دهم ربیع الثانی سالروز شهادت یا رحلت حضرت فاطمه معصومه (س) است. این بانوی با کرامت از مقام بالایی برخوردار بوده تا جایی که تنها از ایشان به عنوان کریمه یاد شده است و سه امام بزرگوار درباره شأن و مرتبه کریمه اهل بیت (س) سخن گفتهاند.
مقام شفاعت یکی از مقامهای حضرت معصومه (س) است. حضرت معصومه(س)، در بین بانوان با عظمت اسلام بعد از وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا (س)، تنها بانویی است که از امام معصوم برایشان زیارتنامه صادر شده است. حضرت معصومه (س) با آمدن به ایران و شهر قم، برکات و کرامات سرشاری را با خود آوردند که این کرامات هم چنان ادامه دارد.
گزارشهای بسیاری از برطرف شدن گرفتاریها، مشکلات و برآورده شدن حوائج متوسلین به حضرت معصومه (س) رسیده که نشان از الطاف و کرامات بیاندازه این بانوی با عظمت دارد.
به همین جهت گفت و گوی مشروحی را با جواد عبداللهی، مسئول ثبت کرامات آستان مقدس حضرت معصومه (س)، انجام دادیم که ما حصل آن از نظر میگذرد.
اقسام کراماتی که در دفاتر ثبت کرامت حرم نوشته میشود
* آقای عبداللهی در ابتدا بفرمایید در بخش ثبت کرامات چه وظیفهای را انجام میدهید؟
ـ ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام رحلت کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (س)، عرض کنم کراماتی که ما در اینجا مد نظر داریم، دو دسته است؛
یک دسته کراماتی است که به خادمان میشود و یا خادمانی هستند که از ابتدا به واسطه کرامت و دعوت حضرت معصومه (س) به خدمت ایشان رسیده و خادم شدهاند، که معمولا با اینکه اسامی آنها را دارم، اما حاضر به بیان کرامتی که حضرت در حقشان داشته نیستند و لب باز نمیکنند.
آنها میگویند این کرامت و لطف چیزی است بین خود ما و حضرت که بیان نمیکنیم. البته بعضی از این کرامات نیز بیان و ثبت شده، مثل لطفی که در حق خود بنده داشتند و سبب خدمتگزاری من در این آستان شدند.
دسته دیگر، بحث شفایافتگان و حاجت رواهایی است که زائر هستند و به این بانوی کریم متوسل شدهاند و جواب گرفتهاند. این افراد گاهی مراجعه میکنند و موضوع را مطرح کرده و ما در این واحد بررسی و ثبت میکنیم.
گاهی نیز به شکل خاطره و تعریفهایی است که اطرافیان و شاهدان انجام میدهند و یا کراماتی است که خادمان از حضرت معصومه (س) در حق زائران میبینند.
به هر حال، دفتر ثبت کرامات حضرت معصومه (س) به ثبت و نگهداری این کرامات پرداخته است.
از کرامات سالیان دور تا کراماتی در حق علما و بزرگان و بحث خادمان و شفا یافتگان و حاجت رواها بوده، در اینجا به ثبت رسیده است. دوستان ما زحمت کشیدند و این کرامات را دستهبندی کرده و با عنوانبندی به شکل دفاتری تنظیم کردهاند. در حال حاضر هم مدتی است که مسئولیت این کار بر عهده بنده است.
خوابی که حکایت از آینده خادم حرم بود
* فرمودید که شما با دعوت و کرامت حضرت به خدمتگزاری ایشان آمدهاید، بیشتر توضیح میدهید؟
ـ بله، آمدن من به خدمت حضرت معصومه (س) اتفاقی نبود و خادمان کمی نیستند که از طریق کرامت ایشان وارد حرم شدهاند. یعنی دعوت شدند حالا یا از طریق خواب یا اتفاقی که در زندگیشان رخ داده، کارمند یا خادم حضرت شدهاند. من از سال ۶۹ تا ۷۴ کارمند مخابرات بودم.
نوروز بود و برای دید و بازدید به منزل اقوام رفتیم. فرصتی نداشتم و باید سریع بر میگشتم و به سر کار میرفتم. از اول که وارد مخابرات شده بودم تعهد گرفته بودند که به هیچ وجه مرخصی و تعطیلی و جمعه ندارید. اقوام اصرار بر ماندن ما داشتند و یکی از آنها گفت این چه کاریست که مرخصی و تعطیلی ندارد؟ گفتم به هر حال ما روز اول تعهد دادیم و باید عمل کنیم.
ایشان خادم حرم بود و گفت یک کاری هست، میخواهی بیایی و مشغول شوی؟ من که میدانستم او خادم حرم است گفتم در حرم؟ گفت: بله و من گفتم از خدا میخواهم و چه جایی از آنجا بهتر؟ بعد از سه ماه با من تماس گرفت و گفت بیا تا مسئول فرهنگی حرم تو را ببیند که به درد اینجا میخوری یا نه، او میخواهد با تو صحبت کند.
