چکیده
این مقال به بررسى چگونگى نیل به قرب الهى مىپردازد. از آموزههاى دینى به دست مىآید که انسانها با سعى و تلاش مضاعف مىتوانند مسیر قرب و کمال را طى نمایند و به فلاح و رستگارى نایل آیند. هرچند تلاش اندک نیز به همان میزان انسان را به کمال مىرساند. از منظر امام سجاد علیهالسلام، براى نیل به قرب و رستگارى، انسان نیازمند همسفرانى با ویژگىهاى زیر مىباشد: با سرعت حرکت کنند، مستمرا این مسیر را طى کنند. اهل عبادتهاى شبانهروزى باشند، و اهل خشیت باشند. راهکار نیل به حالت خشیت در برابر خداى متعالى این است که به ضعف و ناتوانى خویش در برابر عظمت و جلال خداى متعال همواره اذعان کنیم.
کلیدواژهها: خدا، خشیت، قرب الهى، پیشگامان قرب، فلاح و رستگارى.
مقدّمه
هدف و مقصد نهایى انسان، قرب و وصول الىاللّه است. انسان براى رسیدن به آن مقصد، راهى طولانى و پرفراز و نشیب در پیش دارد. چنانکه امیرمؤمنان علیهالسلام با آنهمه شبزندهدارىها، مناجاتها، عبادتهاى طاقتفرسا، با آهى جانکاه مىفرمود: «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ وَعَظِیمِ الْمَوْرِدِ»؛۱ آه از کمى توشه و درازى راه و دورى سفر و سختى منزل.
امیرمؤمنان علیهالسلام از آن حسرت مىخورد که زاد و توشهاى کافى براى پیمودن راه طولانى آخرت ندارد و عبادتهاى آن حضرت در شأن مقصد و منزلگاه ابدى نیست. در حالى که عبادتهاى طولانى و طاقتفرساى آن حضرت به گونهاى بود که وقتى امام سجاد علیهالسلام نوشتارى گردآمده از احوالات و عبادتهاى آن حضرت را به دست گرفت و اندکى از آن را خواند، با ناراحتى آن را کنار نهاد و فرمود: «مَنْ یقْوى على عباده علىبن ابىطالب علیهالسلام»؛۲ چه کسى قدرت بر انجام عبادت امیرمؤمنان علیهالسلام را دارد؟
گرچه از روایات و آموزههاى دینى استفاده مىشود که راه آخرت طولانى و پرفراز و نشیب است، اما انسان با سعى و تلاش و خودسازى مىتواند آن راه را طى کند و به سلامت به مقصد برسد. رسالت اصلى پیامبران الهى و ائمّه اطهار علیهمالسلام بیان مقصد آخرت و قله سعادت و کمال به ماست تا ما را در حرکت به سمت آن قله و نقطه فلاح و رستگارى یارى دهند.
در این بین، هرکس در حد همت و تلاش خود، هر بخشى از این راه را به سلامت طى کند، کارى بس ارزشمند انجام داده و چنان نیست که اگر کسى به قله و نقطه فرازین این مسیر نرسید، به طور کلى از راه بازمانده و کارى صورت نداده است. بلکه هر قدمى که در این راه برداشته شود، در حد خود مأجور است و آثار مثبتى بر آن مترتب مىگردد. البته انسان باید همت والا داشته باشد و هدفش معطوف به رسیدن به عالىترین مقامات قرب خدا گردد و به مراتب نازل آن راه اکتفا نکند.
ویژگىهاى پیشگامان طریق قرب الهى
از فراز اول مناجات به دست آمد که راههاى گوناگونى براى وصول به مقصد آخرت و قرب الهى وجود دارد. نزدیکترین راه به آن مقصد راه مستقیم است. سایر راهها به اندازه زاویه و قوسى که از راه مستقیم پیدا مىکنند، از مقصد دورتر مىگردند. ما باید از خداوند بخواهیم که راه نزدیکتر و مستقیم را به ما بنمایاند و سختىهاى طریق آخرت را براى ما آسان سازد.
