مهدی کلهر چهره آشنایی برای اهل هنر و سیاست است؛ مهر به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیت الله مجتبی تهرانی که برادر مهدی کلهر است، با وی گفتگویی را در مورد شایعاتی که پیرامون نام خانوادگی آنها و نیز منش و سلوک آیت الله مجتبی تهرانی به عنوان استاد اخلاق ترتیب داده است که در پی می آید:
جناب آقای کلهر از پیشینه خانوادگی خود و آیت الله مجتبی تهرانی بگویید؟ شایعاتی که پیرامون نام خانوادگی شما دو برادر وجود دارد، تا چه حد واقعیت دارد؟
– مهدی کلهر: گاهی می بینیم در برخی از رسانه ها مطالبی منتشر می شود و به اشتباه عنوان می کنند که مثلا «آیت الله حاج آقا مجتبی» نام خانوادگی شان را عوض کردند و یا من عوض کردم که این مطالب کذب است. نام فامیل خانوادگی مرحوم پدرم یعنی «آیت الله عبدالعلی» مشهور به «تهرانی» و اخوان و همشیره های بنده همگی در شناسنامه «شهیدی کلهری» است و در شناسنامه هیچکدام از ما واژه «تهرانی» قید نشده است. شبیه آنچه که در شناسنامه حضرت امام(ره) است. نام خانوادگی ایشان «مصطفوی» است اما شهرت ایشان «موسوی خمینی» است که این نوع نام گذاری ها در گذشته زیاد معمول بوده است.
در شناسنامه هیچکدام از ما واژه «تهرانی» نیست، بلکه «شهیدی کلهری» است و «شهیدی» آن به خاطر پدربزرگ ما یعنی مرحوم « آمیرزا غلامحسین شهید» است که ایشان از شهدای دوره مشروطه در دوره استبداد صغیر بودند و مدفن ایشان هم در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که «حاج آقا مجتبی» نیز در نزدیکی ایشان به خاک سپرده شدند و بر سنگ مزار ایشان هم مثل بقیه شهدایی که در یک شب در دوره استبداد صغیر به شهادت رسیدند نام «شهیدی کلهری» ذکر شده است که البته این سنگ را به دلیل توسعه حرم برداشتند. الان نام خانوادگی همگی ما در شناسنامه «شهید کلهری» است و شناسنامه پدرمان هم در اداره ثبت احوال موجود است و ذکری از «تهرانی» در هیچکدام از شناسنامه ها نیست.
* ما شنیده بودیم که پدر حاج آقا مجتبی تهرانی دو همسر اختیار کرده بودند و شما از دو مادر هستید آیا درست است؟
خیر. همگی ما فرزندان همسر سوم پدرم هستیم. ما ۸ خواهر و برادر هستیم که بزرگترین ما «آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی» هستند که خداوند عمرشان بدهد و بعدی «حاج آقا مجتبی» هستند تا خواهر کوچک من که آخرین فرزند هستند. ما ۸ فرزند از یک پدر و یک مادر هستیم. پدر ما مرحوم «حاج میرزا عبدالعلی تهرانی» فرزند « شهید آمیرزاغلامحسین شهیدی کلهری» است که در آن زمان نام فامیلی نبوده اما بعدا سنگ مزار می گذارند و در آن این نام فامیل ذکر شده است.
برخی به غلط عنوان کردند که من اسم خود را عوض کرده ام و فامیل مادری ام را گذاشته ام که اصلا درست نیست. نام خانوادگی مادر مرحوممان «دانایی» بوده که ایشان دختر «شهید آیت الله آشیخ روح الله دانایی» بودند که در زمان رضاخان در قزوین توسط عمال رضاخانی به شهادت رسیدند؛ یعنی ما خواهر و برادرها نوه دو شهید هستیم. نکته دیگر اینکه «حاج آقا مجتبی» که بیش از یک ماه در بیمارستان تهران بستری بودند، خانواده گرامی ایشان پشت در اتاقی که ایشان بستری بودند عنوان« کلهر» را نوشته بودند و فرزندان ایشان هم «شهیدی کلهری» هستند.
