به گزارش مشرق؛حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام به کنگره بزرگداشت علامه آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، صاحبِ کتاب عروه، با اشاره به ضرورت بررسی شاکله فکری مرحوم سید کاظم طباطبایی یزدی، بر شناساندن و معرفی جهات مختلف شخصیتی ایشان برای افکار عمومی تاکید کردند.
در این پیام که صبح پنجشنبه از سوی حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی قرائت شد، رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به جامعیت شخصیت آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی شخصیت این فقیه بزرگ را از سه جنبه ‘علمی’، ‘معنوی’ و ‘ آمادگی برای جهاد’ برجسته و ممتاز خواندند و افزودند: لازم است تحقیق در مبانی فقهی سیّد کاظم طباطبایی تعمیق یابد.
این پیام ما را بر آن داشت که گوشه ای از زندگی پر از خیر و برکت این عالم ربانی را به سمع و نظر مخاطبان برسانیم.
ولادت و مراحل ترقی
آیتالله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در سال ۱۲۴۸ هجری قمری در روستای کسنویه یزد پا به عرصه گیتی نهاد. از زمان کودکی، بزرگی در چهره کوچکش نمایان بود و با تولدش، رشتههای امید را در قلب پدر و مادر خویش محکم ساخت. پدرش به تبرک نام رسول خدا(ص) و با یاد امام هشتم، او را محمد کاظم نام نهاد. سید محمد کاظم دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشت و با تشویقهای پدر و مهمتر از همه عنایت خاص خداوند به علوم دینی رو آورد. و حوزه علمیه دومنار یزد پذیرای آن نوجوان مخلص از دودمان پاک پیامبر(ص) شد. سید محمد کاظم مدتها در درس ادبیات استاد ملا محمد ابراهیم اردکانی و زین العابدین عقدایی شرکت کرد و از آن دو بهرههای فراوان برد.
جدیت فراوانش در کسب علوم اهل بیت علیهم السلام او را مورد توجه اساتید مدرسه قرار داد. پس از اتمام ادبیات عرب، در درس فقه و اصول آخوند ملا هادی یزدی که از علمای بزرگ آن زمان محسوب میشد دوره سطح را به پایان رسانید. دیری نپایید که مقام علمیاش او را در زمره نزدیکان خاص استاد جای داد. با توصیه استاد، در ضمن فراگیری فقه و اصول، به تدریس ادبیات پرداخت. کیفیت تدریس و شیوه بیان او، سرانجام کار را بدانجا رساند که بعد از اندک زمانی سید محمد کاظم یزدی به مثابه یکی از اساتید حوزه علمیه یزد شناخته شد.
جوان یزدی پس از مشورت با دو استادش، اردکانی و عقدایی، به امید بهره مندی از وجود مقدس امام هشتم علیه السلام راهی مشهد مقدس شد تا با استعانت از آن امام همام، به مقامات علمی و معنوی نایل آید. وی در مدت زمان کوتاهی، علم هیئت و ریاضی را آموخت و طولی نکشید که در زمره اساتید این علوم در آمد. حوزه علمیه اصفهان نیز دورانی به وجود استادی گرانقدر چون یزدی مفتخر گردید.
وی با ورودش به اصفهان در مدرسه صدر سکونت گزید. سید محمد کاظم، ابتدا درس علامه شیخ محمد باقر نجفی فرزند شیخ محمد تقی نجفی، نویسنده کتاب هدایه المسترشدین را بر درس سایر علما ترجیح داد. و از محضر اساتیدی چون آیتالله سید محمد باقر موسوی خوانساری و برادرش آیتالله حاج میرزا هاشم خوانساری و آیتالله محمد جعفر آبادهای استفادههای فراوانی برد.
او صاحب کتاب گرانقدر و معروف «عروه الوثقی» است که حاشیه نویسی علمای بزرگ شیعه بر آن، نشانه درجه علمی و اجتهادی آنان محسوب می شود.