پس از آنکه مقصد، که قرب الهى است و نیز نزدیکترین راه وصول به آن را شناختیم و بر فرض که خداوند دعاى ما مبنى بر شناساندن نزدیکترین راه به سوى خویش و نیز یارى رساندن به ما در پیمودن آن طریق را به اجابت رساند، مسلما صرف قرار گرفتن در نزدیکترین راه کافى نیست؛ زیرا خطرات فراوان در پیمودن مسیر وصول الىاللّه وجود دارد و ما به شدت نیازمند رفیق شایسته هستیم. به یک مثال توجه کنید:
در پیمودن مسیرهاى دنیوى، بخصوص در گذشته که مسافرتها با وسایل ساده آن روزگار مثل اسب، استر و شتر صورت مىگرفت و برخى نیز پیاده سفر مىکردند، حتى در مسافرتهاى کوتاه نظیر مسافرت از قم به جمکران، براى مسافرها و به ویژه افراد پیاده، رفیق خوب و بانشاط و سرحال که پیشاپیش همه و با جدیت و عزم راسخ راه را طى مىکرد، به دیگران نشاط مىبخشید و سختى راه را کسى درک نمىکرد. برعکس، اگر انسان ناتوانى همسفر انسان مىگشت، نشاط را از انسان مىزدود و پیمودن مسیر را براى وى دشوار مىساخت. بنابراین، یکى از رمزهاى موفقیت سفر، پیدا کردن یک رفیق سرحال و بانشاط و بخصوص راهبلد است که موجب افزایش نشاط و کاستن از خستگى راه گردد.
از اینرو، حضرت در این مناجات به همسفران و پیشگامانى که پیشاپیش دیگران در مسیر سلوک الىاللّه در حرکتند و راه را خوب مىدانند و گفتار و حرکات آنان براى دیگران الگوست، توجه داده و مىفرمایند: «اَلْحِقْنا بِعِبادِک الَّذینَ هُمْ بِالْبِدارِ۳ اِلَیک یسارِعوُنَ۴ وَبابَک عَلَى الدَّوامِ یطْرُقُونَ، وَاِیاک فِى اللَّیلِ وَالنَّهارِ یعْبُدُونَ، وَهُمْ مِنْ هَیبَتِک مُشْفِقُونَ»؛ خدایا ما را به آن بندگان برگزیدهات ملحق فرما که با سرعت به سوى تو مبادرت مىجویند و پیوسته حلقه بر در تو مىکوبند و شب و روز تو را پرستش مىکنند و از هیبت و عظمتت ترسان و هراساناند.حضرت پس از آنکه از خداوند درخواست مىکنند که نزدیکترین راه سلوک و وصول به مقام قرب خویش را به ایشان بنمایاند، از خداوند مىخواهند که همسفرانى شایسته براى ایشان بگمارد که داراى این صفات هستند:
۱٫ با سرعت حرکت مىکنند؛
۲٫ مستمرا و پىدرپى این مسیر را طى مىکنند؛
۳٫ اهل عبادتهاى شبانهروزى هستند؛
۴٫ اهل خشیت در پیشگاه با عظمت تو هستند.
الف. سرعت در حرکت به سوى قرب الهى
براى تبیین صفت اول، یعنى سرعت در حرکت به مثالى توجه کنید: فرض کنید بر روى بلندى و در موقعیتى مسلط بر اطراف، مردمى را مشاهده مىکنید که همه به سوى مقصد واحدى در حرکتاند. اما گروهى شتابان، سریع و باجدیت و عزم راسخ راه مىپیمایند و برخى آهستهتر و افتان و خیزان حرکت مىکنند. گروه سوم بسیار کند و بدون نشاط و انگیزه کافى به سمت مقصد حرکت مىکنند.
