5

پایان یک عشق شوم+تصویر

  • کد خبر : 67900
  • ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۳:۵۲

عروس و داماد منتظر جاری شدن صیغه عقد بودند که مأموران پلیس وارد خانه شدند و آن دو نفر را دستگیر کردند. «نسرین » همان عروس است. شال بنفش تیره اش با صورت سبزه وچشمان سبز او تناسبی ندارد.

او ۲۱ ساله است و به جرم مشارکت در قتل به زندان آمده، البته سرقت و زورگیری دیگر جرایم او هستند، شاکی رضایت داده اما پولش را می خواهد.در ادامه گفت گوی روزنامه حمایت با نسرین را می خوانید:

چرابه زندان آمدی؟

من و خانواده ام اطراف ورامین زندگی میکنیم. پدرم غیر از کشاورزی، پمپ آب هم اجاره میدهد تا کشاورزان و یا بقیه مردم از آن استفاده کنند. روزی ۱۰ هزار تومان برای اجاره پمپ کرایه میگیرد. یک روز پیرمردی ۶۰ ساله به خانه ما آمد. من در را باز کردم و بعد مادرم را صدا کردم تا در مورد اجاره پمپ صحبت کند.

پیرمرد پمپ را برای ۸ روز اجاره کرد و برد. فردای آن روز دوباره آمد.  گفت شیلنگ پمپ کوتاه است و به چاه نمیرسد. ازمن شماره گرفت تا تماس بگیرد و اگر شلنگ داشتیم بیاید و آن را ببرد. از فردای آن روز، تماسهای او شروع شد. به هر بهانه ای زنگ میزد. موضوع را به مادرم گفتم. او گفت آن پیرمرد حتماً به تو نظر دارد که این قدر زنگ میزند. البته ما موضوع را جدی نگرفتیم، او جای پدربزرگ من بود.

چند بار تصمیم گرفتم به تلفنهایش جواب ندهم اما وقتی جواب نمیدادم، به در خانه می آمد. من نادر را دوست داشتم، دو سالی می شد قرار بود با هم ازدواج کنیم. نادر به من شک کرده بود. مجبور شدم ماجرا را بگویم. او گفت اگر خواست قراری بگذارد، قبول کن. بالاخره با پیرمرد قرار گذاشتم. قرار شد به ویلایش در نجم آباد بروم. خودش دنبالم آمد. نادر هم ما را تعقیب میکرد.

شغل نادر چه بود؟

مسافرکشی می کرد.

چرا همراهی اش کردی؟

نمی دانم، شاید چون نادر خواست. عقب  نشسته بودم، از من خواست جلو بنشینم، با  پیامک از نادر پرسیدم و او موافقت کرد و از من خواست هر کاری می گوید انجام دهم. وارد ویلا شدیم. دیگر دیر شده بود و راه فراری نداشتم. برای نادر پیام فرستادم تا زودتر بیاید. وقتی نادر زنگ در را زد، ادعا کردم چاه کنی است که خودش قبلا از من خواسته، نادر وارد ویلا شد، پیرمرد بیرون ویلا با نادر درگیر شد و نادر سر او را با میله شکست. من صدای پیرمرد را داخل ماشین ضبط کرده بودم. قرار شد یک میلیون به ما بدهد تا او را پیش خانواده اش رسوا نکنیم.

پول را داد؟

همان موقع با دخترش تماس گرفت و گفت که در ویلا کار ساختمانی دارد، فردی به در خانه می آید و در مقابل ارائه گواهینامه رانندگی، یک میلیون تومان به او بده! البته یک ربع بعد مبلغ را ۷۰۰ هزار تومان کرد. برای گرفتن پول دست و پای پیرمرد را بستیم و او را در صندوق عقب گذاشتیم و سه تایی راهی تهران شدیم. خانه در خیابان آیت الله کاشانی حوالی آریاشهر تهران بود. نادر پول را گرفت اما به پیرمرد تظاهر کرد پول را نگرفته است.

من تهران را نمی شناسم. درست نمی دانم کجا بود که یک دفعه در صندوق باز شد و پیرمرد بیرون پرید! نادر ترمز کرد و پیرمرد آمد و روی صندلی عقب نشست. به طرف اسلامشهر رفتیم. بین راه من صدای پیرمرد را از گوشیم پاک کردم و او مطمئن شد صدایش پاک شده، همان جا بود که با تعجب ما، یکباره اسلحه کشید. نادر ماشین را متوقف کرد، با اشاره به من فهماند که هر دو یکباره فرار کنیم. پیرمرد به من گفت می رود آبرویم را می برد. با درگیری خواستم مانع فرارش شوم، ولی او توانست فرار کند.

نادر توانست او را بگیرد. او را روی صندلی نشاندیم، نادر طنابی را دور گردن مرد انداخت،یک طرف طناب را دست من داد و طرف دیگرش را خودش کشید. یعنی باهم پیرم رد را خفه کردیم. ۵ دقیقه طول کشید. با آمدن یک موتور سوار، نادر حرکت کرد ولی من هنوز طناب را در دست داشتم.