من نسب خودمان را بیان می کنم که «حاج آقا مجتبی» فرزند «حاج میرزا عبدالعلی» مشهور به «تهرانی» فرزند « شهید حاج میرزاغلامحسین» فرزند « حاج میرزا ابراهیم» فرزند «حاج میرزا احمد» فرزند« آمیرزا موسی» – که مسجد «آمیرزا موسی» تهران توسط ایشان بنا شد که روبروی مسجد جامع تهران است که «حاج آقا مجتبی» در آنجا نماز می خواندند و احیا می گرفتند- آمیرزا موسی برادر «آمیرزا مسیح» معروف در تاریخ است که این دو برادر به کمک مردم تهران، زنان مسلمان دوره فتحعلی شاه را که بعد از قرارداد ننگین ترکمنچاری توسط «گریبایدوف» وزیر مختار روسیه تزاری در سفارت زندانی شده بودند را آزاد کردند که در تاریخ ثبت شده و سریالی بر اساس این جریان با عنوان « وزیر مختار» در زمان امام(ره) ساخته و پخش شد.
پس ما نوادگان «آمیرزا موسی» بزرگ برادر «آمیرزا مسیح» معروف هستیم که ایشان در تاریخ سیاسی ایران هم به «تهرانی» و هم به «استرآبادی» معروف است و «آمیرزا مسیح» بعد از مرحوم شیخ کلینی مرجع تامه در جهان تشیع بودند؛ یعنی ایشان از هند آن زمان تا جبل عامل مقلد داشتند و اولین رساله عملیه چاپ سنگی مربوط به همین «مرحوم آمیرزا مسیح تهرانی» هم عصر فتحعلی شاه قاجار است.
هر دو این برادر- آمیرزا موسی و آمیرزا مسیح- فرزند «آمیرزا محمد قاضی محمدسعید» هستند که ایشان هم عصر «میرزای بزرگ قمی» از علمای بزرگ شیعه است. باز « قاضی محمدسعید» فرزند « آمیرزا آق بابا» است که ایشان از علمای اصولی حوزه استراباد- منطقه ای در شرق گرگان- بودند. در آن زمان دو جریان قوی فقهی در شیعه وجود داشت یکی اخباریون و یکی اصولیون بودند. «آمیرزا آق بابا» فرزند «میرزا ابوالبرکات استرابادی» است و ایشان در تاریخ فقه مشهور است و ایشان رئیس حوزه اصولیون استراباد- در مقابل اخباری ها- بودند و قاعدتا باید ایشان هم عصر دوره افشاری باشند.
به هر حال ما به لحاظ پدری می رسیم به « مرحوم آمیرزا ابوالبرکات استرآبادی» که نوه ایشان یعنی «قاضی محمدسعید» به تهران و قم هجرت می کنند که دو فرزندشان آمیرزا موسی و آمیرزا مسیح لقب تهرانی و استرابادی می گیرند.
* پس فامیلی «کلهر» به چه دلیل از سوی اجداد شما انتخاب شد؟
– از طریق مادر پدرمان یعنی «آمیرزا عبدالعلی» و مادر پدربزرگ من «آمیرزا غلامحسین» این دو بزرگوار دخترخاله بودند ما به ایل «کلهر» هم مربوط می شویم که این دو از نوادگان «ملای اندرمانی» هستند. ملای اندرمانی مرجع بزرگ دوره محمدشاه قاجار بود. در مورد «اندرمانی» توضیح بدهم که یک چشمه آب معدنی در جنوب تهران کنار امامزاده ابراهیم و صالح آباد فعلی تهران وجود داشت که جنبه درمانی داشت که به آن «اندرمان» می گفتند. ملای اندرمانی بعد از هجرت از غرب کشور در این منطقه قلعه ای ساخته بودند و تمام کلهری های تهران از نوادگان ایشان هستند. دختران ایشان هم مادر «شهید میرزا غلامحسین» هستند و هم مادر پدر ما هستند و به این دلیل نام کلهر وارد فامیل پدری ما شده است که اینها اصالتا کلهر غرب کشور هستند که در عصر قاجار به تهران هجرت کرده بودند و خود «ملای اندرمانی» در تاریخ شیعه از مراجع بزرگ بود.
