7

بازیگر خنده بازار+تصاویر

  • کد خبر : 64797
  • ۰۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۲

چهره ابراهیم شفیعی، را در خنده‌بازار دیده‌اید اما صدایش را حتما قبل از این هم شنیده بودید. کارتون‌های بسیار زیادی با صدای او دوبله شده است و یکی از نقش‌هایی که می‌شود به یادش آورد، تئودور در کارتون آلوین و سنجاب‌هاست. روزگارنو: چهره ابراهیم شفیعی، را در خنده‌بازار دیده‌اید اما صدایش را حتما قبل از […]

چهره ابراهیم شفیعی، را در خنده‌بازار دیده‌اید اما صدایش را حتما قبل از این هم شنیده بودید. کارتون‌های بسیار زیادی با صدای او دوبله شده است و یکی از نقش‌هایی که می‌شود به یادش آورد، تئودور در کارتون آلوین و سنجاب‌هاست.
روزگارنو: چهره ابراهیم شفیعی، را در خنده‌بازار دیده‌اید اما صدایش را حتما قبل از این هم شنیده بودید. کارتون‌های بسیار زیادی با صدای او دوبله شده است و یکی از نقش‌هایی که می‌شود به یادش آورد، تئودور در کارتون آلوین و سنجاب‌هاست. این بار اگر در کنار فرزندتان این کارتون را دیدید با دقت بیشتری صدای ابراهیم را گوش دهید تا متوجه شوید که او واقعا تواناست. مجموعه گربه‌های عمو پورنگ هم که شاهکار است و نقش پیشی مانکن جذابیت بسیار زیادی دارد. ابراهیم ۲ فرزند دارد به نام کسرا و کمند و همسرش شراره پورجلال نیز هنرمند است و مادری نمونه و مسئول. گفت‌وگوی ما در مورد ۱۱سال زندگی مشترک این زوج خوشبخت است و اینکه چه می‌کنند تا زندگی‌شان تکراری نشود.
ابراهیم شفیعی:
کار بازیگری را از سال ۶۹ با تئاتر در حوزه هنری تبریز آغاز کردم؛ هم در رادیو مشغول بودم و هم در تلویزیون. اولین کار تصویری‌ام در تبریز بود که مردم همه مرا می‌شناختند. سال ۷۵ بود که وارد دانشگاه شدم و در رشته بازیگری تحصیل کردم. سال ۷۸ تست دوبله می‌گرفتند و من فرم پر کردم و قبول شدم و از سال ۸۰ وارد کار دوبله شدم و حرفه‌ای کارم را آغاز کردم. کارتون‌های زیادی را دوبله کردم که ماندگار شد و بچه‌‌ها آن را خیلی دوست داشتند که پسر خودم هم از این قاعده مستثنا نیست. صداپیشگی هم انجام دادم. مثلا همین اواخر در گربه‌های عمو پورنگ که من صدای پیشی مانکن را داشتم و در آلوین و سنجاب‌ها تئودور بودم. یک شبکه به نام پویانمایی هست که مدام دوبله‌های من از آن پخش می‌شود و پسرم ذوق می‌کند و می‌گوید بابا بابا… تو… . پسرم به کار هنر علاقه دارد و ساز پیانو را انتخاب کرده و دوره می‌بیند.
شراره پورجلال
متولد ۱۳۵۶ همسر ابراهیم شفیعی. من در رشته کارگردانی سینما تحصیل کردم و ۱۲ سال کارمند صدا و سیما بودم و در حال حاضر در فرهنگستان هنر مشغول به کارم. طرحی به تازگی تصویب شده برای مستندسازی زندگی هنرمندان که تا الان یک قسمت آن را کار کردیم. قسمت اول زندگی مهندس محمدعلی بیابانی است که ایشان معمار سنتی هستند. من و ابراهیم توسط دکتر حسین لالا یکی از اساتیدمان با هم آشنا شدیم. من و ابراهیم با هم کار می‌کردیم؛ من برنامه‌ریز بودم و ابراهیم بازیگر تله‌تئاتر. دکتر لالا ما راتشویق کرد که با هم ازدواج کنیم، من ۲۴ ساله بودم و همسرم ۲۶ ساله. ما هر دو با ازدواج مخالف بودیم ولی بعد از یک سال به این نتیجه رسیدیم که ازدواج خیلی هم خوب است. ما هر دو هم رشته‌ هستیم و این باعث می‌شود که شرایط کاری همدیگر را درک کنیم و کمتر دچار مشکل شویم اما شهرت دردسرهایی دارد  که بازیگر با آگاهی به سمت آن می‌رود. ما ۲ فرزند داریم کسرا و کمند. یک‌بار کمند تب شدیدی داشت و ما به درمانگاه رفته بودیم. مردم می‌خواستند با ابراهیم عکس بیندازند و این ما را کلافه کرده بود ولی در مجموع مردم به ابراهیم لطف دارند. ما ۱۱ سال است که ازدواج کرده‌ایم و هنوز مثل روز اول همدیگر را دوست داریم. می‌گویند با آمدن بچه شرایط عوض می‌شود اما اینگونه نیست. بعضی اوقات دچار اختلاف‌نظردر مورد مسائل بچه‌ها می‌شویم و گاهی دعوا می‌‌کنیم، گاهی قهر می‌کنیم اما این ارتباطی به عشق و علاقه‌مان ندارد.