صبح زود به مخابرات رفتم و کارهایم را به همکارانم سپردم و پیرمردی همکارم بود و در قسمت پست کار میکرد، جلوی من را گرفت و گفت کجا میروی؟ گفتم بیرون کاری دارم. گفت من کارت دارم و باید بمانی. گفتم من عجله دارم و باید بروم. اصرار کرد که من خوابی برایت دیدهام که باید برایت تعریف کنم.
گفتم الان دیرم شده باشد برای بعد و او گفت تا نگویم نمیگذارم بروی. خواب خوبی است و باید برایت بگویم. گفتم پس زودتر تعریف کن. گفت دیشب خواب دیدم کنار در ورودی حرم امام رضا (ع) ایستادی و از این گرزهای فلزی که قدیم دست همه خادمان بود و مردم هنگام ورود آن را میبوسیدند، به دست گرفتهای و به عنوان خادم در حرم امام رضا (ع) ایستادی.
با شنیدن این خواب از زبان همکارم حال خیلی عجیبی به من دست داد و همکارم را در آغوش گرفتم و بوسیدم و گفتم جدی میگویی؟ گفت بله به خدا خواب خیلی واضحی دیدم. بغض عجیبی داشتم و به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و به قسمت مدیریت فرهنگی خودم را معرفی کردم و گفتند که از فردا بیا و مشغول به کار شو و به همین راحتی به خدمت حضرت آمدم.
بعد از ده سال خدمتگزاری در قم مأموریت پیدا کردم تا به عنوان نماینده آستان حضرت معصومه (س) به مشهد بروم. توفیق داشتم ۷ سال در جوار امام رضا(ع) خدمت کردم و پرونده من برای خادم جلوی در حرم امام رضا (ع) بودن نیز تکمیل شد و خواب آن بنده خدا به حقیقت پیوست و تعبیر شد.
بعد دوباره به قم برگشتم و خدمتگزار کریمه اهل بیت (س) شدم. کسی بی دعوت در این خانه نمیآید و ما خادمین روز به روز شاهد کرامات و معجزات این بزرگواران هستیم و در مسائل ساده و روزمره زندگیمان نیز متوسل به حضرت میشویم و جواب میگیریم.
* لطفا چند نمونه از کرامات حضرت را تعریف کنید؟
ـ چند نمونه از کراماتی را برایتان نقل میکنم که افراد خودشان به دفتر ثبت کرامات آمدند و ماجرایشان را به قلم خودشان ثبت کردند.
یکی از کراماتی که خود من به تازگی دیدم، دختری بود که مریضی سختی داشت و از کیش آمده بود و برای درمان باید به تهران میرفت. ولی خانواده او تصمیم گرفته بودند تا چند روزی را در قم بمانند. این دختر را به دفتر آوردند و من خودم با او صحبت کردم.
سیده حدیث محمدی ۷ ساله/ ساکن جزیره کیش/ تاریخ وقوع: شب شهادت امام رضا ۲۳ ذی الحجه
عین مطلبی که مادر این دختر بچه برای ما نوشته به این صورت است: دخترم مریضی سختی داشت و برای درمان قصد سفر به تهران داشتیم. تصمیم گرفتیم چند روز زودتر برای زیارت حضرت معصومه (س) به قم بیاییم.
شب شهات امام رضا (ع) در قم بودیم. دخترم به حضرت معصومه (س) متوسل شد. از دخترم خواستم تا نذر کند اگر شفا پیدا کرد، هر شب جمعه برای حضرت معصومه (س) سورهای از قرآن بخواند. دخترم آن شب خواب میبیند در جای با صفایی است که درختان زیبا و رودخانه است و دورتر یک اتاقکی مانند مسجد است با قبهای پر نقش و نگار و دو گلدسته که پرچم سبزی روی قبه حرم است.
آقایی با ریش و موی سفید با لبخند و با دندانهایی که از سفیدی میدرخشید، به سمت دخترم آمده و میخواسته ماهی قرمز زیبایی را به او بدهد دخترم از خواب بیدار شده و همان زمان صدای اذان صبح را میشنود و ما با گریه او از خواب بیدار شدیم و او گفت که دیگر دردی ندارد و چندین بار از ما خواست تا او را بیاوریم و خوابش را تعریف کند.
