متهم این پرونده در بازسازی صحنه جنایت نیز به صراحت ارتکاب قتل را پذیرفت و گفت: شب قبل از جنایت نیز دخترم (مقتول) مقداری قرص و پودر را که داخل پوسته گردو قرار داشت از کیفش بیرون آورد و به دهانش ریخت و گفت: “دیگر خسته شده ام خودم را می کشم! این ها مرگ موش بود!! ”
من که ترسیده بودم دختران دیگرم را صدا کردم و با داروهای خانگی او را از مرگ نجات دادیم. ولی یک روز به تاریخ رسیدگی به پرونده شکایت دخترم از نامزدش مانده بود که او تهدید می کرد نامزدش را می کشد به همین خاطر هم ما با هم درگیر شدیم و او را با خنجر کشتم!
این مرد روز گذشته برای آخرین دفاعیات در برابر قاضی ویژه قتل عمد ایستاد و گفت: انگار خنجر را در قلب خودم فرو کردم!
به گزارش خراسان، او گفت: چند ماه قبل دخترم به عقد پسر جوانی درآمد تا پس از فراهم شدن مقدمات عروسی، جشن ازدواجشان برگزار شود اما هنوز مدتی از دوران نامزدی آن ها نگذشته بود که دخترم متوجه شد همسرش اعتیاد شدیدی دارد به طوری که کارتن خواب شده است.
به همین خاطر او تصمیم به طلاق گرفت و به محاکم قضایی شکایت کرد اما هنوز رأی دادگاه صادر نشده بود که متوجه شدیم او قصد دارد با یکی از بستگانمان ازدواج کند. وقتی دخترم از همسرش طلاق گرفت با وساطت فامیل با ازدواج مجدد دخترم با «م» موافقت کردم و آن ها به عقد یکدیگر درآمدند و قرار شد تا چند روز بعد ازدواج آن ها، به طور رسمی ثبت شود ولی «م» هم زیر قول و قرار خودش زد و از ثبت رسمی ازدواج خودداری کرد.
متهم این پرونده جنایی افزود: دخترم که دیگر تحمل این وضع را نداشت از او شکایت کرد و مدام تهدید می کرد که «م» را می کشد. شب حادثه نیز او چاقویی را برداشت تا صبح که به دادگاه می رود او را بکشد به همین خاطر او را نصیحت کردم اما به حرف هایم توجهی نمی کرد. دیگر از کارهای او خسته شده بودم. شب قبل نیز وقتی با هم درگیر شدیم او از خانه فرار کرد و هنگامی که وارد منزل یکی از روستاییان شده بود با وساطت دیگران به خانه بازگشت.
صبح روز بعد هم به همین دلیل بین ما درگیری رخ داد. من که عصبانی شده بودم ناگهان خنجری را برداشتم و ضرباتی بر بدنش زدم سپس خنجر را در قلبش فرو بردم و در همان حال رهایش کردم. این مرد که روز گذشته برای آخرین دفاع از خودش در برابر قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفته بود مدام اشک می ریخت و نمی توانست به درستی سخن بگوید.
او در میان هق هق گریه که ناشی از ندامت او بود گفت: انگار آن خنجر را در قلب خودم فرو کردم و الان هم بسیار پشیمانم. من نباید این قدر عصبانی می شدم که دست به جنایت بزنم! او سپس در پاسخ به سوال مقام قضایی که پرسید اتهام شما قتل عمدی است آیا قبول دارید؟ گفت: ارتکاب جنایت را می پذیرم و حرفی برای گفتن ندارم!