این گونه است که بر اساس این نگرش، کنش و رفتارها و عملکرد تبعیض آمیز نسبت به زنان باز تولید شده و از شکلی به شکل دیگر تغییر می کند ولی می ماند.
شاید اگر معلوم شود که در جامعه ای اسلامی مبنای ارتباط صحیح میان انسان ها چه باید باشد بتوان گره بعضی از مشکلات زنان را حل کرد. شاید بتوان گفت اساسی ترین سوال این است که قانون یا قدرت؟ شاید بتوان گفت جامعه اسلامی جامعه ای است:
* “قانون محور” و نه قدرت محور
* “عدالت محور” که در آن با تبعیض در اشکال مختلف و با ظلم و حق کشی مقابله می شود.
* در جامعه اسلامی انسان ها همه با هم برابرند. هر انسان حق انتخاب سرنوشت خود را دارد. هر انسان خود در برابر اعمال خود پاسخگوست. در جامعه اسلامی “هدایت” وسیله راهنمایی به راه صحیح است و نه کنترل و سلطه داشتن بر دیگری. جامعه ای که انسان ها را در ماهیت و حقوق انسانی مساوی می بیند و فرصت ها را برای همه انسان ها می خواهد تا همه بتوانند توانایی های خود را در مسیری که خود می خواهند و خود انتخاب می کنند فعال کرده و به ظهور برسانند.
برابری انسانی میان زن و مرد بر این اساس است که در اسلام زن بودن اصالت نیست همان گونه که مرد بودن اصالت نیست بلکه اصل “خدا” است و “خدامحوری” اصالت دارد. زن و مرد انسان هستند با “ماهیتی یگانه” و مساوی در هویت و حقوق انسانی.
بعضی اصرار دارند همین که اسم فعالیت در “امور زنان” و دفاع از “حقوق زنان” به میان می آید آن را حرکتی فمنیستی بنامند. جدای از آن چه که در تاریخ حرکت های فمنیستی نامیده شده و جدای از موج های مختلف این حرکت، اگر فمنیزم معادل “زن گرایی” و “زن محوری” با نگرش “اصالت زن” باشد از مشی ما که مبتنی بر اصل “توحید” است جداست؛ ولی اگر به مفهوم تقابل با قدرت متمرکز و تقابل با تبعیض های ناروا نسبت به زنان باشد که قانون اساسی ما هم بر همین مهم تاکید کرده است.
فعالین امور زنان که با مبنای اسلامی در جهت رفع تبعیض از زنان تلاش می کنند حرکتشان بر اساس “عدالت محوری” است و نه “زن محوری”. همه جای تاریخ و در همه عرصه های جغرافیا رد پای ظلم و تبعیض نسبت به زنان به روشنی نمودار است، و اسلام که دین “حقیقت” و “عدالت” است با همه اشکال ظلم و تبعیض مخالف است و با آن سر جنگ دارد و مسلمانان را به تقابل با ظلم فرامی خواند. از این رو تقابل با تبعیض و خشونت و حق کشی نسبت به زنان برای مسلمانان امری نیست جز عمل به تکلیف. طبیعی است که هر فرصتی که در رسیدن به هدف کمک می کند فرصتی است که می تواند در اختیار قرار گرفته شود.
در یک دوره از زمان و در یک مکان زنان کارگر دستمزدی را که در مقابل کارشان می گرفتند ظالمانه دیدند و برای اعتراض به خیابان ها آمدند، سرکوب شدند و کتک خوردند و به زندان رفتند و بعد هم سال ها سکوت تاریخ. اما این پایان کار نبود. این ظلم و این ایستادگی در مقابل حق کشی آتشی شد زیر خاکستر که بعد آن آغاز بهانه ای شد برای سال های بعد و سال های بعد. داستان به همان جا ختم نشد و ختم هم نخواهد شد. تقابل با ظلم و تبعیض هست تا وقتی که ظلم و تبعیض و حق کشی هست و تا وقتی که تحقیر و تحمیل و استثمار هست. آن ها که مورد ظلم و تبعیض و حق کشی هستند خود می دانند که حقشان از بین می رود و جالب تر این که آن که حق کشی می کند همیشه در حال کتمان است. آیا راهی جز ایستادگی و مقاومت راه دیگری برای تقابل با ظلم هست؟ روز جهانی زن آغازش تقابل بوده است با تبعیض و تداومش هم بر همین معناست.
روز میلاد گرامی دخت پیامبر اسلام (ص) در جامعه ما روز ملی زن است. آن وجود مبارک که خود الگویی است برای زنان و مردان مسلمان در چه گونه بودن، نمادی است از ایستادگی در مقابل حق کشی و ظلم. بدیهی است که برای دستیابی به هدف فرصت ها را باید مغتنم شمرد از این رو روز ملی زن نه تنها تقابلی ندارد با روز جهانی زن بلکه این فرصت ها می توانند در خدمت هدف باشند که دستیابی به جامعه ای است که حقوق و کرامت انسان ها اعم از زن و مرد و کودک در آن محترم است.
جای تاسف دارد کسانی که مراکز تاثیرگذار را در اختیار دارند در ارتباط با تبعیض ها و اعمال خشونت نسبت به زنان و وظیفه حل و رفع آن مسیر انکار را در پیش گرفته اند. “مصیبت” و “ناراستی” و “خشونت” و “تبعیض” و “اجحاف” در ارتباط با زنان در جوامع دیگر خصوصا جوامع غربی دیده می شود و به آمارهای آنان استناد می شود ولی در جامعه خودمان برنامه و طرحی نیست تا تبعیض را نه ریشه کن که حتی کمتر کند. این انکار در واقع خود اصلی ترین و ریشه ای ترین عاملی است که تبعیض ها نسبت به زنان برخلاف آن چه قانون اساسی ج.ا.ا. خواسته به قوت خود باقی بماند و یا بازتولید شود و یا تغییر شکل و مسیر بدهد. این در حالی است که در جامعه ما خشونت و تبعیض نسبت به زنان را در ابعاد مختلف می توان برشمرد و آن ها را از موضوعات کلی تر تا جزئی ترین شاخه ها ردیف کرد.
