مهدی یاورمنش:چنان با سرعت و شدت زخمه میزد که به سختی میشد باور کرد این پنجههای جادویی و شور انگیز از آن یک نوازنده ۸۱ ساله است. روی صحنه، برای ساعتی با دوتارش یکی شد و آهنگها و آواهایی کهن را که در طول تاریخ سینه به سینه نقل شده و به او رسیدهاند، نواخت و خواند.
تالار ایران فرهنگستان هنر، عصر پنج شنبه ۱۷ اسفند شاهد هنرنمایی علی غلامرضایی آلماجوقی، استاد دو تار نوازی مکتب شمال خراسان و از معدود بخشیهای باقی مانده این خطه از ایران بود.
در کنسرت این نوازنده پیشکسوت، او ابتدا مقامهایی چون نوایی، شاختایی، زاهد جعفرقلی و… را اجرا کرد که محتوای اشعار این قسمت به زبان ترکی (با لهجه شمال خراسانی) و کرمانجی در مدح رسول اکرم و ائمه اطهار و راز و نیاز با خدا بود.
بخشی علی آلماجوقی، در قسمت دوم برنامهاش، قسمتهایی از داستان «طاهر و زهره» را خواند که ماجرای عشق دو دلداده را روایت میکند. این افسانه شباهت و نزدیکی زیادی با داستانهای «لیلی و مجنون» و «وامق و عذرا» دارد.
این برنامه موسیقایی که به همت آرش لطفی و بنفشه دارالشفایی و همکاری فرهنگستان هنر برگزار شد، بیش از ۱۲۰ تماشاگر را پای خود نشاند که عواید حاصل از بلیت فروشی آن در اختیار حود این هنرمند قرار گرفت.
بعد از پایان این برنامه، فرصتی کوتاه یافتیم تا پای صحبتهای علی غلامرضایی آلماجوقی بنشینیم؛ هنرمندی که از آخرین بازماندگان نسل درخشان بخشیهای شمال خراسان است. او که متولد ۱۳۱۰ و ساکن روستای آلماجوق قوچان است، از شاگردان حاج حسین یگانه بوده که در دوتار نوازی، آواز و روایتگری داستانها، سبک و شیوه استادش را دنبال میکند.
یک روز قبل با اتوبوس از قوچان به تهران آمده بود. با وجود خستگی یک سفر ۱۴ ساعته جادهای و اجرای برنامهای نفس گیر روی صحنه، با چهرهای بشاش پذیرای ما شد و در تمام طول دیدار، لبخند بر لب داشت.
در تنظیم این گفتگو تلاش شده تا سادگی و بزرگ منشی نهفته در صحبتهای استاد آلماجوقی حفظ و فضای صمیمی حاکم بر این دیدار به خوبی منتقل شود.
بعد از مدتها در تهران شاهد اجرای برنامهای از موسیقی شمال خراسان بودیم. فکر میکنید چرا چنین اجراهایی دیر به دیر روی صحنه میآیند؟
نمیدانم، از مسوولان بپرسید. من همیشه آماده خدمتگزاری هستم.
شما لطف دارید، چرا که تابستان هم به تهران آمدید و در خانه هنرمندان برنامه اجرا کردید. اما از دیگر بزرگان موسیقی نواحی ایران کمتر خبری هست. چرا؟
ما که خودمان نمیتوانیم سازمان را به دست بگیریم و به تهران بیاییم. حساب و کتاب دارد و باید از ما بخواهند و کارهایش را انجام دهند. آن وقت ما اگر نیامدیم میتوانید گله کنید.
تابستان و این بار هم که به تهران آمدم، به لطف و دعوت آقای لطفی بود، مگر نه این فرصت فراهم نمیشد.
استاد آلماجوقی در سن ۸۱ سالگی همچنان با شدت و سرعتی شورانگیز زخمه بر دوتار می زند
در مشهد یا قوچان در طول سال چقدر برنامه اجرا میکنید؟
هیچی. یکی باید برنامه بگذارد تا من اجرا کنم.
یعنی هیچ نهاد و اداره فرهنگی در طول سال از شما دعوت نمی کند؟
کی؟ ارشاد یا تلویزیون؟
بالاخره اداره کل ارشاد، صدا وسیما یا حتی شهرداری قوچان یا استانداری خراسان میتوانند شرایط را برای اجرای برنامه شما فراهم کنند.