او که در ردیف مراجع بزرگی چون ملامحمدکاظم خراسانی(ره) و ملاعبدالله مازندرانی(ره) قرارداشت به تدریج حوزه نفوذ و مقلدانش گسترش یافت، تا زمانی که مرجع علیالاطلاق زمان گشت. صرفنظر از مقام علمی و معنوی بلندمرتبه، در سیره اجتماعی و سیاسی نیز شخصیتی ممتاز و اسطورهای بود. توجه فراوان به مظلومان و ضعیفان جامعه و کمکهای مستقیم و غیرمستقیم به مساکین و ایتام و درماندگان یکی از خصوصیات چشمگیر او بود. مبارزه او با نفوذ سیاسی اقتصادی استعمارگران و مشارکت در اصلاحگریهای اجتماعی روزگار در هاله ای از فراست و وقار و پختگی قرارداشت.
در عین بی باکی و شجاعت؛ در مقابل آنچه که به شخص او مربوط می شد، گذشت و سعه صدر پیشه می ساخت و در مورد تکالیف شرعی به جد و جهد تمام پایداری میکرد. دفاع جانانه او از مرحوم شیخ فضل الله نوری(ره)، همفکران وی، نشاندهنده آن بود که بی هیچ واهمهای بر سر حقیقت ایستادگی می کند و از توهینها و تهمتها و آسیبها نمی هراسد.
جلالت قدر مرحوم سید در علم و تقوا، بیش از آن است که به وصف درآید و در این خصوص، همین بس که مراجع بزرگ تقلید شیعه در دوران اخیر، آغاز مرجعیت خویش را به نوعی با نشر حواشی خویش بر کتاب گرانسنگ «عروه الوثقی» او اعلام می کنند.
صرف نظر از دیگر خدمات سید، ایشان درکار تدریس علوم دینی و پرورش فضلا و مجتهدان گرانمایه توفیقی شگرف داشت و شخصیتهای بسیار برجسته ای از محضر شریفش برخاستند که تاریخ تشیع و روحانیت شیعه در عصر اخیر مفتخر به وجودشان است.
حضرات آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی، حاج آقا حسین قمی، حاج آقا حسین بروجردی، شیخ محمدحسین کاشف الغطا، شهید سید محمدتقی خوانساری، حاج آقا رضا مسجدشاهی اصفهانی، سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، سید محمد فیروزآبادی، شیخ زین العابدین عابدی زنجانی، شیخ فضل الله شیخ الاسلام زنجانی، سید یونس اردبیلی، شیخ جعفر نقدی، میرزا مهدی آشتیانی، شیخ عبدالنبی عراقی و بسیاری دیگر از آن جمله به شمار می روند.
علامه در زمان مشروطه
در صدر مشروطه، سید از امضای بی قید و شرط مصوبات مجلس شورا که از ماهیت اعضا و حاصل کار آنان در آینده، بی اطلاع و نگران بود سرباز زد و حمایت از آن نهاد قانونگذاری را منوط به انطباق کامل مصوبات آن با موازین شرع انور شمرد. زمانی هم که موج فتنه و آشوب بالا گرفت و جمعی از عناصر مشکوک همچون تقی زاده در نقاب هواداری از آزادی و ضدیت با استبداد، به «مبارزه با دین و روحانیت» پرداختند، به مقابله برخاست و در این راه سختیها و رنجها کشید.
وجهه نظر ایشان نسبت به مشروطه، همسو با آرا و نظریات شهید حاج شیخ فضل الله نوری بود و آنگاه که شیخ شهید، با همفکران خویش، به حضرت عبدالعظیم(ع) در شهرری پناهنده شد، سید مجدانه به حمایت از او پرداخت. نامه ای که شهید نوری در محرم ۱۳۲۷ شش ماه پیش از اعدام خویش به مرحوم سید نگاشته، گواه پایمردی و خلوص آن دو بزرگوار در دفاع بی امان از ساحت اسلام و تشیع است.