تبعیض در ابعاد مختلف حقوقی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی را می توان نشان داد و نگرش، کنش، رفتار، عملکرد، و قوانینی که زنان را در جایگاه فرودست می نشاند و فرهنگ و عملکرد تبعیض آمیز را بازتولید می کند قابل طرحند. سوال این است که با این ابعاد گسترده تبعیض نسبت به زنان چرا در جهت رفع این مشکلات فعال نیست این جامعه؟ مراکز کلیدی که وظیفه هدفگزاری، سیاستگزاری، قانونگزاری، برنامه ریزی و طراحی های مربوط به زنان را به عهده دارند با هدف رفع تبعیض از زنان فعال نیستند. حتی می توان به وضوح نشان داد که این مراکز در مسیر عکس می روند و زنان را وسیله و ابزاری در خدمت جامعه مردسالار می خواهند. طرح ها و برنامه هایی که هر از گاهی مطرح و به اجرا گذاشته می شوند دلالت بر اشکال ذکر شده دارند.
طرح هایی که از طرف دولت برای اجرا مطرح می شوند و لوایح و طرح های در دست کار مجلس از یک طرف و استراتژی و راهکارهایی که از طرف مراکز تحقیقاتی و استراتژیک از طرف دیگر همه استنادات هستند دال بر این مدعا. کافی است که نگاهی انداخته شود به آن چه که مراکز تحقیقاتی و رسانه ای که امکانات ملی و مردمی را در اختیار دارند و هم چنین قوانین، طرح ها و برنامه هایی که در این سال ها از طرف دولت و مجلس و این مراکز دنبال می شود. این مراکز و نهادها پست های مدیریت کلان و مراکز تصمیم گیر و تصمیم ساز را مردانه می بیند و انحصارطلبانه در اختیار مردان می خواهند.
طرح ها و برنامه هایی که زنان را نه انسان خردورز و توانمند می بیند بلکه آنان را ناتوان محتاج قیم می پندارد. طرح هایی که زنان را به سمت خانه نشینی هدایت می کند. طرح هایی که بر اساس نگاهی جنسی و ابزاری به زنان مطرح می شوند. طرح های اجرایی که فرصت های زنان را در انتخاب مسیر و حضور اجتماعی و اشتغال محدود می کند. مستندات مهم تر “خلاء” ها هستند. خلاء طرح ها و برنامه هایی که در جهت ارتقای جایگاه زنان لازم است که به جریان بیفتند و نمی افتند. طرح هایی که به اصلاح نگرش نسبت به زنان از جایگاهی فرودست به جایگاهی انسانی با کرامت و ارتباط با زنان بر همین اساس می انجامد. طرح هایی که به رفع تبعیض از زنان و مشکلات آنان و توانمندی زنان می انجامد. طرح هایی در همه ابعاد حقوقی و اجتماعی و آموزشی و پرورشی و فرهنگسازی و اقتصادی، که زنان را در جایگاه انسانی برابر با مرد می بیند و فرصت ها را برای زنان ایجاد می کند ولی جایشان خالی است.
در سال ۱۳۵۷ یک ملت استبداد زده میراث دار جامعه ای بود که دارایی هایش به تاراج رفته و از فقر فرهنگی و فقر اقتصادی و فقر علم و دانش و در نتیجه از آسیب ها و صدمات مختلف رنج می برد. ظلمی که به جامعه رفته بود تبعیض های متفاوت را نسبت به آحاد مردم و از جمله زنان نهادینه کرده بود. زنان در انقلاب اسلامی ایران نقشی اساسی ایفا کردند هم با حضور مستقیم خود و هم با حضور جوانانشان که همه رنج کشیده بودند از رنج زنان که مادران و خواهران آنان بودند. زنان هدفمند جامعه ای اسلامی را برگزیدند و شعارها و اهداف و ساختن و تثبیت جامعه ای با مشخصات اسلامی انتخابشان بود و هنوز هست با این شناخت که جامعه ای اسلامی انسان ها را به برقراری “قسط” در جامعه فراخوانده و اجرای “عدالت” و رفع تبعیض در جامعه شاخصی تعیین کننده است.
در جامعه ای اسلامی انسان اعم از زن و مرد با کرامت است و جایگاه انسانی او و ایجاد فرصت ها در جهت رشد و تعالی و در جهت فعال کردن همه توانایی های انسانی در این جامعه از اصول است. جامعه ای که همه انسان ها در مقابل خدا مسول و پاسخگو هستند و از این رو باید که همه فرصت ها را در جهت فعال کردن توانایی های خود در اختیار داشته باشند. انسان ها همان گونه که در رنگ و نژاد و برهه تاریخی و مکان جغرافیایی با هم تفاوت دارند زن یا مرد بودن هم یکی از گونه تفاوت هاست که نقشی در اصالت و حقوق و ماهیت انسانی ندارد. زنان همچنان به دنبال اجرایی کردن این نگرش، این اصول و این اهداف هستند که با جریان انقلاب اسلامی سال ۵۷ در پی آن بوده اند.
توران ولی مراد
خبرآنلاین