نه هیچ خبری نیست. خودمان هستیم و خودمان. مگر دوست و رفیقها و علاقمندان این کار را بکنند. مثل آقای لطفی و خانم دارالشفایی که برنامه امروز (عصر پنج شنبه) را گذاشتند و ما هم آمدیم.
چقدر هم برنامه خوبی بود و شما با وجود خستگی این سفر طولانی جادهای از قوچان تا تهران، با توان و شور و حال ساز زدید و خواندید.
کاری که با عشق و حال باشد، خستگی نمیشناسد. وقتی میخواهم برای مردم ساز بزنم، همه خستگیها از تنم بیرون میرود. امشب اگر مردم میخواستند، تا صبح هم میتوانستم برایشان دوتار بزنم. این بار هم چون برای برنامه میآمدم تهران، تو اتوبوس اصلاً خسته نشدم.
اصلاً چرا این راه طولانی و دور را با اتوبوس آمدید؟
با چی باید میآمدم؟
با هواپیما.
(با خنده) بلیت هواپیما اندازه مستمری است که ماهانه از ارشاد میگیرم. نمیتوانم این قدر خرج کنم.
(آرش لطفی به عنوان برنامه گذار این کنسرت به میان بحث میآید و توضیح میدهد: «علاوه بر اینکه خواست استاد بود، این طوری میتوانیم بخش بیشتری از درآمد حاصل از بلیت فروشی را تقدیم ایشان کنیم.»)
به نظر میرسد این حقوق هنرمندی که ارشاد به پیشکسوتهایی مثل شما میدهد، مبلغ اندکی است.
تو روستای آلماجوق قوچان زندگی میکنم که خرج کم است. چیزی زیادی هم از خدا نمیخواهم و زندگی خوبی دارم.
این بخشی شمال خراسان، ۳۸ کتاب از افسانه ها و داستان های محلی را در اختیار دارد
شما از معدود بازماندگان نسل طلایی بخشیهای شمال خراسان هستید و شاگردی استاد حاج حسین یگانه را کردهاید. با بیاعتنایی و بیتوجهی که به موسیقی نواحی میشود، نمیترسید یک روز ساز شما روزی زمین بماند یا روی طاقچه خاک بخورد؟
ناامید نباش، انشاءالله زمین نمیماند.
اما وقتی از شما حمایت نمیشود، خیلی نمیتوان امیدوار بود؟
من امروز فردا میمیرم، من را بگذارید کنار. اگر میخواهید این هنر زنده بماند، جوانان را دریابید. آنان میآیند و جای ما را پر میکنند. همین الان بچههایی هستند که از من بالاتر هستند و در آینده این دوتار را به دست میگیرند.
اما ما با آنان آشنا نیستیم و کارشان را ندیدهایم. از شاگردان شما هستند؟
در همین قوچان ۲۷ یا ۲۸ نفر هستند که بالا دست من ساز میزنند. تو چناران چند جوان ترک زبان هستند که آنها هم پیش من آمده و خیلی پیشرفت کردهاند.
چرا خودشان را نشان نمیدهند؟
میگویند تا من هستم، روی صحنه نمیآیند و با وجود من دست به ساز نمیزنند. آنان با عشق و علاقه همه فوت و فنها را خوب یاد میگیرند و چون اهل کتاب خواندن هستند، اطلاعات زیادی هم دارند.
از نظر مخاطب چطور، آیا موسیقی نواحی ما از جمله نواها و نغمههای شمال خراسان مثل گذشته دور در میان مردم نفوذ دارند؟
سن بالاها هنوز خیلی این آهنگها و داستانها را دوست دارند، اما جوانان کمتر. از نظر تعداد کسانی که میخواهند نوازنده شوند، این سالها بهتر شده است اما از لحاظ علاقه عموم مردم، یک کم پس رفت داشتهایم.
این یک تناقض نیست که از یک سو یادگیری این موسیقی در جوانان زیاد و از طرف دیگر اقبال جامعه به ویژه قشر جوان به آواها و نواهای محلی کمتر شده است.