حال شما، که در جستوجوى همان مقصد هستید و در تلاشید که بسیار سریع به مقصد دست یابید، کدام گروه را برمىگزینید؟ قطعا شما آن گروهى را که سریعتر حرکت مىکنند و راه مستقیمترى را در پیش دارند، انتخاب مىکنید. در مسیر تعالى، کمال و قرب الىاللّه نیز سالک با کسانى همراه مىگردد که پیشقدم و پیشقراول کاروان عظیم تعالىجویان هستند و بدانان تأسى مىجوید تا ویژگىهاى ممتاز و متعالى آنان را اقتباس کند.
قطعا منظور امام سجاد علیهالسلام از کسانى که درخواست همراهى را با آنان را دارند، انبیاى الهى و بخصوص خاتمالانبیا صلىاللهعلیهوآله و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهمالسلام هستند که پیشاپیش کاروان عظیم بشرى و بسیار راسخ در حرکت بودند و تنها توجه و دل را معطوف به خداوند ساختند، و به اینسو و آنسو توجه نداشتند. در نتیجه، زودتر از سایرین به مقصد رسیدند.بنابراین، اولین ویژگى همراهان شایسته در مسیر تعالى و قرب الهى، جدیت، سرعت، سبقت جستن بر دیگران و کنار نهادن تنبلى و کسالت و بىمیلى و تصمیم قاطع بر پیمودن راه تعالى است.
ب. پایدارى و استمرار در حرکت
دومین صفت آنان این است که پیوسته درِ خانه خدا را مىزنند. این معنایى است کنایى و در موردى به کار مىرود که انسان نیازمند است و براى رفع کمبود و نیاز خود سراغ کسى مىرود و از او کمک و مدد مىخواهد. «درِ خانه کسى را کوبیدن» کنایه از کمک خواستن از اوست. انسان سرتا پا نیاز به خداوند است. از خود چیزى ندارد. آنچه در اختیار اوست، عاریه و امانتى است که خداوند در اختیار او نهاده است. با این وصف و با توجه به نیازهاى روزافزون، پیوسته باید سراغ خداوند برود و از او مدد بخواهد و با همه وجود به استعانت و استمداد از خداوند بپردازد.
مثلاً، اگر انسان یک مشکل جزئى داشته باشد، ممکن است در شبانهروز یک بار در خانه رفیقش برود و از او درخواست کمک کند. اما اگر آن نیاز شدیدتر شد، بیشتر در خانه رفیقش مىرود. ولى اگر نیاز بسیار شدید گردید و انسان را تحت فشار قرار داد، او بىصبرانه درصدد رفع آن و درخواست کمک از دیگران برمىآید. مىکوشد که هرچه زودتر نیازش را برطرف کند. چنین انسانى مانند بیمارى است که حیات و زندگىاش مورد تهدید قرار گرفته و اگر مورد معالجه قرار نگیرد و دارو به او نرسد خواهد مرد.
از اینرو، با همه وجود فریاد کمکخواهى سر مىدهد و همه توانش را به کار مىگیرد تا از مرگ برهد. یا کسى که مشکل تنفسى دارد و احتیاج به اکسیژن دارد که اگر اکسیژن در اختیارش قرار نگیرد جانش به خطر مىافتد، براى درخواست کمک از دیگران و تهیه اکسیژن منتظر فرصت دیگرى نمىماند و پیوسته و لحظه به لحظه درخواست کمک مىکند و مىکوشد که هرچه زودتر آن نیاز حیاتى را تأمین کند و جانش را از خطر برهاند.
کسى که در مسیر طولانى نیل به قرب الىاللّه گام مىسپرد، نیک مىداند که در هر قدمى که برمىدارد، نیازمند یارى خداست و پیوسته باید از خداوند مدد جوید که توجهاش را از او قطع نگرداند و از سقوط او به جهنم جلوگیرى کند. وقتى نیازها در ما خود مىنمایانند، مثلاً، نیاز به غذا پیدا مىکنیم و یا شاگرد نیاز به استاد و درس پیدا مىکند و یا نیازهاى اجتماعى براى انسان رخ مىدهد، براى تأمین هر بخش از نیازهاى خود، به کسانى مراجعه مىکنیم که توان برآورده ساختن آن نیازها را دارند.
