شبکه ایران/حــــامد مظفــــری: جالب است که حدودا شش ماه بعد از آغاز اکران «آرگو» و در شرایطی که از همان هفته های ابتدایی اکران فیلم و بازتاب مثبت آن در جامعه رسانه ای ایالات متحده می شد حدس زد که بی بروبرگرد این فیلم، اسکار بهترین فیلم سال را از آن خود خواهد کرد همچنان هستند یک سری به ظاهر کارشناس وطنی که با تلاش برای بی کیفیت خواندن این فیلم، آن را بی ارزش ترین فیلم برای اسکار قلمداد کنند. جالبتر اینکه وقتی این فیلم در گلدن گلوب مورد توجه قرار گرفته و در نهایت اسکار را از آن خود می کند این اظهارنظرات به توان رسیده و هر که سعی می کند به نوبه خود با برشمردن گافهای تاریخی «آرگو» آن را فیلمی فاقد استانداردهای لازم برای این نوع جوایز قلمداد کند!
اما واقعا این همه انتقاد سودی هم دارد؟! اصلا چند درصد از آنهایی که از این فیلم انتقاد می کنند فیلم را دیده اند. شاید باورتان نشود اما یکی از تحلیلگران تاریخی ما که اتفاقا در تلویزیون هم برنامه دارد وقتی در برابر این پرسش من قرار گرفت که اصلی ترین گاف تاریخی «آرگو» کدام است بدون لحظه ای مکث پاسخ داد:«من که فیلم را ندیده ام اما آنها که دیده اند گفته اند درگیری انتهایی فیلم سراسر کذب است!» دقت کردید؛ مفسر تاریخی ما فیلم را ندیده و براساس شنیده ها درباره آن قضاوت می کند.
آنها که فیلم را دیده اند و البته از آن خوششان نیامده هم اغلب در یک نقطه مشترکند؛ آن هم اینکه به لحاظ تاریخی تصویری که از ایران و ایرانی در این فیلم ارائه شده، تصویر نادرستی است!
بله، برخی از منتقدان و اغلب مدیران فرهنگی ما از نادرستی تصویرسازی «آرگو» از ایرانیان سخن می گویند اما یک نفر نیست که بگوید آخر مگر هالیوود زیرمجموعه بنیاد سینمایی فارابی است که انتظار دارید تاریخ ما را آن طور که دلمان می خواهد روایت کند؟ و مگر اسکار زیرمجموعه جشنواره فیلم فجر است که انتظار دارید به «آرگو» جایزه ندهد؟
تاسف برانگیز است که در سریالی پرهزینه به نام «کلاه پهلوی» که مثلا پروژه فاخر تاریخی ما هم بوده کارگردان با کشاندن ماجراهای فیلمش به شهری فانتزی به نام «سامان» کوشیده از تصویرگری تهران قدیم فرار کرده و از آن سو در یک سریال تاریخی دیگرمان به نام «تبریز مه آلود» کارگردان که توانایی ساخت دکورهای بیرونی را نداشته تا می تواند اتفاقات فیلمش را در لوکیشنهای داخلی و نماهای بسته روایت می کند و در سریالهایی نظیر «خاطرات مرد ناتمام» هم به تعداد انگشتان یک دست نمای باز نمی بینی تا گافهای طراحی صحنه هویدا نشود آن وقت معترض این هستیم که چرا «آرگو» تاریخمان را تحریف کرده!
سازنده «آرگو» یک جوان آمریکایی به نام «بن افلک» است؛ جوانی که متولد برکلی کالیفرنیا بوده و بخش عمده زندگی اش را هم در کمبریج ایالت ماساچوست گذرانده؛ می دانید اولین نقش آفرینی افلک چگونه رقم خورده؟ او به طور اتفاقی در یک تیزر تبلیغ همبرگر بازی کرده و به این واسطه عاشق سینما شده! خوب، آدمی که حتی اولین گام حضورش در بازیگری هم تیزر تبلیغاتی محصولی کاملا غربی است و هرچه دارد برآمده از سازوکار حاکم بر کشوری به نام ایالات متحده است چگونه می تواند تاریخ را آن طور که سیاستگذاران کشورش می خواهند روایت نکند؟!!!
بله، افلک و امثال او مهره های سیستمی هستند که همه چیز را آن طور که خود می خواهد روایت می کند و البته سعی می کند این کار را به لحاظ تکنیکی در حد متعالی خود انجام دهد اما ما چه کرده ایم و چه خواهیم کرد؟ مرتب می گوییم که ماجراهای تصویرشده در «آرگو» کذب محض است اما خودمان حتی توانایی یا شاید هم حال این را نداریم که یک مستند درست و حسابی درباره تسخیر لانه جاسوسی بسازیم. «آرگو» بد است، بسیار خوب، به جای صرف بودجه برای ساخت فیلمهایی که پیرامون توزیع کفش در سومالی یا مشکلات پناهندگان عراقی و مصائب سربازان آمریکایی در عراق است، به سراغ تاریخ خودمان بیایید. می خواهید «آرگو» را نقد کنید؛ به جای استهزای فیلم توانایی خودتان را نشان دهید. مخاطب امروز آن هم مخاطب جوان بیشتر از آن که علاقمند به تماشای زندگی «ناخدا سیراف» و خدم و حشمش باشد راغب به این است که ببیند کشورش طی این سه دهه چه حوادثی را از سرگذرانده. چرا معطلید؟ از همین امروز کار را آغاز کنید.
البته یک کار دیگر هم می توان انجام داد. مدیران سینمایی ما که توانایی لابی کردن برای دریافت اسکار را دارند یک لابی گسترده هم با مدیران کمپانیهایی مانند برادران وارنر، پارامونت پیکچرز، دریم ورکز، کلمبیا پیکچرز، لاینزگِیت، یونیورسال پیکچرز و فاکس قرن بیستم انجام داده و این کمپانیها را زیرمجموعه بنیاد سینمایی فارابی یا مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی کنند. در آن صورت از آنجا که بوروکراسی عجیب و غریب فارابی و مرکز گسترش به این کمپانیها هم تسری خواهد یافت آنها نیز در طول یک سال یا محصولی تولید نکرده یا اگر هم محصولی تولید کنند محصولاتی خواهد بود به شدت سفارشی و کم اثر که اولا در ایران خودمان مشتری چندانی نخواهد داشت و ثانیا پخش جهانی درستی را تجربه نکرده و در نهایت نیز خواب اسکار را هم نخواهند دید. در این صورت است که دیگر نه از «آرگو» و امثال آن خبری خواهد شد و نه از اسکاری که به این گونه فیلمها داده شود!!!