گاهی با هم اختلاف نظر داریم اما خوشبختیم
ابراهیم: همه زحمت‌ها روی دوش شراره است و به همین دلیل کمتر اختلاف‌ پیش می‌آید چون همه مسؤلیت‌ها با خود شراره است و اگر هم نظری داشته باشم کوتاه می‌آیم چون می‌گویم من که هیچ‌وقت نیستم پس او خودش هر کاری صلاح می‌داند باید انجام دهد.
شراره: مادرم در نگهداری بچه‌‌ها خیلی به من کمک می‌کند و در حال حاضر ۳ روز در هفته به مدرسه می‌روم. ما تمام تلاش‌مان این است که برای هم تکراری نشویم. زندگی بعد از این همه سال روی غلتک می‌افتد و اختلاف‌نظرها کم می‌‌شود و ۲ نفر با هم کنار می‌آیند. گاهی از خانه بیرون می‌رویم و یک دور می‌زنیم و شام می‌خوریم. در حال حاضر خیلی خسته و کلافه هستم به ‌دلیل شب‌بیداری‌ها ودردسرهای کمند…
بین سنت و مدرنیته بلاتکلیف هستیم
ابراهیم: نسل ما نسل گذراست. بین سنت و مدرنیته بلاتکلیف هستیم و چاره‌ای نداریم جز اینکه به هر دو اهمیت بدهیم. اما من احساس می‌کنم که ما بیشتر سنتی هستیم نه فقط در چیدمان خانه یا لباس پوشیدن بلکه در تفکرات اساسی زندگی هنوز سنتی فکر می‌کنیم و تابع یکسری اصول هستیم. هنوز اهل رفت و آمد با خانواده و فامیل هستیم و نمی‌توانیم به راحتی از این اصول فاصله بگیریم. نسل آینده احتمالا از سنت فاصله می‌گیرند و باز هم تفاوت ما با بچه‌ها دردسرهای خاصی خواهد داشت اما گاهی فکر می‌کنم همین سنتی بودن خیلی خوب است و ارزشمند.
ماشینم را فروختم، پیانو خریدم
ابراهیم: من همیشه دوست داشتم که ساز بزنم اما فرصت یادگیری نداشتم. چیزی بود که خودم دوست داشتم اما چون نشد که وقت بگذارم ماشینم را فروختم و برای کسرا پیانو خریدم تا حداقل پسرم به آرزویش برسد و بتواند نوازنده‌ای حرفه‌ای شود. یک ماشین قسطی خریدم ولی زمانی که کسرا ساز می‌زند آنقدر لذت می‌برم که حد و اندازه ندارد.
وقتی بابا کوچک بود
ابراهیم: من با پسرم خیلی دوست هستم اما کودکی ما با بچه‌های امروز خیلی فرق داشت. همه چیز ماشینی شده و بچه‌ها از صبح تا شب پای تلویزیون هستند. وقتی ما کوچک بودیم بازی‌های فیزیکی داشتیم و این به سلامت همه کمک می‌کرد. الان بچه‌ها همه دچار اضافه ‌وزن هستند و این یک تهدید جدی است. تحرک بچه‌ها کم شده و خلاقیت آنها از بین رفته است. من سعی می‌کنم پسرم را به محوطه بیرون ازخانه ببرم تا بازی کند و فعالیت داشته باشد… اما در کل وضعیت آپارتمان‌نشینی سیستم زندگی ما را مختل کرده. ما جلوی بازی‌های کامپیوتری ایستادیم و خدا را شکر پسرمان خیلی اهل بازی‌های اکشن نیست. شاید یکی از دلایلش این باشد که از سن کم به موسیقی علاقه‌مند شد و  همین روحیه لطیف باعث شده که بازی‌های جنگی و پرتنش را دوست نداشته باشد. کسرا استعداد ریاضی دارد و احتمالا همین در آینده مسیرش را تغییر می‌‌دهد.
