علم عروض
۸ ) علم فقه
۱ – جواهر الفرائض یا الفرائض النصیریه على مذهب أهل البیت علیهمالسلام
ماجرای جالب شکل هندسی قطاع از زبان علامه حسن زاده آملی
علامه حسن زاده آملی میگوید: بنده حدود سی سال پیش صحبتی با یک ریاضیدان داشتم تا این که کلام کشید به این شَکل هندسی قطّاع.
من از او، به خاطر غرض الهی که در نظرم داشتم، سؤال کردم: عزیز من! از این شکل چند حکم هندسی میتوان استفاده کرد؟
گفت: شاید هفت تا ده تا حکم.
گفتم: مثلاً بیست تا چطور؟
گفت: شاید. ممکن است.
گفتم: دویست تا چطور؟ به من نگاه میکرد که آیا دویست حکم هندسی میتوان از آن استنباط کرد و توقّف کرد.
گفتم: دویست هزار چطور؟ خیال میکرد که من سر مطایبه و شوخی دارم و به مجاز حرف میزنم.
بعد به او گفتم: آقا! این خواجه نصیرالدّین طوسی کتابی دارد به نام «کشف القناع عن اسرار شّکل القَطّاع» و جناب خواجه از این شکل، چهارصد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسی استنباط کرده؛ یعنی قریب نیم میلیون شَکل هَندسی قَطّاع؛
بعد به او گفتم: این خواجه نصیر طوسی که راجع به یک شکل هندسی، یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده، شما آن کتاب و خود خواجه را میشناسی؟
گفت: نخیر.
بعد راجع شخصیت خواجه صحبت کردیم و به او گفتیم: این خواجه وقتی که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از این نشانه به جوار الهی ارتحال میکند، وصیّت کرد: مرا از کنار امام هفتم، باب الحوائج الی الله، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عیبه به خاک بسپارند و روی قبر در پیشگاه امام هفتم؛ مثلاً نوشته نشود، آیت الله، علاّمه. این (امام کاظم) امام است، حجت الله است، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است. روی قبر من بنویسید: «وَ کَلبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیهِ بِالوَصِید» (و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود)
و این عالمی است صاحب این همه کتاب در حکمت، فلسفه، عرفان، ریاضیات، فقه و اصول، علوم غریبه، معماری و مهندسی و بنا کننده رصدخانه مراغه و صاحب زیج ایلخانی و بالاخره خواجه نصیر الدّین طوسی و استاد بشر و استاد کلّ فی الکل امّا در پیشگاه امام هفتم این طور وصیّت میکند که روی قبرش بنویسند.
وفات خواجه نصیر
در سال ۶۷۲ ه.ق در خدمت اباقاخان و عدهى بسیارى از شاگردان و یارانش به بغداد رفت اباقاخان در بغداد چندان توقفى نکرد و بزودى از آنجا حرکت نمود ولى خواجه براى رسیدگى به حساب اوقاف در بغداد ماند و بیش از یک ماه توقفش نگذشته بود که بیمار شد.
وصیت خواجه نصیر
خواجه وقتی دید بیماری دیگر علاج ندارد، درباره دفن و کفن خویش با یاران و نزدیکانش مذاکره کرد، گفتند: مناسب آن است که در جوار حضرت علی(ع) دفنش کنند. او گفت مرا شرم آید که در جوار امام کاظم (ع) بمیرم و از آستان او به جای دیگر برده شوم.
پس از وفاتش، در کاظمین دفنش کردند و بنا به وصیتش این آیه را بر مزارش نوشتند: «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ؛ و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود» (کهف/۱۸)
ماجرای قبر خواجه نصیر
صاحب دیوان شمسالدین جوینى وزیر و بزرگان و اعیان و دانشمندان بغداد جنازه او را مشایعت کرده با ازدحامى عام به کاظمین آورده در پایین پاى آن دو بزرگوار قبرى حفر نمودند. سردابى ظاهر شد و جسد خواجه را در آن سرداب دفن کردند.
مىگویند بعد از تحقیق مشخص شد الناصر بالله خلیفه عباسى آن قبر را براى خودش ساخته بود و پسرش بر خلاف امر پدر، جای دیگر دفنش کرده بود و آنجا خالى مانده بود.
از غرایب اتفاقات آن که تاریخ تمامشدن سرداب را روى سنگى کنده یافتند که روز یازدهم جمادى الأولى سال ۵۹۷ هجری قمری همان روز تولد خواجه بود.