دخترک مصمم، جسور و البته خوشچهره سریال زمانه این روزها بیش از پیش در نظر مردم به چهرهای شناختهشده تبدیل شده است. با این بازیگر جوان که با استناد به شواهد و قرائن میتواند آینده پرباری در این عرصه پیشرو داشته باشد همکلام شدیم تا او قصهاش را برایمان بگوید. داستانی که در مرحلهای از زندگیاش کلید خورد تا امروز بازیگر شناخته شده ای باشد. پریناز ایزدیار برخلاف همه دخترخانمهای همسن و سالش که شاید هرگز درباره علاقه قلبیشان برای ازدواج لب به سخن نمی گشایند، بیرودربایستی میگوید که دوست دارد ازدواج کند تا ما هم پی به نگاه متفاوت او در ابراز عقایدش ببریم. تمایلی که بین خانم های همصنف وی کمتر به چشم میآید اما پریناز ایزدیار صادقانه درباره آن صحبت میکند. البته که این صداقت کلام را میتوانید در گفتههای او دریابید و چه چیزی بهتر از خواندن گپ و گفتی صادقانه که این روزها کمیاب شده است.
میخواستند پزشک شوم
اصالت من برمیگردد به شمال ایران (بابل). دوران بچگیام در ساری گذشته و چند سالی در بابل و بعد تهران. تمام دوران دبستانم را در ساری گذراندم، دوره راهنمایی را در تهران درس خواندم و دبیرستان را در بابل اما برای پیشدانشگاهی دوباره به تهران آمدیم. در دبیرستان رشته تجربی میخواندم اما بعد از چندوقت تغییر رشته دادم و برای پیشدانشگاهی رشته هنر را انتخاب و در کنکور هنر شرکت کردم. خانواده من مهمترین معیاری که بیشتر از هر چیزی همیشه برایشان مهم بوده تحصیلات است. من تنها کسی هستم که در کل خانوادهام در رشته هنر تحصیل کردهام؛ چه در خانواده پدری و چه در خانواده مادری. بیشتر افراد خانوادهام پزشک هستند. دوست داشتند که من هم یا پزشک شوم یا مثل پدرم وکیل اما خب علاقه من به هنر باعث شد به این سمت کشیده شوم. در دانشگاه هم رشته گرافیک را دنبال کردم.
همیشه دستم در جیب خودم بوده
من در خانوادهای بزرگ شدهام که همیشه آن چیزی را که دلم میخواهد به دست میآورم. میتوان گفت سطح مالی ما متوسط رو به خوب بود، یعنی هیچوقت نیاز مالی را حس نکردم اما از وقتی که شروع به کار کردم خودم حسابم را از خانواده جدا و سعی کردم دستم در جیب خودم باشد. نمیگویم از پدر و مادرم کمک نمیگیرم اما تلاشم این است که خودم کارهایم را پیش ببرم. از دوران بچگی به بازیگری علاقه داشتم. یادم میآید در دوران مدرسه هر نمایش و تئاتری که برگزار میشد من همیشه اولین نفر بودم که برای بازی حاضر میشدم. اما اصولا آدم وقتی در شرایطی بزرگ میشود که میبیند همه افراد خانواده پزشک هستند حتی خواهر و برادرهایش هم در رشته پزشکی تحصیل کردهاند، فکر میکند خودش هم حتما باید در این رشته تحصیل کند به همین دلیل من هم تصمیم گرفتم پزشک شوم و در دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کردم اما بعد از مدتی متوجه شدم به شدت به هنر علاقه دارم بهخصوص به رشته نقاشی. برای خانوادهام پذیرفتن ادامه تحصیل من در رشته هنر خیلی سخت بود اما کمکم به علاقه من احترام گذاشتند و با من کنار آمدند.
بازیگرانی که صورتشان را جراحی کردهاند همه شبیه هم هستند
بازیگرانی که جراحی زیبایی انجام دادند همه شبیه هم هستند. به نظر من طبیعی بودن صورت خیلی مهم است و علاقهای به جراحیهای زیبایی ندارم. شاید اگر سنم بالا برود این کار را انجام دهم اما الان فکر میکنم به اعضای صورتم برای کار کردن نیاز دارم و فکر میکنم بازیگرهایی که بوتاکس میزنند میمیک صورتشان را به هم میریزند و همه شبیه همدیگر میشوند بنابراین برای از دست ندادن نقشها هم که شده جراحی زیبایی انجام نمیدهم.
مدل بودن من شایعه است
قبل از اینکه بازیگری را شروع کنم همان موقع که دانشجو بودم در یکسری از شوهای اسلامی شرکت کردم و به عنوان مدل پوششهای اسلامی، مانتو و روسریهایی که به صورت کاملا مجاز برگزار میشد، انتخاب شدم. حتی یادم میآید وزیر ارشاد هم از این مراسم بازدید کردند. بحث مدل بودن من هم این شوهای اسلامی بود. در کل ما در ایران چیزی به اسم مدلینگ نداریم اینکه میگویند پریناز ایزدیار مدل بوده است شایعه است.