اما گاه هفتهها و ماهها فراموش مىکنیم که ما نیازمند خدا هستیم. در درجه اول باید سراغ او برویم تا نیازهایمان را برآورده سازد. کسى که بیمار مىگردد، از افراد گوناگون درباره پزشک متخصص که به خوبى درد او را تشخیص دهد و به درستى او را معالجه کند، تحقیق مىکند و گاه مکرر از واسطهها مىخواهد که نزد آن پزشک براى او سفارش کنند. گاه چندین ماه منتظر نوبت معالجه خود مىماند و پیوسته به اسباب و وسایل توجه دارد و به ذهنش خطور نمىکند که به دعا و توسل به درگاه خدا بپردازد و از غنى مطلق بخواهد که او را شفا دهد و نیازش را برآورده سازد.
کسانى که اعتقادى به خداوند ندارند، طبیعى است که سراغ خداوند نروند، اما ما که به خداوند ایمان داریم و اهل نماز و طاعت هستیم، گاه فراموش مىکنیم که براى رفع نیازهایمان به خداوند مراجعه کنیم. وقتى بیمار مىشویم به سراغ پزشک مىرویم، اما از اینکه سراغ خداوند شفادهنده دردها برویم، غفلت مىکنیم. یا هنگامى که براى تحصیل علم در مدرسه ثبتنام مىکنیم، تا پایان دوره تحصیلىمان که گاه پانزده سال به طول مىانجامد، مکرر نزد اساتید گوناگون مىرویم و در آن مدت طولانى فراموش مىکنیم که براى کسب علم، محتاج خداوند هستیم و باید سراغ او نیز برویم.
اما آن بندگان سالک و اسوه خوبىها، در همه حال، در خانه خدا مىروند و دایم دست نیاز به سوى خداوند مىافرازند و براى غیرخدا شأنى قائل نیستند. آنان گرچه به هنگام گرسنگى غذا مىخورند و در هنگام بیمارى به پزشک مراجعه مىکنند و براى همه نیازهاى خود از اسباب و عوامل مادى استفاده مىکنند، ولى دل آنان همیشه پیش خداست.
سررشته کار را به دست خدا مىبینند و مىدانند که اگر خدا بخواهد، اسباب و عوامل اثر مىگذارند و اگر نخواهد بىتأثیرند. حتى گاهى تأثیر معکوس دارند. چنانکه گاهى پزشکى اشتباهى دارو تجویز مىکند و بیمار خود را از پا درمىآورد. آنان نیک آموختهاند که در همه حال و براى هر نیاز و هر کارى باید سراغ خانه خدا بروند.
چنانکه در حدیث قدسى آمده است که خداوند به حضرت موسى علیهالسلام فرمود: «یا مُوسَى سَلْنِى کلَّ مَا تَحْتَاجُ إِلَیهِ، حَتَّى عَلَفَ شَاتِک وَ مِلْحَ عَجِینِک»؛۵ اى موسى، هرچه بدان نیاز دارى حتى علف گوسفند و نمک خورشتت را از من بخواه.انسان باید این روحیه را در خود تقویت کند که همه چیز از خداست و براى هر چیزى و رسیدن به هر خواستهاى به درِ خانه خدا برود.
این بدان معنا نیست که اسباب و وسایل را رها کند و به دستوراتى که خداوند براى استفاده از اسباب و وسایل جهت کسب رزق، علم، سلامتى و… داده عمل نکند؛ چراکه خداوند بر اساس حکمت خود امور این عالم را از راه اسباب اداره مىکند. غرض این است که انسان به این باور برسد که خداوند همهکاره عالم است و اسباب و وسایل و همه عوامل با اراده و مشیت او مؤثر واقع مىشوند.
