نویسنده وبلاگ صدای آروم نوشت :
آدم ها دو گونه اند !
آنان که با عقلشان می زیند ،
و دیگران که زیستنشان با دل است .
چه بسیارند آنان و چه قلیل اند اینان ،
چه سهل است آنگونه زیستن ،
و چه دشوار است اینگونه بودن ،
بهشــــــــت ارزانی عقل اندیشان باد . . .
شهدای گمنام همه جا هستند اما باز هم گم نام اند …
الهی ان من تعرف بکف غیر مجهول !
کسی که به واسطه تو شناخته شود گمنام نمی شود …
مجهولون فی الارض معروفون فی السماء !
در خدا گم شو ، کمال این است و بس …
————————————–
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم ،
بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم !
سالروز عملیات غرور آفرین کربالی ۵ گرامی باد .
————————————–
تنها چیزی را که به هیچ کس نمیداد، جا نماز کوچکش بود؛
حتی به من که نزدیکترین دوست او بودم و هر چه از او میخواستم، به من میبخشید.
چندین بار از او خواستم جا نمازش را به من بدهد و نداد.
شب عملیات والفجر هشت بود،
وقت خداحافظی و آخرین دیدارها وقتی با او خداحافظی میکردم،
جا نمازش را در کف دستم گذاشت و گفت: مواظبش باش!
بعد از علمیات وقتی میخواستم با آن نماز بخوانم.
دیدم پشت آن اسامی تعداد زیادی از جمله امامان معصوم (علیهمالسلام)، شهدا و بچههای بسیجی نوشته شده و در زیر همه آنها با خط خوش آمده است:
«الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا»
شهید منصور بصیریفرد
————————————–
تمام مسیر در اتوبان را در فکر بودم
بخار باعث شده بود که بیرون تار دیده شود
گوشه ی شیشه را با دستانم پاک کردم
نم نمک برف می آمد
نمی دانم چرا برای اینقدر دلم برای رفتن به مزار شهدای گمنام می تپید..
به یاد قطره اشکت که از روی گونه هایت تا پایین محاسنت جاری شده بود …
زخم هایت …نمی دانم که بهت گفتن ، که تماس گرفتم نتوانستم کاری را که به من سپرده بودی انجام دهم
اما تو چرا اجازه نمی دهی کاری که ما دلمان می خواهد برایت انجام دهیم؟!؟
می ترسم وقتی فرا برسد که دیگر برای گفتن دیر باشد
وقتی که تو دیگر …
نه!
فرمانده! اری به تو می گویم !
ناراحت نشو !
یاد فرمانده فرمانده گفتمان بخیر …
می دانم دلت هوای اروند دارد
روزی که انشاا… این ها را خواندی فقط دعوایمان نکن !
خواستم بیایم تا زیارتت کنم اما نشد
این بار که دیدمت باید بگذاری بگویم
برایت دعا می کنیم ای برادر خوبم …