* از دو همسر دیگر پدرتان، چند خواهر و برادر ناتنی دارید؟
– ما ۸ خواهر و برادر از یک پدر و مادر بودیم اما یک خواهر ناتنی هم از همسر اول پدرمان داشتیم که مرحوم شدند. همسر اول پدرم متعلقه مرحوم «آشیخ حسین کبیر واعظ » بودند و از سادات حلوی اصفهان بودند.
* راجع به شخصیت آیت الله مجتبی و ویژگی های اخلاقی ایشان بفرمایید.
– حاج آقا مجتبی بیشتر یک جایگاه برادری برای من داشتند و قبل از انقلاب رفاقت بیشتری با هم داشتیم و از آنجا که فاصله سنی زیادی با مرحوم پدرم داشتم -حدود بیش از ۵۰ سال- و فاصله سنی من با دو برادرم یعنی « آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی» و «حاج اقا مجتبی» به گونه ای بود که توسط این دو برادر بزرگ شدم. حاج آقا مجتبی روحیه ای پرشور و اشراقی داشت.
من در طفولیت سفرهای زیادی همراه «حاج آقا مجتبی» بودم که گاهی حاج آقا مصطفی خمینی که از دوستان ایشان بودند نیز همراه ما بودند و حتی یادم هست که مقام معظم رهبری و برادرشان هم گاهی همراه ما بودند. حاج آقا مجتبی زیاد اهل شعر و ادبیات بودند و بسیار با شور بود و از طرفی خودشان برای من تعریف می کردند در زمانی که من هنوز به دنیا نیامده بودم، ایشان در نوجوانی بر اساس شرایط سیاسی و نهضت ملی خیلی پیگیر ماجرا و تظاهرات بودند و حتی یادم هست که بسیار کوچک بودم که «شهید نواب صفوی» به منزل ما آمد و حاج آقا مجتبی آن موقع ۲۰ ساله بودند و شور و شوق داشتند و در فعالیتهای سیاسی حضور داشت.
* چطور شد که ایشان با حضرت امام(ره) آشنا شدند؟
– حاج آقا مرتضی برای من تعریف کردند که وقتی حاج آقا مجتبی در مشهد سطح را خواند، ۲۵ تومان به ما برادر می دهند و می گویند به قم بروید و حجره ای را در مدرسه حجتیه برای شما تدارک دیده ام. پدرمان به این دو تأکید کرده بودند که درس هر کسی می خواهید، بروید اما «حاج آقا روح الله» یعنی حضرت امام(ره) را رها نکنید که این دو بزرگوار بر همین توصیه پدرمان ایستادند. ما خانوادگی خیلی قبل از ۱۵ خرداد یک چنین دلبستگی نسبت به حضرت امام داشتیم.
* پس از همان زمان ایشان نسبت به حضرت امام(ره) ارادت ویژه ای داشتند، اما چرا کمتر به عنوان یک شخصیت سیاسی شناخته می شوند؟
– بله. ویژگی دیگری که باید بدان اشاره کنم اینکه با وجود آن شور و هیجان و علاقه ای که به امور سیاسی داشت اما فرد تکلیف گرایی بود. یعنی وقتی امام(ره) به ایشان فرمود که از نجف به ایران برگردند، ایشان آمد و یا به ایشان تکلیف کردند که به امور حوزوی و تعلیم و تربیت بپردازید ایشان همین کار را کردند. هم حاج آقا مرتضی و هم حاج آقا مجتبی از مجلس مؤسسان قانون اساسی برای ریاست جمهوری معرفی شدند و حتی پوسترهایشان چاپ شد اما این دو بزرگوار قبول نکردند چون تکلیف خود را چیز دیگری می دانستند.
در اولین خبرگان رهبری به منزل قدیمی حاج آقا مجتبی رفته بودم و ایشان به من گفتند که من دیروز خدمت حضرت امام رفتم و گفتم آقا اگر جامعه مدرسین یا روحانیت مبارز برای شرکت در خبرگان به من فشار بیاورد، این برای من تکلیف ایجاد می کند؟ که حضرت امام فرمودند: نخیر. و من گفتم که “من نمی خواهم شرکت کنم”.
