روزنامه وطن امروز طی یادداشتی به قلم مهدی محمدی، نوشت: آیا ما بزودی با یک هاشمی جدید مواجه خواهیم شد؟ رویه هفتههای گذشته آقای هاشمی نشان میدهد این امر اجتنابناپذیر است. درست مثل سال ۸۸ که ایده و واژه تقلب از دل دم و دستگاه آقای هاشمی جوشید و به تدریج در همه جبهه اصلاحات فراگیر شد و آن را به جبهه فتنه بدل ساخت، این بار هم ایشان منادی کلید واژه «انتخابات آزاد» شده است. ظاهربینانهترین سوالی که میتوان کرد این است که چرا مصوبات کنفرانس پراگ و بروکسل ضدانقلاب را از زبان ایشان میشنویم؟ البته در واقع باید بسیار فراتر از این رفت.
چندماه مانده به انتخابات ۸۸، زیر سوال بردن مکانیسم برگزاری انتخابات بدل به اسم رمز فتنهای شد که هنوز آتش آن دامن برخی خواص را رها نکرده است. حالا قضیه فراتر از زیر سوال بردن مکانیسم انتخابات رفته است.
برخلاف کلیدواژه تقلب که با مکانیسم برگزاری انتخابات درگیر بود، کلیدواژه انتخابات آزاد با اصل مشروعیت نظام سیاسی که برگزارکننده انتخابات است و دولت برآمده از آن، درگیر است. معنی این حرف این است که آقای هاشمی و دوستانشان در آن طرف آب –که هنوز نمیدانیم کدامشان امر کننده است و کدام امر بر این بار هدفگذاری خود را بسیار وسیعتر کردهاند.
ادبیات آقای هاشمی روز به روز رادیکالتر میشود. خوب میشود فهمید که او از یکسو احساس حقانیت میکند و از سوی دیگر احساس فرصت. احساس حقانیت میکند به این دلیل که اشتباهات دولت و انحراف منحرفان را دلیل حقانیت خود و آنچه در سال ۸۸ کرد، گرفته است در حالی که حلقه انحراف اگر منحرف نامیده میشود از جمله به این دلیل است که به امثال آقای هاشمی هم به لحاظ سازمانی و گفتمانی نزدیک شده است.
احساس فرصت هم میکند. ظاهرا تلقی آقای هاشمی این است که میتواند دولت یازدهم را از آن خود کند. عبارت دقیقتر این است که آقای هاشمی گمان میکند قادر است یک بار دیگر با تکیه بر سرمایه اجتماعی چپ و بخشی از اصولگرایان، دولتسازی کند. بده و بستان هاشمی و چپ، فتنه ۸۸ را بهوجود آورد. در یک تعریف دقیق، فتنه ۸۸ محصول ترکیب بدنه اجتماعی چپ و بازی سیاسی هاشمی بود که هیچ کدام بدون دیگری نمیتوانست چنان بساطی را علم کند. اکنون دوباره عنان و اختیار چپ در دست هاشمی است. در گام اول هاشمی تلاش میکند بر خلاف آنچه امثال محمد خاتمی در سر میپرورانند، ادبیات و اگر مقدور بود، رفتار چپ علیه نظام را رادیکال کند. او تصور میکند اکنون زمان انتقام کشیدن از سیستمی است که او را به عنوان یکی از سران فتنه شناخت و شناسانید.
چپ هنوز به طور کامل در دامی که هاشمی برای آن افکنده گرفتار نشده چرا که زعمای آن ظاهرا فهمیدهاند که اتفاقا به جای چسبیدن به میراث نحس ۸۸ باید تا میتوانند از آن فاصله بگیرند و به نوعی خود را از شر آن خلاص کنند ولی هر چه هاشمی فعالتر شود –که میبینیم شده- احتمال اینکه مجددا چپ را به دنبال خود بکشد، بیشتر خواهد شد.
گام دوم این است که پس از تزریق رادیکالیسم به راس و بدنه جریان چپ، برای به اجماع رسیدن آن حول یک گزینه تندرو که بتواند ادبیات جدید مدنظر آقای هاشمی را حمل و نمایندگی کند، اقدام کند.
چندماه پیش، زعمای جریان اصلاحطلب تصور میکردند اجماع در انتخابات ۹۲ برای آنها آسانترین کار خواهد بود اما حالا دریافتهاند چپ جدید برخاسته از دل عبرتهای ۸۸ دیگر به سادگی حاضر نیست همه کارهای خود را با خاتمی و خوئینیها هماهنگ کند.
هاشمی تنها کسی است که خیال میکند میتواند این بل بشو را جمع کند و ظرف چندماه پس پرده جریان چپ را حول کاندیدایی که خود میخواهد، متحد کند.
درون اصولگرایان هم آنطور که از قرائن میتوان فهمید هاشمی مشغول ۲ کار مهم است. اول اینکه یک جریان تجدیدنظرطلب ایجاد کند که بیمحابا تفکر و ادبیات نظام درباره آنچه را که فتنه ۸۸ نامیده شده، نقد کند.
جای تاسف است اما ردپای واسطههای آقای هاشمی در آنچه اکنون آقای حبیبالله عسگراولادی میگوید بهوضوح قابل مشاهده است.
این برای هاشمی بهترین حالت است که کسانی از بزرگان جریان اصولگرا دوره بیفتند و بگویند، نمیدانند فتنه چیست! یا اگر هم بدانند موسوی و کروبی و به طریق اولی هاشمی را فتنهگر نمیدانند. نان این حرفها را چندماه دیگر از یک طرف هاشمی خواهد خورد که میخواهد پوستین حقانیت پهن کند و از سوی دیگر ضدانقلاب که بنا دارد نظام را بابت آنچه با جریان فتنه کرده به چالش بکشد. گام دوم هاشمی درون اصولگرایان پنهانتر است.
آقای هاشمی اکنون تلاشهایی جدی را آغاز کرده برای اینکه درون اصولگرایان کاندیداسازی کند یا اگر نتوانست ادبیات و منطق سیاسی خود را به کاندیداهای بالفعل اصولگرایان تحمیل کند.
قلب این ادبیات هم که حالا دیگر پنهان نیست و با یک بار خواندن فرمایشات اخیر ایشان میتوان از آن سر درآورد، این است که کشور تاکنون درست اداره نشده و نخواهد شد مگر اینکه به دست دار و دسته ایشان سپرده شود. آقای هاشمی سخت علاقهمند است گفتمان و ادبیات او در سال ۹۲ فراگیر شود و همه از چپ و راست ولو رقیب یکدیگرند عملا همان حرفهایی را بزنند که او میخواهد و میپسندد.
۹۲، ۸۸ نیست ولی آقای هاشمی به طرزی عجیب و غریب در حال پیمودن مرحله به مرحله فرآیندی است که تقریبا هیچ تفاوتی با آنچه در سال ۸۸ کرد، ندارد؛ با این تفاوت که این بار اولا خارجیها هم علنا به کمکش آمدهاند و ثانیاً بخشی از جریان انحراف هم بهرغم همه شعارهایی که در ضدیت با هاشمی میدهد در حال تثبیت و تسجیل منطق اوست. سوال این است که فتنهانگیزیای چنین آشکار تا کی تحمل خواهد شد؟