جسد را چه کردید؟

نادر، جسد را در صندوق عقب انداخت و بعد  از رساندن من به ورامین، به طرف قزوین رفت. بعد با من تماس گرفت و گفت جنازه را در خرم دره به بیابان انداخته و با ماشین به طرف ماکو می رود. من سیم کارتم را که اعتباری بود و سند هم نداشت تا مشخص شود به نام من است، بیرون انداختم و یک سیم کارت اعتباری دیگر خریدم. نادر هم پژو پیرمرد را در ماکو آتش زده بود. دو یا سه هفته بعد، خواستگار برایم آمد و پدر و مادرم که مخالف ازدواج من و نادر بودند، به اجبار می خواستند با خواس تگارم ازدواج کنم. مجبور شدم از خانه فرار کنم. نادر هنوز از ماکو برنگشته بود. گفتم به خانه دوستم می روم اما دروغ بود.

روزها در پارک ها ولگردی می کردم و شب ها یواشکی در مسجد می خوابیدم. بالاخره با اصرار نادر به خانه خواهرش رفتم. سه شب بعد خودش از ماکو آمد.

کی دزدی و زورگیری کردی؟

فردای روزی که نادر به خانه خواهرش آمد، با نقشه نادر برای پولدار شدن و ازدواجمان، به عنوان مسافر قزوین، سوار یک سمند شدیم. در باند سبقت، نادر راننده را تهدید کرد تا ماش ین را متوقف کند. راننده ماشین را کنار جاده متوقف ک رد. وقتی پیاده شد، مدارکش را از داش بورد سمندش بیرون آورد و به نادر داد. نادر قبل ازپس دادن مدارکش، لابلای آن را نگاه کرد. ۷۰۰هزار تومان پ ول و ۲۵۰ هزار تومان چک بود که برداشت و مدارک را هم به راننده داد و حرکت کرد.

چک را بیرون انداختیم و پولها را برداشتیم. به ماکو رفتیم. یک هفته بعد مادرم تماس گرفت و از من خواست به خانه برگردم. قول داد اجازه ازدواج من و نادر را از پدرم بگیرد. وقتی به ورامین رسیدیم، پدرم را دیدم که از پاسگاه بیرون می آید. به نادر گفتم پدرم رفته تا از ما شکایت کند، اگر مرا به خانه برگردانی، خودم را می کشم. ازهمان جا دوباره به ماکو برگشتیم.

باز هم به خانه خواهر نادر رفتید؟

نه این بار یکی از دوستان نادر به نام داود تماس گرفت و گفت با پدر نسرین صحبت می کنم و او راضی خواهد شد. با حر فهای او باز برگشتیم. از ترس پدرم به خانه نرفتم. همراه نادر به خانه داود رفتیم. داود عاقد و خانواده هایمان را دعوت کرده بود. بعد از ظهر وقتی می خواستیم صیغه عقد را بخوانیم، پلیس آمد و من و نادر را دستگیر کرد. همه فکر میکردند برای فرارمان است ولی وقتی پدر من و پدر نادر در آگاهی، موضوع قتل و سرقت را فهمیدند، خیلی گریه کردند. باورشان نمی شد که این علاقه به چه نتیجه شومی ختم شده است.

راننده سمند شاکی شماست؟

نه، او ماشینش را پس گرفت و رضایت داد اما پولش را می خواهد که پدرم می تواند آن را برگرداند.

برای موضوع قتل، چند نفر شاکی دارید؟
نمی دانیم. خانواده پیرمرد را هم ندیده ایم.

فکر می کنی عاقبت چه تصمیمی برایتان خواهند گرفت؟
این را هم نمی دانیم ولی پدر من و پدر نادر گفته اند خانه هایمان را می فروشیم تا شاید باپرداخت دیه، برایتان رضایت بگیریم.

تحصیلاتت چه قدر است؟

تا اول دبیرستان.

چرا ترک تحصیل کردی؟

من بچه بزرگ خانواده هستم. خواهر ندارم، دو برادر کوچکت ر از خودم دارم. چند سال پیش، وقتی کلاس اول دبیرستان بودم، پدر و مادرم تصادف کردند. من مجبور بودم صبح به بیمارستان بروم تا پیش مادرم باشم و غروب با بازگشت به خانه، کارهای آشپزی و نظافت خانه را انجام می دادم. درس هایم ضعیف شد و با این که معدل خوب سال قبل، ترک تحصیل کردم. تمام آرزوهایم بر باد رفته است، آب روی خانواده ام رابرده ام، از خانواده مقتول تقاضای بخشش خودم و نادر را دارم، ما هرگز فکر نمیکردیم چنین عاقبتی در انتظارمان باشد.

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=67900

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]