ج. بندگى خدا
صفت سوم این است که شبانهروز خدا را بندگى مىکنند و کارى بجز بندگى خدا ندارند و همه کارهاى آنها رنگ بندگى دارد. کارى را انجام مىدهند که مورد پسند و رضایت خداست. خوردن، خوابیدن، درس خواندن و هر کار دیگرى که انجام مىدهند، مصداق بندگى خداست: مىخوابند تا بتوانند خوب عبادت کنند و غذا مىخورند تا نیرو براى عبادت داشته باشند و کار مىکنند تا زندگى آبرومندانه و شرافتمندانهاى داشته باشند و فرصت براى عبادت و بندگى خدا پیدا کنند. طبیعى است که همه کارهاى آنها که به مقصد تقرب به خداوند و بندگى او انجام مىپذیرد و رضایت الهى را در آنها لحاظ مىکنند، عبادت محسوب مىگردد.
د. خشیت و ترس از خدا
صفت چهارم این است که در هر حال از خداوند خشیت دارند. دلیل اینکه چرا خداوند دوست مىدارد که بندگان او در هر حال از او خشیت داشته باشند، این است که هرکس در برابر موجود داراى عظمتِ فوقالعاده قرار گیرد و درک کند که در برابر چه کسى قرار گرفته، حالت انفعالى در او پدید مىآید که در عربى از آن به «هیبت» و یا «خشیت» تعبیر مىگردد. این حالت با لکنت زبان به هنگام حرف زدن، لرزیدن دست و پا، پریدن رنگ صورت و سایر واکنشهاى روانى و جسمى، که حاکى از آن است که انسان خود را باخته است، همراه مىگردد.
هر قدر انسان عظمت کسى را که با او مواجه شده، بیشتر درک کند و بیشتر به حقارت خود در برابر او پى ببرد، آن حالت در وى قوىتر و شدیدتر مىگردد. حالْ هر قدر انسان عظمت و قدرت بىنهایت خداوند را بیشتر درک کند، هیبت و خشیت او در برابر خداوند فزونتر خواهد گشت. البته در قرآن واژه «هیبت» به کار نرفته و واژه «خشیت» به کار رفته است.
واژه هیبت در روایات و ادعیه و از جمله در این مناجات به کار رفته است. به نظر مىرسد هیبت همان حالتى است که در قرآن «خشیت» نامیده شده است. خداوند در تبیین این حالت در فرشتگان که به درک بلنداى عظمت الهى پى بردهاند، مىفرماید: «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (انبیا: ۲۸) آنچه را پیش روى آنهاست و آنچه را پشت سر نهادهاند کارهایى را که کردهاند و خواهند کرد مىداند و جز براى کسانى که او بپسندد و خشنود باشد شفاعت نمىکنند و از ترس او بیمناکند.
پس پیشگامان طریق قرب الهى چون به درک مقام عظمت بىنهایت الهى نایل گشتهاند، در برابر عظمت الهى حالت خشیت دارند و احساس حقارت مىکنند. اگر انسان عظمت نامتناهى خداوند را درک کند و از سوى دیگر، به حقارت و کوچکى خود پى ببرد، حالت انفعال و خشیت در او پدید مىآید. اگر ما در برابر خداوند چنین حالتى نداریم، از آنروست که دو طرف معادله و یا یکى از دو طرف آن را درک نکردهایم:
یا به عظمت خداوند واقف نگشتهایم و یا به عظمت خداوند پى بردهایم، اما به حقارت و کوچکى خود توجه نیافتهایم. گاهى در برابر قدرتهاى ظاهرى احساس حقارت مىکنیم، غافل از آنکه همه آن قدرتها برگرفته از قدرت لایزال الهى هستند. اگر ما معادله مزبور، بخصوص طرف مربوط به خود، یعنى ضعف و حقارت خویش را به خوبى ادراک کنیم و دریابیم که همه قدرتها ناشى از قدرت خداست، حالت هیبت و خشیت در ما پدید مىآید.
چنانکه این حالت در حضرات معصومین علیهمالسلام که به عالىترین مرتبه معرفت الهى نایل گشتهاند، بسیار شدید و قوى بود، تا آنجا که آنان گاهى بر اثر مشاهده عظمت بىنهایت الهى و فقر ذاتى خود، روى زمین مىافتادند و حالتى شبیه بیهوشى به آنان دست مىداد و آنقدر این حالت به طول مىانجامید که اطرافیان مىپنداشتند که از دنیا رفتهاند.
