یکی از اساتید و محققان دانشگاه آلمان به نام دکتر «فیلیپ وولی» در نامهای به مرکز نوشته است: «یکی از دوستانم که یک کاردینال مسیحی است، برای میهمانی به منزل ما آمد. او کتاب صحیفه سجادیه را در کتابخانه من دید، مجذوب آن شده و به مطالعه پرداخت؛ از آنجایی که مطالب عرفانی کتاب برایش تازگی داشت آن را با اصرار زیاد از من گرفت.
سرویس فرهنگی مشرق – در نمایشگاه قرآن امسال تهران در بخش رهیافتگان قسمتی وجود داشت به نام مبلغین. در این قسمت از افرادی که با دست خالی کارهای زیادی را برای تبلیغ اسلام و تشیع انجام داده بودند گفته میشد. افرادی که زندگی هر کدام علاوه بر تازگی، زیباییهای زیادی نیز داشت.
در این بین راهنمای بخش که سخنانش با استقبال بینظیر مردم رو به رو شده بود، پای یک تابلو بیشتر از بقیه ایستاد و شروع کرد به توضیح و تفسیر.
در آن تابلو عکس یک روحانی نحیف و لاغر اندام دیده میشد. پیرمردی که بعد ازتوضیحات راهنما همه مخاطبین، خود را نسبت به ندانستن رازهای زندگی او سر زنش کردند و یک سوال در ذهنشان نمایان شد. این که چرا ما از وجود چنین شخصیتهایی که غرور شیعیان جهاناند بی خبریم؟ چرا رسانههای ما از این بزرگمردان چیزی به مردم نمیگویند؟ آنهم در زمانیکه این اسطورهها هنوز درقید حیاتاند؟
چند وقت پیش مرکز پژوهشهای صداوسیما یک مستند کوتاه از زندگی آیت الله لاری ساخت و کتابی کوچکی هم از زندگی پر برکت آیتالله موسوی لاری به نام «خلوص کامیاب» از سوی مرکز بینالمللی ترجمه و نشرالمصطفی(ص) و به کوشش عبدالحسین طالعی و مرتضی طالبی منتشر شد. اما باز هم قصور در معرفی از سوی مراکز مختلف منجمله حوزه علمیه توجیه نشدنی است.
اما آیت الله موسوی لاری که بود؟
حجت الاسلام حکیم اللهی رئیس روابط عمومی و امور بین الملل جامعه المصطفی که خود از مبلغین سرشناس تشیع نیز محسوب میشود در وصف ایشان میگوید: من به کشورهای مختلفی به ویژه در آفریقا سر زدم درهمه این کشورها از مرفهترین تا دورافتادهترین کشور وحتی در جاهایی که تاکنون پای برخی مبلغین شیعه به آنها نرسیده ، کتب آیت الله موسوی لاری وجود داشت.به شکلی که من فکر کردم مؤسسه «مرکز نشر معارف اسلامی در جهان» ایشان باید یک موسسه عریض و طویل چندین طبقه باشد با تعداد بسیار زیادی کارمند که اینگونه توانسته حتی دنیای ناشناخته تبلیغی را در نوردد. اما وقتی با اشتیاق به قم بازگشتم تا با رئیس این موسسه تاثیرگذار جهان تشیع روبه رو شوم در کمال تعجب با ساختمانی کوچک وساده روبرو شدم و پیرمردی که صمیمیت و سادگی در وجودش موج میزد برخلاف تصورم چیزی که مرا گرفت ابهت ساختمان و کارمندانش نبود، بلکه سادگی وصف نشدنی مردی بود که خدماتش به جهان تشیع غیر قابل شمارش است.
مؤسسه آیت الله موسوی لاری کتب مختلفی را به بیش از ۲۷ زبان زنده دنیا ترجمه و به کشورهای مختلف حتی دورافتاده ترین کشورهای آفریقایی ارسال کرده؛ و زمینه ساز تشرف بسیاری از حق جویان و زنده دلان دنیا به اسلام و تشیع شده است. او با دستهای خالی، نقش بزرگی در جهان ایفا کرد و در زمانی اقدام به نشر جهانی اسلام کرد که رویکرد جدی در این زمینه در حوزههای علمیه وجود نداشت.از نکات جالی زندگی پر برکت ایشان آن است که بیماری همیشگی ایشان نتنها مانع فعالیتهای بزرگ فرهنگی وی نبود، بلکه سفر درمانی ایشان به اروپا در سال ۱۳۵۵زمینه این جهاد بزرگ فرهنگی را ایجاد نموده همچنین ذکر این نکته که او نوه «آیت الله سیدعبدالحسین لاری» رهبر قیام بزرگ جنوب علیه استعمار انگلیس و موسس حکومت اسلامی در این منطقه بود نیز مهم به نظر می رسد.
خاطره آیت الله لاری از زندانیان آمریکایی
سال ۱۳۵۷ بود. ناراحتی معده، امانم را بریده بود. دکترهای ایران مرا جواب کرده بودند و اصلاً نمی دانستم که بعد از این همه درمان باید چه کار کرد. صبر کرده بودم تا در فرصتی به آمریکا بروم. چند نامه از آمریکا داشتم. کتاب هایی را که پروفسور حامد الگار ترجمه کرده بود، حالا در آمریکا خریدار داشت. خبرها برایم خوشایند بود که هر بار کتاب چاپ می شود، به سرعت تمام می شود. به دوستانی که در آنجا بودند، نامه نوشتم و به آنها گفتم که در یک فرصت مناسب به آمریکا می آیم.