بهترین اتفاق
 شراره: من کارهای ابراهیم را با دقت می‌بینم و همیشه از کارهایش انتقاد می‌کنم و الکی به‌به چه‌چه نمی‌‌‌کنم. ایرادهایش را می‌گویم او هم گوش می‌‌دهد. نقش کوکب خانم ابراهیم را خیلی دوست دارم. ایده خیلی جالبی بود و نقش هم خیلی خوب از آب درآمد.  بهترین اتفاق زندگی ما تولد کسرا بود. بچه اول تجربه خیلی عجیب و خاصی است. فرزند دوم ما هم که دختر بود باز هم  یک تجربه جدید و متفاوت. مادر شدن و پدر شدن را با کسرا تجربه کردیم.
تفاوت طنز و کمدی
ابراهیم: طنز تفکر برانگیز است اما طبیعتش براساس خنده است. در طنز خنده وسیله‌ای است برای رسیدن به هدف نهایی و آگاهی دادن. به ظاهر می‌خنداند اما در پس این پرده واقعیت دیگری است. طنز در ادبیات این گونه تعریف می‌شود: در نوع خاصی از آثار منظوم و منثور ادبی که اشتباهات و رفتارهای ناخوشایند انسان‌ها، مسائل اجتماعی و سیاسی را به شیوه‌ای خنده‌دار مطرح می‌کند. تفاوت کمدی و طنز در این است که در کمدی خنده برای خنده است مثل کارهای مستربین و لورل هاردی اما در طنز اینگونه نیست و اهداف اصلاح‌طلبانه و انتقاد در آن وجود دارد به نحوی که سرگرمی هم ایجاد کند. در طنز امکان دارد یک شخص، یک نهاد، یک رفتار اجتماعی مورد نقد قرار بگیرد اما همیشه این انتقادات با چاشنی خنده همراه است، از جمله آثار چارلی در اثر طنز مسائل خیلی جدی مطرح می‌شود، گویی هیچ‌چیز عجیبی در آن وجود ندارد اما در کمدی وضعیت به گونه‌ای دیگر است و هدف نویسنده فقط خنداندن است به نظر من طنز و کمدی هر دو برای یک جامعه لازم و ضروری است. به نوعی می‌توان گفت طنز با توجه به ویژگی‌هایی که دارد به نوعی سوپاپ اطمینان یک جامعه است. اگر جامعه‌ای به هر دلیلی در تنگنا قرار گرفته باشد، طنز می‌تواند زبان آن مردم باشد. طنز می‌تواند از استرس‌ها، اضطراب‌ها و دلنگرانی‌های مردم بکاهد. طنز علاوه بر آنکه می‌خنداند، تخلیه روحی و روانی را هم به دنبال دارد. کمدی که فقط برای خنداندن است برای جوامع امروزی باید یک ضرورت باشد. در جوامع امروزی به دلیل توسعه ارتباطات از جمله فضاهای مجازی، مشکلات از جمله مشکلات اقتصادی، اجتماعی، حوادث ناگوار، خبر آن زودتر و به طور گسترده گسترش می‌یابد بنابراین مردم بیشتر از پیش درمعرض انواع و اقسام نگرانی‌ها قرار دارند. پس با ساختن برنامه‌های کمدی می‌توانیم فشار روحی مردم را کمتر کنیم. در شرایط امروز هرچه بیشتر باید از ساختن برنامه‌های غم‌انگیز دوری کرد و هرچه بیشتر باید مردم را به زندگی امیدوار کرد. اگر برای مردم برنامه‌های شاد و زیبا بسازیم هم برای آنها پالایش روحی انجام داده‌ایم و هم آنها را به سمت تلویزیون، سینما و تئاتر خودمان فراخوانده‌ایم. یک جامعه سالم با برنامه‌های شاداب و سرزنده می‌تواند استوار باقی بماند. به نظر من انسان امروزه از غم‌ها و استرس‌های زندگی امروزی اشباع شده است و باید برنامه‌سازی سمت برنامه‌سازی تفریحی، سرگرمی و شاد برود. ای کاش مسئولان در این زمینه دقت‌نظر بیشتری داشته باشند و به جای برنامه‌های گفت‌و‌گومحور، برنامه‌هایی تولید شود که از نظر سرگرمی جذب مخاطب داشته باشد.