نسرین اختیاری/ متولد ۱۳۷۲/ تاریخ وقوع: ۱۸/۴/۹۱
باز کرامت دیگری برای خانم جوانی اتفاق افتاد که خودش به اینجا آمد و جریان را ثبت کرد و چون ما مطالب را به دقت بررسی میکنیم، گواهی بیمارستان را نیز آورد. عین دستنوشته این خانم به این شرح است:
باردار بودم. امکان زنده ماندن بچه نبود. شب قبل از توسل، در زایشگاه از ما خواسته بودند که رضایت بدهیم تا بچه به دنیا بیاید و ختم بارداری انجام شود. ولی ما امضا ندادیم و گفتیم تا صبح صبر میکنیم. مایع آمنیوتیک کم شده بود و امکان زنده بودن بچه وجود نداشت. صبح قرار بود بچه را به دنیا بیاورند.
قبل از اینکه به اتاق عمل بروم گفتند باید سونوگرافی انجام بدهم. شوهرم به حرم رفت. حاج آقای نابینایی برایش روضه خوانده بود، او هم گریه کرده بود و از حضرت معصومه (س) شفای بچه را خواسته بود. وقتی سونوگرافی انجام دادیم، گفتند معجزه شده و مایع آمنیوتیک بیشتر شده و امکان زنده ماندن بچه هست.
ما شفای بچه را از حضرت معصومه (س) گرفتیم و همان روز من را مرخص کردند و گفتند حالم خوب است و میتوانم بروم. برگه بیمارستان که در آن پزشک معالج قید کرده – این موضوع از توجهات حضرت معصومه (س) میباشد- ضمیمه است.
عنایت حضرت معصومه (س) به یک بچه در حال خفه شدن
کرامت دیگری که بنده و همکارانم به چشمان خودمان دیدیم این بود که روزی سر و صدایی شنیدیم و از بالای همین بالکن به داخل حیاط نگاه کردیم و متوجه شدیم زن جوانی که چیزی در گلوی بچهاش گیر کرده بود، فریاد میزد و همه به دنبال اورژانس میگشتند. چیزی نمانده بود که این بچه روی دست مادرش خفه شود.
فامیلهای زن جوان نیز همراهش بودن و گریه و زاری میکردند و کاری از دستشان بر نمیآمد. بچه کاملاً بیحال بود و نفس نمیکشید. زن جوان که همین یک فرزند را داشت، متوسل به حضرت معصومه (س) شد و با صدای بلند گفت: یا حضرت معصومه (س)؛ من بچهام را از خودت میخواهم. یک دفعه چیزی که در گلوی بچه گیر کرده بود، بیرون زد و بچه برگشت و حالش خوب شد. این کرامت حضرت خیلی برای همه ما جالب بود.
*به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، صحبت که به اینجا رسیده بود و گفتگو ادامه داشت، یکی از خادمان بخش ارشاد حرم، به جمع ما اضافه شد. از ایشان هم خواستیم خودشان را معرفی کنند و اگر کرامتی دیدهاند بیان کنند.
ـ بنده هم رحلت حضرت فاطمه معصومه (س) را تسلیت عرض میکنم. بنده حاجیباشی هستم و در قسمت خادمان ارشاد آستان مقدس حضرت معصومه (س) خدمت میکنم. در هر روز از کار ما کرامات بسیاری اتفاق میافتد که یکی از آنها که خیلی فکر خودم را مشغول کرد، این است که جمعه صبح کشیک بودم. ساعت ۷ برای تحویل شیفت آمدم.
هنوز آفتاب نزده بود و در حرم دعای ندبه میخواندند. عادت من این است که به هر زائری که وارد میشود خوشآمد میگویم. پیر و جوان و کوچک و بزرگ نیز فرقی نمیکند. خانمی حدود ۲۰ ساله از مقابلم گذشت و من گفتم: خوش آمدی خواهرم. ایشان از جلوی کفشداری داخل شد و بعد از چند دقیقه دیدم با گریه برگشت. پیش خودم فکر کردم شاید از چیزی که گفتم ناراحت شده باشد.
گفت: چرا شما به من خوشآمد گفتید؟ گفتم خواهرم ما به همه زوار حضرت خوش آمد میگوییم. گفت: من مشکلی داشتم که حضرت برایم حل نکرده بود و امروز آمده بودم دعوا کنم و بگویم برای چرا این مشکل من حل نمیشود؟!
وقتی خواستم از در وارد شوم و شما به عنوان نماینده و خادم حضرت یک دفعه گفتید خوش آمدی، انگار یک سطل از آب سرد روی سر من ریختند. داخل رفتم و عذر خواهی کردم و ضریح را بوسیدم.
بعد کمی با این خانم صحبت کردیم و دعا کردیم اگر صلاح است، حاجت روا شوند و اگر نه، حضرت معصومه (س) به ایشان صبر بدهند. از آن به بعد، در خوشآمد گویی به زائران مصرتر شدهام. گاهی انسان فکر نمیکند که یک خوشآمد گویی ساده تأثیر داشته باشد. من از این بانوی بزرگوار هر چیز خواستهام، گرفتهام.