ایشان به همین راحتی این مسئله را کنار گذاشت و استدلالشان هم این بود که کار تدریس و تعلیم مهمتر است و راست هم می گفتند. این شاگردانی که ایشان قبل از انقلاب داشتند و به منزل قدیمی شان در «تکیه حمام خالو» در بازارچه نایب السلطنه در خیابان بوذرجمهری شرقی می رفتند الان از رجال مملکتی هستند. آن موقع به این معنا درس اخلاق نداشتند و خیلی از مطالب سیاسی بود که بسیاری از افرادی که آن زمان فعالیت مبارزاتی داشتند از شاگردان ایشان بودند ولی ایشان به مرور بعد از پیروزی انقلاب به این ضرورت رسیدند که پایه همه چیز اخلاق است و کم کم مباحث اخلاقی ایشان شکل گرفت.
شما اگر به موضوعات سخنرانی ایشان دقت کنید به این مسئله پی می برید. یادم هست که در تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به نظر می رسید می خواستند در مقابل سازمان مجاهیدن خلق(منافقین) ایجاد شود، حاج آقا مجتبی خیلی نقش داشتند و تا آن حدی که خاطرم هست در انتخاب این نام و تجمیع ۷ گروهی که باید در کنار هم قرار بگیرند، تلاش کردند. در آن زمان فعالیتهای حاج آقا مجتبی بیشتر جنبه سیاسی داشت اما بعدها کم کم به این نتیجه رسیدند که این افراد قبل از هر چیزی نیاز دارند که متخلق به اخلاق الهی شوند و تدریس و تربیت مقدم بر دیگر فعالیتها است.
* در مورد جایگاه و اهمیت خاصی که ایشان در نزد علما و سیاسیون کشور داشتند، بفرمایید.
– قبل از این باید به این نکته اشاره کنم که در میان سه چهار برادری که هستیم من با حاج آقا مجتبی بیشتر رفیق بودم و از سال ۱۳۵۰ یعنی سه چهار سال بعد از فوت پدرمان بیشتر به هم نزدیک شدیم و تا بعد از رحلت حضرت امام این ارتباط وجود داشت و خود ایشان جریان مجلس خبرگان و حتی نمازی که بر پیکر حضرت امام خوانده شد، را برایم تعریف کرد. جریان از این قرار است که حاج آقا مجتبی به حاج احمد آقا پیشنهاد اقامه نماز توسط آیت الله گلپایگانی را دادند. این اتفاقات به این گونه بود که حاج احمدآقا ۲۴ ساعت و یا ۴۸ ساعت قبل از فوت حضرت امام به حاج آقا مجتبی تماس گرفتند و گفتند که حضرت امام در حال فوت هستند و می ترسم با این اتفاق دیگر هوش و حواسی نداشته باشم که بپرسم که چه کسی بر امام نماز بخواند و به همین دلیل از حاج آقا مجتبی کسب تکلیف کرده بودند که ایشان آیت الله گلپایگانی را پیشنهاد دادند.
* دلیل انتخاب آیت الله گلپایگانی برای اقامه نماز بر پیکر امام(ره) چه بود؟
– حاج آقا مجتبی خیلی عالمانه و فقیهانه با این مسئله برخورد کرده بودند. حاج آقا مجتبی از حاج احمد آقا سؤال می کنند که حضرت امام در موارد احتیاط، مقلدان را به چه کسی رجوع می دادند؟ ایشان می گویند به «آیت الله سید احمدآقا خوانساری»- از مراجع عظام تهران بودند- و دوباره می پرسند بعد از ایشان به چه کسی؟ و حاج احمدآقا می گویند آقای منتظری و مجددا سؤال می کنند که بعد از اینکه آقای منتظری در ابتدای سال ۶۸ توسط امام کنار گذاشته شدند به چه کسی ارجاع می دادند؟ حاج احمد آقا گفتند به آیت الله گلپایگانی. حاج آقا مجتبی برایم تعریف کردند و گفت که من (آیت الله مجتبی تهرانی) به حاج احمد آقا گفتم اگر نظر امام در موارد احتیاط به آیت الله گلپایگانی بوده است، پس به ایشان اطلاع دهید که آماده باشد به تهران بیاید. اما حاج احمدآقا از من خواستند که خودتان با ایشان تماس بگیرید و من به ایشان گفتم حاج احمدآقا من تماس می گیرم اما خودتان باید این کار را انجام دهید. این گفتگو قبل از فوت حضرت امام است.