هواپیما پرواز کرد. از فرودگاه مهرآباد دو نفر که بعدها پی بردم از عوامل ساواک بودند، مرا همراهی می کردند. گاهی در لباس دوست به من کمک می کردند تا از نقشه احتمالی ام چیزی بدانند. آنها وقتی فهمیدند که بیمار هستم و برای مداوا به بیمارستانی در واشنگتن می روم، انگار خیالشان راحت شد؛ ولی باز هم در آمریکا هرازگاهی به بیمارستان می آمدند؛ تا اینکه بالاخره خیالشان راحت شد و دست از سرم برداشتند. و من هم پس از مدتی از بیمارستان مرخص شدم.
هنگام مرخص شدن از بیمارستان دوستانم را خبر کردم، آنها آمدند؛ مربی قرآن هم آمده بود. او می خواست برای درس دادن به زندان برود. از من هم دعوت کرد تا همراهش باشم. درباره بچه هایی پرسیدم که شش ماه روزه گرفته بودند، او به انگلیسی جواب داد و مترجم برای من ترجمه کرد.
او گفت که آن زندانیان، ابتدا مسلمان نبودند اما رفته رفته به اسلام گرویدند. من گاه گاهی سری به زندان می زدم تا اگر کسی از نظر روحی، تعادل خود را از دست داده است، با او صحبت کنم. مربّی می گفت از آن وقتی که کتاب های شما چاپ شده و به کشور امریکا آمده است، دیگر کار مرا راحت تر کرده. او یک دل سیر هم از عرفان امام سجاد(ع) سخن گفت. از خداشناسی و از تمدن غرب از دیدگاه یک مسلمان حرف زد. من فقط گوش می دادم. ما به زندان رسیده بودیم. مرا نزد رئیس زندان برد. او وقتی فهمید من نویسنده کتابی هستم که سبب شده است زندانیان آرام تر شوند، خوشحال شد. دستم را گرفت و با ادب فراوان تحسینم کرد. او همراه ما به سالن اجتماع مسلمان ها آمد. زندان بانان همه تعجب کرده بودند. در نگاه ناباورانه آنها مرا به کلاس درس آنها برد و خودش شخصاً مرا به آنها معرفی کرد و گفت: می دانید امروز با یک شخصیت روحانی روبه رو شده ایم. قدر او را بدانید و قدر خودتان را هم بدانید.
او رفت و مرا با مربی و زندانیان تنها گذاشت. آنها گرداگرد مرا همچون قدیسی گرفتند و در آغوش کشیدند. انگار سیراب نمی شدند و من در فکر احادیثی بودم که ترجمه شده بود و آنها شاید فکر می کردند که آن سخنان از خود من بوده است. یکی از میان جمعیت ناله ای کرد. نگاهم را به سوی او برگرداندم. او ناراحتی معده داشت. شاید بیماری اش مثل من بود. مربی گفت: وقتی زندانیان فهمیدند نانی را که می خورند، از نظر شرع اسلام، حرام است، چون با روغن خوک درست می شود، دیگر لب به نان نزدند. شش ماه فقط با بیسکویت و آب، سحر و افطار کردند. نگاه تحسین آمیز من، آنها را خوشحال کرده بود. یادم می آید وقتی مربی برایم از این موضوع نوشت، به شکایت از دادگستری هم اشاره کرده بود. تا اینکه بعد از شش ماه آنها دیگر برای زندانیان مسلمان، نان را با روغن خوک نپختند.
زندانیان که حالا کنارم نشسته بودند، سؤال می کردند و من جواب می دادم. آنها از اعتقاداتشان می گفتند؛ از نماز، روزه، از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و از امامان رحمه الله از معاد و بهشت می پرسیدند.
نمونه ای از نامه هایی که دانشمندان غربی به آیت الله لاری نوشتند
*یکی از اساتید و محققان دانشگاه آلمان به نام دکتر «فیلیپ وولی» در نامهای به مرکز نوشته است: «یکی از دوستانم که یک کاردینال مسیحی است، برای میهمانی به منزل ما آمد. او کتاب صحیفه سجادیه را در کتابخانه من دید، مجذوب آن شده و به مطالعه پرداخت؛ از آنجایی که مطالب عرفانی کتاب برایش تازگی داشت آن را با اصرار زیاد از من گرفت. لطف کنید و نسخه دیگرشزصی برایم بفرستید.
*کتابخانه واتیکان نیز وقتی نسخه انگلیسی صحیفه سجادیه را دریافت کرده بود، نامه تشکرآمیزی ارسال داشته و در آن مینویسد: این کتاب حاوی مضامین عالی عرفانی است؛ بنابراین آن را در بهترین جایگاه کتابخانه جهت استفاده محققان قرار دادهایم.
*یکی از رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمان به پرفسور سینگلر مترجم «اسلام و سیمای تمدن غرب» مینویسد: «مطالعه این کتاب تأثیر عمیقی در من بخشید و دیدگاه مرا نسبت به اسلام عوض کرد. من دوستانم را به مطالعه این کتاب فرا خواهم خواند.»
*پس از ترجمه کتاب «توحید و خداشناسی» به زبان اسپانیولی، رییس مجلس یکی از کشورهای اسپانیولی زبان، طی نامهای به آیت الله لاری می نویسد: «من با مطالعه این کتاب، با جهانبینی اسلام آشنا شدم و به شدت تحت تاثیر تفکر توحیدی اسلام قرار گرفتم و امیدوارم روزی نمایندگان مجلس ما برای تدوین قوانین خود از اسلام الهام بگیرند.