شفای یک دختر فلج
* دفتر ثبت کرامات را ورق زدیم مطالب بسیاری دیدیم که انتخاب را سخت میکرد. مثلا در آن دفتر نوشته شده رقیه امان الله پور هستم، ۱۴ ساله از اهالی (شوط) ماکو از شهرهای آذربایجان، چهار ماه پیش بر اثر بیماری از هر دو پا فلج شدم. خانوادهام مرا به بیمارستانهای مختلف در شهرهای ماکو، خوی و تبریز بردند. همه پزشکان از درمانم عاجز شدند تا اینکه در عالم رویا دیدم خانمی سفید پوش به طرف من آمدند و فرمودند: چرا از همان ابتدای بیماری پیش من نیامدی تا شفایت دهم؟
با اضطراب از خواب پریدم و جریان خواب را با دیگران در میان گذاشتم و بلافاصله مقدمات سفرم به قم فراهم شد. پس از تشرف به حرم و خواندن نماز مشغول خواندن زیارتنامه شدم که ناگهان صدای همان خانمی را که در خواب دیده بودم شنیدم که فرمودند: بلند شو راه برو که شفایت دادم…
مجدداً همان صدا تکرار شد و من به خودم حرکتی دادم و مشاهده کردم که قادر به حرکت میباشم و مورد لطف بی بی دو عالم قرار گرفتهام. (این کرامت از زبان فرد شفا یافته با صدا و تصویر توسط بخش سمعی و بصری آستانه مقدسه به ثبت رسیده است.)
نجات دادن زوار از سرمای شدید
مرحوم آیتالله مرعشی نجفی میفرمود: در یک شب زمستانی دچار بیخوابی شدم. خواستم بروم حرم ولی دیدم هنوز وقت حرم نشده و درهای حرم به این زودی باز نمیشود. دوباره خوابیدم و دستم را زیر سرم نهادم که اگر خوابم برد، خواب نمانم. در عالم رویا به محضر حضرت معصومه (س) رسیدم.
ایشان فرمود: بلند شو برو حرم عدهای از زوار من پشت در حرم از سرما هلاک میشوند، آنها را نجات بده. آیت الله مرعشی نجفی میفرمود: از خواب بیدار شدم و با عجله لباس پوشیدم و به سوی حرم حرکت کردم.
دیدم عدهای زوار که لباس مخصوص هندیها و پاکستانیها را بر تن داشتند، پشت حرم از سرما میلرزند. در را زدم یکی از خدام به نام حاج حبیب چون صدای مرا شناخت در را باز کرد. در معیت آن زائران وارد حرم شدیم آنها مشغول زیارت شدند. من نیز آب خواستم و وضو گرفتم و مشغول نماز و زیارت شدم.
شفای طلبه نخجوانی
حضرت آیتالله مکارم شیرازی میفرماید: بعد از فروپاشی شوروی سابق و آزاد شدن جمهوریهای مسلماننشین و از آن جمله جمهوری نخجوان، مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند عدهای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند و تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.
مقدمات کار فراهم شد. از بین ۳۰۰ نفر داوطلب، ۵۰ نفری که معدل بالاتری داشتند و از همه جامعتر بودند انتخاب شدند. در این میان جوانی – که با داشتن معدل بالا به سبب اشکالی که در چشمش وجود داشت انتخاب نشده بود – با اصرار فراوان پدر ایشان، مسئول مربوطه ناچار به قبول او شد.
هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه از این کاروان علمی، مسئول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز کرده و تصویر برجستهای از آن را به نمایش میگذارد. جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دلشکسته میشود. این جوان پس از آمدن به قم و ساکن شدن در مدرسه به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام به حضرت معصومه متوسل میشود.
در همان حال خوابش میبرد و در خواب عوالمی را مشاهده کرده و بعد از بیداری میبیند چشمش سالم و بیعیب است. بعد از شفا یافتن به مدرسه بر میگردد و دوستان او با مشاهده این کرامت دسته جمعی به حرم حضرت معصومه (س) مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل میشوند.
وقتی این خبر به نخجوان میرسد، آنها مصرانه خواهان این میشوند که این جوان بعد از شفا یافتن برگردد و باعث استحکام عقیده مسلمین شود. (ضبط صوتی و تصویری این کرامت به نقل حضرت آیت الله مکارم در واحد سمعی و بصری در واحد فرهنگی آستانه مقدسه موجود است.)
* از فرصتی که در اختیار فارس قرار دادید، سپاسگزارم.
ـ من هم از شما ممنونم.
گفتگوی ما در لحظات غروب آفتاب به پایان رسید. لحظات اذان مغرب بود و من در بالکن رو به روی گنبد طلایی حضرت معصومه (س) ایستاده بودم و به کرامات ثبت نشدهای فکر میکردم که در زندگی همه ما جاریست.
گفتوگو: مینا شیرخان