* پس آیت الله مجتبی تهرانی پشت صحنه های سیاسی بودند اما چطور به عنوان استاد اخلاق معروف شدند؟
– آن چیزی که حضور سیاسی ایشان را کمرنگ کرد و بیشتر به حوزه تعلیم و تربیت پرداختند ضرورتی بود که در همین بچه های پرشور انقلابی احساس می کردند که پیش ایشان می آمدند. ایشان احساس کردند اینها قبل از اینکه به مسائل سیاسی ورود پیدا کنند به یک چیز بنیادی نیاز دارند که همان مبانی اخلاق اسلامی است و این مسائل در سخنرانی های ایشان مشهود است.
* بیشترین تأکید ایشان در حوزه اخلاق بر چه مسئله ای بود؟
– یک اخلاق نظری داریم که اگر همراه عمل نباشد خطرناک هم هست یعنی نتیجه اش آن چیزی نیست که انبیا برای آن فرستاده شدند و اصل اخلاق، اخلاق عملی است مثل عرفان که عرفان نظری داریم می تواند منشأ نوعی شارلاتانیسم شود و یک عرفان عملی داریم که موجب تعالی انسان می شود. در حوزه اخلاق هم همین گونه است یعنی اگر حاج آقا مجتبی به بحث اخلاق نظری می پرداخت فقط این بود که معالم گم نشود و الا اصرار ایشان بر تخلق به اخلاق اسلامی بود. تأثیری که هر معلم اخلاقی دارد در عمل خودش است. خیلی ها صحبت اخلاقی می کنند اما خودشان در مقام عمل شاید برایشان سنگین باشد.
آنچه برای حاج آقا مجتبی مهم بود اخلاق عملی بود که از خودشان هم شروع کرده بودند. یادم می آید وقتی امام گفتند دیگر لزومی ندارد در ماشین های ضدگلوله بنشینید؛ ایشان جزو اولین کسانی بودند که این ماشین ها را رها کرد و در پیکان نشست و دیگر همینجور رفتار کردند. یا ایشان برای من نقل کرد که در آن اوایل انقلاب در سال ۵۸ با خانواده با قطار به مشهد رفتند و آن زمان هنوز افراد سلطنت طلب یا کمونیست فعال بودند و وقتی برای نماز قطار را نگه می دارند، نمی گذارند که ۲۰ دقیقه تمام بشود و سر ۱۰ دقیقه سوت می زنند و قطار حرکت می کند و خیلی ها نماز را رها می کنند.
خودشان گفتند که وقتی نماز را شروع کردیم حدود صد و خورده ای پشت من بودند و وقتی برمی گردند می بیند شاید ۱۰ تا ۱۲ نفر باقی مانده اند و ایشان به من گفتند آقا شاه مهدی (چون من شب ۱۵ شعبان به دنیا آمده بودم و اینگونه مرا صدا می کردند) من دیدم بین زیارت امام رضا(ع) که مستحب است و نماز که واجب است، نماز را انتخاب کردم و ایشان به این نحو تکلیف گرا بودند و بین واجب و مستحب، مستحب را انتخاب نمی کرد و اولویت هایش دینی و اخلاقی بود به همین دلیل کمتر ایشان و حتی حاج آقا مرتضی را در مجامع عمومی و مراسم مختلف دیده اید.
حاج آقا مجتبی بسیار منظم بودند و کمتر کسی را در این حد دیده ام. در همه امور چه خواب، بیداری، چه مطالعه و… نظم داشت. یکی دیگر از ویژگی های ایشان این بود که انتظارش از خودش درست بود؛ نه زیاد بود به معنی اینکه گله مند باشد و نه کم بود که بعدا حسرت بخورد و به اندازه وسع روحی، جسمی، علمی خودش برنامه ریزی می کرد و ترتیب واجبات و مستحبات و غیره در ذهنش نظم داشت و کاری نداشت به اینکه مردم چه می گویند. و این نوع رفتار کار سختی است، از آنجا که من در خانواده روحانی بزرگ شدم این مطلب را می گویم. من کمتر این مسئله را دیده ام شاید تنها مرحوم پدرم دارای چنین خصوصیتی بود که خیلی دغدغه رعایت ظواهر را نداشت. هر کاری که حرام بود را ترک می کردند و واجب را به خاطر مستحب، ترک نمی کرد. خیلی رفتارهای پدرم متعارف نبود و ما در میان بچه آخوندها تنها کسانی بودیم که بیرونی خانه فرش بود و در اندرونی روی زیلوی نمد بودیم معمولا در منزل اهل علم آن زمان برعکس بود و در اندرونشان فرش بود. اندرونی و بیرونی زندگی حاج اقا مجتبی یکی بود و آگاهانه این کار را می کرد و چنین مرامی داشتند و اینها بسیار اهمیت دارد چون عمل علما است که تأثیر می گذارد.