راهکار پیدایش حالت خشیت در برابر خدا
البته ما نمىتوانیم به مرتبه معرفت حضرات معصومین علیهمالسلام نایل گردیم، اما باید وقتى را به تفکر درباره عظمت خداوند و حقارت و کوچکى خویش اختصاص دهیم. به گذشته خود بنگریم، هنگامى که کودکى ناتوان بودیم و قدرت دفاع از خویش را نداشتیم. به اینکه ما زمانى نطفه حقیر و ناچیزى بودیم که خداوند مجال رشد و نمو آن را فراهم آورد و به اراده الهى آن نطفه به نوزادى تبدیل گردید و آن نوزاد مراحل رشد را یکى پس از دیگرى از سر گذراند و اکنون انسانى توانمند گردیده و همه آنچه در اختیار اوست نعمتهاى الهى هستند که به عاریت در اختیار او نهاده شدهاند تا به وسیله آنها مورد آزمایش خداوند قرار گیرد.
آیا با توجه به اینکه ما زمانى نطفهاى بیش نبودیم و آنچه به ما داده شد همه از خداوند است و ما از خود چیزى نداریم، سزد که انسان فخر فروشد و تکبر داشته باشد؟ امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکبِّرِ الَّذِى کانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَهً وَ یکونُ غَدا جِیفَهً»؛۶ و از متکبرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار خواهد گشت.چطور موجودى که زمانى قطرهاى آب گندیده بود و در نهایت تبدیل به مردارى مىگردد که اگر او را در خاک پنهان نکنند، از بوى تعفنش کسى به او نزدیک نمىگردد به خود مىبالد و تکبر مىورزد؟ ما ذلیل و حقیریم و در سایه ارتباط با خداوند و انتساب به او عزیز مىگردیم.
از اینرو، در دعاى «عرفه» مىخوانیم: «اِلهى کیفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى الذِّلِّ اَرْکزْتَنى وَکیفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَیک نَسَبْتَنى»؛۷ خدایا، چگونه احساس عزت و افتخار کنم، در حالى که مرا در ذلت فرو بردى؟ و چگونه احساس افتخار و عزت نکنم، در حالى که تو مرا به خود منسوب کردى؟. وقتى انسان دریافت که مخلوق خداست و مخلوق، بنده خدا و سرتا پا نیاز به خالق خویش، بلکه فقیر محض است و وجود او عین ذلت و نادارى است، نباید به خود ببالد.
اثر طبیعى توجه به حقارت و ذلت در برابر قدرت و عظمت بىنهایت خداوند، حالت خودباختگى و خشیت است. بىشک این ترس به معناى ترسى که از رذایل اخلاقى شمرده مىشود نیست، بلکه حالتى است که در هنگام احساس فقر و خطر و روبهرو گشتن با عظمت و شکوه آفریدگار به انسان دست مىدهد و موجب مىگردد که انسان از مسیر بندگى خداوند منحرف نگردد و براى اینکه از نعمتهاى الهى محروم نگردد و عنایت الهى از او سلب نشود، باید در اطاعت و بندگى خداوند بکوشد.
پی نوشت:
* این متن حاصل قلمىشده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مىباشد.
۱ـ نهجالبلاغه، حکمت ۷۷٫
۲ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۴۱، ب ۱۰۱، ص ۱۷، ح ۱۰٫
۳ـ واژه «بدار» و «مبادرت» در جایى مطرح مىگردد که چند کار فراروى انسان باشد و او یک کار را برگزیند و با جدیت درصدد انجام آن برآید و سایر کارها را کنار زند.
۴ـ «مسارعت» که از باب «مفاعله» است، بر مفهومى فراتر از سرعت گرفتن و بر مسابقه و تلاش بر سبقت گرفتن از یکدیگر دلالت دارد.
۵ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج ۷، ب ۵، ص ۳۲، ح ۸۶۳۴٫
۶ـ نهجالبلاغه، ح ۱۲۶٫
منبع: ماهنامه معرفت شماره۱۷۲
ادامه دارد……………