آن جوانان که میآیند و با پشتکار نوازندگی مقامها را یاد میگیرند و داستانها را حفظ میکنند، خیلی اهل مطالعه و با سواد هستند. اما بیشتر مردم عادی به تدریج دارند این نعمهها و الحان را از یاد میبرند و سرشان را با چیزهای دیگر گرم میکنند.
چرا؟
چون هست و نیست موسیقی اصیل ایرانی را گرفتهاند.
کیا؟
غربیها با این فرهنگ و موسیقیشان، همه را از راه بدر کردهاند. خارجیها موسیقیهای محلی را از پا درآوردهاند. همچنین زندگیها عوض شده و سلیقهها هم با این تغییر فرق پیدا کرده است.
چه باید کرد؟
چون از اول خوراک درستی به مردم داده نمیشود، ذائقهشان تغییر میکند و مزه شیرین و تلخ را از هم تشخیص نمیدهند. دولت باید کاری کند که بچهها و جوانها با این داستانها و نغمهها و نواها آشنا و بزرگ شوند. آنها باید پا جلو بگذارند، رادیو و تلویزیون باید بیاید، ارشاد حمایت کند، مدارس همت به خرج دهند و همه دست به دست هم دهند تا مردم گذشته خودشان را فراموش نکنند.
آلماجوقی می گوید با نوازندگی برای مردم، خستگی هایش را فراموش می کند
برای این کار از نهادهای فرهنگی و هنری تا حالا کسی به شما مراجعه کرده است؟
نه. ۳۸ کتاب داستان دارم که تا به حال چند خارجی آمدهاند تا از من بگیرند که من ندادهام. اما از طرف داخلیها تا حالا کسی به سراغم نیامده است.
همان داستانها افسانههای محلی را میگویید که بخشها همراه با نواختن دوتار میخوانند؟
بله. بعضی از این کتابها چاپ قدیمیاند و خیلیها خطی هستند. این داستانهای ملی ماست که سینه به سینه نقل شده و به ما رسیده است.
کدام داستانها را به صورت کتاب دارید؟
گفتم که ۳۸ تا میشوند، مثل «زرین و زار»، «محمد آذربایجانی»، «طاهر میرزای تاتاری»، «بدیع الجمال»، «محمد حنفیه»، «ابراهیم ادهم»، «کوراوغلی»، «بوسف و زلیخا»، «غریب شاه صنم» و چند تای دیگر.
تعداد زیادی از داستانهایی که بخشیهای شمال خراسان میخوانند از جمله «طاهر و زهره» که در برنامه عصر پنج شنبهتان اجرا کردید، در کشورهای همسایه هم رواج دارند. کدام یک از اینها ریشه ایرانی دارند؟
همشان. این داستانها، حکایتها و افسانهها همه ایرانی هستند. درست است که به ترکی و کردی خوانده میشوند، اما ریشه در ادبیات و فرهنگ ایران دارند. اصلاً باکو، گنجه، عشق آباد، مرو، بخارا، سمرقند و… یک زمان از ایران بودهاند که بعداً جدا شدهاند. شبیه این داستانها را براداران فارسی زبان ما هم دارند. ریشه همه آنها یکی است.
شما همین شمال خراسان را نگاه کنید؛ زبان ترکی، کرمانجی، ترکمنی، فارسی و حتی لری و بلوچی را در آن میشنوید. با این حال فرهنگ و داستانهای مردم این منطقه خیلی شبیه هم است. اینجا خودش یک ایران کوچک است که نشانی از آن ایران بزرگ قدیمی دارد.
در این گفتگو بارها از جوانان گفتید. در پایان چه توصیهای برای آنان دارید؟
از دود دوری کنند. سیگار و افیون سینه را خراب میکند.
برای جوانانی که به موسیقی نواحی علاقمند هستند چه حرفی دارید؟
مطالعه کنند، کتاب بخوانند و همیشه چیزهای تازه یاد بگیرند. یادشان هم نرود که موسیقی ما عارفانه است و اخلاق خوب را یاد مردم میدهد. برای همین آنان که میخواهند یک عاشیق خوب شوند، باید رفتار، زبان و اخلاق پسندیدهای داشته باشند.
عکسها از علی چاشنی گیر