* در موضع گیری های سیاسی به نظر می رسد که با هم اختلاف داشتید؟
– حاج آقا مجتبی خیلی سعی می کرد در چارچوبی حرکت کند که به آن رسیده بودند و برخی می پرسند که چرا ما از نظر سیاسی با هم اختلاف نظر داشتیم و من می گویم ما مثل همه افراد از قدیم اختلاف نظر داشتیم. در زمان نخست وزیری شهید رجایی، حاج آقا مجتبی به من گفتند مبادا پست بگیری و اگر مجبور شدی حداکثر مشاور باش اما من به ایشان گفتم نه من رجایی را می شناسم و هر باری که بر دوشم بگذارد انجام می دهم. ما اختلاف نظر سیاسی داشتیم اما این نبود که رابطه برادی و رفاقت با هم نداشته باشیم و یا همدیگر را قبول نداشته باشیم، اینطور نبود.
* ما در بین مراجع کمتر کسی را به مانند آیت الله مجتبی تهرانی می شناسیمم که تا آخر عمر شریفشان منبر را ترک نکرده باشند و این ارتباط را با مردم حفظ کرده باشند. این منش و رفتار را تا چه حد در هدایت جامعه دینی مؤثر می دانید.
– حاج آقا مجتبی بسیار فروتن بود و هرچه جلوتر می رفت این خصلت پررنگ تر می شد و به گمانم خودش را به عنوان اولین مورد موعظه مورد خطاب قرار می داد و این بسیار مهم است که آدم از خودش شروع کند. این نوع منش و رفتار ایشان را پدرمان هم داشتند و تکلیف خودشان را این می دانستند و حتی حاج آقا مرتضی هم همینطور است؛ ایشان از نظر بسیاری از بزرگان حوزه تهران و قم به عنوان مرجع تقلید هستند گرچه رساله چاپ نکردند اما درس خارج ایشان سالها شاگردان متعددی را پروش داده است.
خود پدر ما صندلی شبیه صندلی امام در حسینیه جماران داشتند که در منزل بر روی آن می نشستند و ما منبر نداشتیم و پدر ما تا آخر عمرشان موعظه را جزو تکالیف خودشان می دانستند. اینکه فردی مجتهد بشود و دیگر بر منبر صحبت نکند این تکبر و نخوت است مگر پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) تا آخر عمرشان خطبه نمی خواندند؟ این یکی از مسائل مهم و ملاکی برای شناختن علما است چون «العلما ورثه الانبیا» آیا پیغمبری را می شناسید که به محض پیامبر شدن دیگر خطبه نخواند و یا به قول امروزی ها منبر نرود و موعظه نکند؟
حضرت امام خمینی(ره) با آن شرایط جسمی سخنرانی را رها نکردند و وقتی نتوانستند صحبت کنند شروع به نوشتن کردند که دستخط مبارک ایشان وجود دارد. یکی از ویژگی های قابل تأمل حاج آقا مجتبی همین سلوک بود و البته برخی علما هم در تاریخ چنین بوده اند و برخی علمایی که الان حضور دارند چنین منشی دارند و تصور اینکه کسی توان علمی اش بالا می رود دیگر صحبت نکند اشتباه است چون زکات علم نشر آن است.ما باید فرمایشات انبیا و اولیا را آویزه گوش کنیم چون “دو صد گفته چو نیم کردار نیست” که آیت الله حاج آقا مجتبی بیش از هر چیزی عامل به گفته های خویش بود.