زندگی ما سرخابی است
شراره: می‌خواهم در رشته مردم‌شناسی ادامه تحصیل بدهم. در حال حاضر اصلا وقت ندارم که درس بخوانم اما در لحظات تنهایی می‌نویسم. دل‌نوشته‌هایی دارم که آنها را مرتب می‌نویسم و نگهداری می‌‌کنم. به عکاسی علاقه دارم و فکر می‌کنم اصلا استعداد بازیگری ندارم چون از قالب خودم نمی‌توانم بیرون بیایم. کار تولید خیلی سخت است و بازیگری طاقت‌فرساست. من هم آدمیزادم و گاهی از نبودن ابراهیم کلافه می‌شوم و غر می‌زنم اما خرده نمی‌گیرم و درک می‌کنم. در کل احساس خوشبختی می‌کنیم و فضای خانه ما این را نشان می‌دهد. حتی انتخاب رنگ‌ها نشان‌دهنده این است که ما غمگین نیستم و با هم احساس شادی می‌کنیم. چیدمان خانه ما قبلا کاملا سنتی بود اما کمی آن را تغییر دادیم. خانه ما پست‌مدرن شده اما هنوز هم بعضی از المان‌های سنت در خانه ما دیده می‌شود. به همه توصیه می‌کنم که حتی انتخاب رنگ‌‌ها باعث نشاط و شادی افراد خانواده می‌شود از رنگ‌های تیره کمتر استفاده کنید تا فضا خسته‌کننده و افسرده نباشد. زندگی ما سرخابی است و همین رنگ در وسایل خانه هم زیاد استفاده شده. روح ما دیگر رنگ‌های تیره را نمی‌پذیرد. خانه تاریک دوست ندارم و دلم می‌خواهد همه جا روشن باشد. وقتی یکی از لامپ‌ها می‌سوزد احساس کلافگی می‌کنم. نمی‌دانم چرا هرچه سن ما بیشتر می‌شود بیشتر رنگ و نور را دوست داریم. ارتباط آن با سن نمی‌دانم چگونه است اما دلم می‌خواهد همه جا روشن و شاد باشد.
قهر را دوست نداریم
شراره: رابطه ما با فرزندمان خیلی خوب است و تصمیم گرفتیم دو تا بچه داشته باشیم که در آینده تنها نباشند. ما دودل بودیم و ترس داشتیم. بچه دوم زحمت زیادی دارد به خصوص الان خیلی خسته و کلافه هستم چون خوابم به هم ریخته و عصبی شده‌ام. گاهی این خستگی‌ها به من فشار می‌آورد و با هم قهر می‌کنیم اما در دوران قهر هم صحبت می‌کنیم و همین باعث می‌شود که زودتر آشتی کنیم. همین امروز من نمی‌خواستم مصاحبه کنم چون با ابراهیم قهرم…
ابراهیم: من منت شراره را می‌کشم و آشتی می‌کنیم چون می‌دانم که خیلی تحت فشار است و خسته می‌شود. کاری از دستم برنمی‌آید چون مدام سرکار هستم اما اگر در خانه باشم حتما به او کمک می‌کنم تا بتوانم ذره‌ای از زحماتش را جبران کنم.
 ازدواج مقوله‌ای است که هر دو کاملا با آن مخالف بودیم. اول با ازدواج مخالف بودیم و در درجه دوم با بچه‌دار شدن. جالب است که بعد از یک سال آشنایی ازدواج کردیم و در حال حاضر دو تا بچه داریم. ازدواج با تمام سختی‌هایی که دارد خوب است و شرایط ویژه‌ای است که خلاصه می‌شود در یک دنیا مسئولیت.
من یا کاری را قبول نمی‌کنم یا اگر قبول کنم آن را به نحو احسن انجام می‌دهم. ازدواج هم همین‌‌طور است بله را که می‌گویی باید بدون وقفه روح و جسم درگیر این اشتراک باشد.
شراره:  فردی که از نظر ذهنی آمادگی نداشته باشد نباید ازدواج کند. ابراهیم مرد مسئولی است و بار زندگی روی شانه هر دوتای ماست. او واقعا مهربان و همراه است و این باعث می‌شود که سختی‌ها نصف شود. با اینکه مخالف ازدواج بودم همین ویژگی ابراهیم مرا به جایی رساند که نظرم تغییر کند.
مجله سیب سبز
لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=64797

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]