۸ ماه است ورزش نکردهام
قبل از اینکه بازیگر شوم ورزش را دوست داشتم. قبل از شروع فیلمبرداری سریال زمانه مرتب به باشگاه میرفتم اما خب، پروژه زمانه ۸ماه است که ادامه دارد و من وقت سرخاراندن هم ندارم اما مواقعی که وقت پیدا میکنم حتی در خانه با یکی، دو وسیله ورزشیای که دارم تمرین میکنم. رژیم غذایی ویژه و خاصی ندارم فقط سعی میکنم شبها برنج نخورم یا خوردنیهای مضر را حذف کنم.
بارها فقر را تجربه کردم
من از وقتی که حساب و کتابم را از خانوادهام جدا کردم و سعی کردم روی پای خودم بایستم بارها و بارها مزه فقر را چشیدهام چون میخواستم مستقل باشم و از خانواده طلب پول نکنم، در صورتی که اگر درخواست میکردم حتما حمایتم میکردند اما با بیپولی کنار آمدم. لحظاتی را داشتم که حتی به یک رقم خیلی کم احتیاج داشتم اما همه این روزها گذراست. من فکر میکنم بسیاری از کسانی که در این حرفه مشغول به کار هستند حتما شرایط نداری را تجربه کردهاند و بهنظرم این شرایط آدم را میسازد.
ولخرجی میکنم، پول کم میآورم
اولین دستمزد من سال ۸۴، ۵۰۰ هزار تومان بود. یادم میآید خیلی سریع همه درآمدم را خرج کردم. در کل آدم ولخرجی هستم چون خیلی زود هیجانزده میشوم، بعد که پول کم میآورم با خودم میگویم ای کاش ولخرج نبودم. تا یکی، دو سال پیش همه پولم را بابت لباس خریدن صرف میکردم و وقتی پول بابت کارهای واجبترم باقی نمیماند لباسها را جلوی چشمم میگذاشتم و میگفتم حالا با شماها چه کنم (میخندد).
بعید میدانم عاشق شوم
بعید میدانم در زندگی خودم در حدی که در سریال زمانه نشان داده میشود عاشق شوم اما فکر میکنم شاید اگر در چنین شرایطی قرار بگیرم مثل ارغوان سریال فقط بتوانم اشک بریزم. به نظرم دخترهای امروزی فقط ادعای این را دارند که گریه نمیکنند و آدمهای خیلی محکمی هستند. مطمئن باشید هرکسی تا این حد عاشق باشد و زندگیاش را برای یک نفر گذاشته باشد، رفتن طرف مقابلش به جز دلتنگی باعث به هم ریختن کل زندگی شخصیاش میشود و قطعا همین عکسالعمل ارغوان را خواهد داشت؛ اشک میریزد و حتی بیمار هم میشود. من خودم فکر میکنم اگر در زندگی شخصیام واقعا عاشق شوم همان واکنشی را نشان میدهم که ارغوان داشت.
نسبت به عشق گارد دارم
من به شدت آدم عاطفیای هستم ولی در زمینه عشق و عاشقی یک گارد عجیب دارم که دست خودم نیست. به طور ناخودآگاه نسبت به مسائل احساسی عقبنشینی میکنم. چون میدانم آنقدر احساسی هستم که اگر وارد ماجراهای احساسی شوم شاید زندگیام به زندگی ارغوان تبدیل شود.
عشق یعنی دیوانگی
به نظر من عشق واقعی نیست. من اعتقاد دارم دوست داشتن وجود دارد اما عشق همان لیلی و مجنون است. عشق یعنی جنون، یعنی دیوانگی. البته تجربه کردن آن اشکالی ندارد اما نمیتوان با عشق زندگی ساخت. عشق زیاد میتواند زندگی را به هم بریزد.
دوست دارم ازدواج کنم و بچهدار شوم
من ازدواج کردن را دوست دارم. به خصوص که عاشق بچه هستم و عاشق تجربه کردن احساس مادری. اما فکر میکنم ازدواج یک پختگی لازم دارد که من هنوز به آن نرسیدهام. این پختگی دوطرفه است. هم زن و هم مرد باید به جایی رسیده باشند که مسئولیت یک زندگی را دونفری به دوش بکشند. به نظرم این اشتباه است که فکر کنی همه چیز به عهده مرد است. از آن مهمتر توانایی تربیت بچه است. با شرایط امروز دنیا تحویل دادن یک بچه خوب و سالمی که خود بچه هم از به دنیا آمدنش راضی باشد و این قضیه قدیمی که بچهها به پدر، مادرهایشان میگویند چرا ما را به دنیا آوردهای تکرار نشود یک لیاقت میخواهد که آدمها باید به آن برسند. من فکر میکنم که در مورد هنرمندان اگر ازدواجگریزی وجود دارد به خاطر مشغله کاری زیاد آنهاست. من آنقدر کارم فشرده است که فرصت دیدن خانوادهام را هم نمیتوانم پیدا کنم. حالا فرض کنید اگر ازدواج کرده بودم و بچه داشتم چطور باید با شرایط کنار میآمدم. من فکر میکنم این موضوع باعث دور شدن اهالی سینما از ازدواج شده است. فکر میکنم اگر به جایی برسی که بخواهی تشکیل خانواده بدهی باید کارت را گزیدهتر انتخاب کنی که بتوانی وقت بیشتری برای همسر و فرزندانت بگذاری.
زندگی ایده آل