بر پایه نامه هایی که سید صاحب عروه در مشروطه به افراد مختلف نوشته اند، به روشنی می توان دریافت که وی، «دفع کفریات و حفظ عقیده و اجرای قوانین محکمه قرآنیه و شریعت ابدیه محمدیه» همراه «با ملاحظه جهات موجبات صلاح و صیانت دین و دمای مسلمین» را «اهم فرایض ربانیین علما» می دانست.۸ آن زمان نیز که در بحبوحه مشروطه، از سوی گروه های ترور، تهدید گردید، به صراحت فرمود:
«این امر، راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمین باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفری (صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین) و دماء باید بشود و این معنی، جز به مطابقت با شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم، چیزی از عمر من باقی نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دست بردارم…»
جهاد با متفقین در جنگ جهانی اول
در جنگ جهانی اول، متفقین (روس، انگلیس، فرانسه و…) از زمین، دریا و آسمان به ممالک اسلامی حمله بردند و از هر طرف عرصه را بر دولت عثمانی که با همه عیوبش، به هر حال، عنوان اسلامی داشت تنگ کردند و به متصرفات آن از جمله سوریه و عراق لشگر کشیدند. مرحوم سید، با احساس خطر شدید برای اسلام و مسلمین، مجدانه به پاخاست و در صحن حرم امیرالمومنین علی(ع) در نجف منبر رفت وخطبه ای آتشین بر ضد استعمار ایراد کرد و مسلمین را به ستیز با اشغالگران فراخواند. پس از آن نیز همه جا، با ارسال نامه ها و تلگرافها وصدور احکام جهاد و صرف وجوهات، مجاهدان را یاری داد وافزون بر این، فرزند بزرگ و فاضل خویش سیدمحمد را نیز که بسیاری از مردم، به مرجعیت او پس از پدر، چشم دوخته بودند به نمایندگی خویش به جبهه رزم فرستاد که شرح جانفشانیها و حماسه آفرینیهای آن فقیه وارسته، خود تفصیلی جداگانه دارد و داستان آن، جز با مرگ مشکوک فرزند و نماز پدر بر جنازه وی در صحن حرم مولا(ع)، پایان نمی گیرد.
معروف است که انگلیسیها، در بحبوحه جنگ با مسلمین درعراق، یکی از مقامات عالی رتبه خویش را نزد سیدمحمد فرستادند و با تهدید و تطمیع، به او پیشنهاد دادند که چنانچه شخص او از معرکه کناره گیرد، مناصب حساس حکومت عراق را پس از اشغال آن توسط انگلیسیها برای همیشه در اختیار او و اولادش قرار خواهند داد.
سیدمحمد، پیشنهاد مزبور را که انگلیسیها در ازای آن بهایی گزاف می پرداختند بلافاصله قاطعانه ردکرد و پس از آن، شبانه به نجف آمد و پدر خویش، صاحب عروه را از ماجرا باخبر ساخت؛ ولی مرحوم صاحب عروه، پس از شنیدن خبر، خیلی طبیعی و معمولی چنان که گویی هیچ اتفاقی رخ نداده است! به وی فرمود:
«کاری بجاکردی و جز این شایسته نبود؛ اما آمدنت به نجف و آوردن این خبر برای من، لزومی نداشت … سریعا به جبهه برگرد و به ادامه کار جهاد بپرداز!»
بازتاب فتوای جهاد مرحوم سید و عرصه مبارزات فرزند وی در جنگ با انگلیسیها، محدود به کشور عراق وبه اصطلاح سرزمین بین النهرین نبود؛ بلکه جنوب غربی ایران، یعنی حدود استان خوزستان فعلی را نیز دربرمی گرفت. با پیوستن دولت عثمانی به دول محور (آلمان و …) و اعلام جنگ آن دولت با متفقین، انگلیسیها بهطور همزمان دست به اشغال مناطقی از جنوب عراق و ایران زدند ودر نتیجه، زمانی که مرحوم سید بر ضد اشغالگران انگلیسی حکم جهاد داد، آیتالله سیدمحمد یزدی فرزند مرحوم سید حکم جهاد ایشان را به میان عشایر غیور شیعه خوزستان آورد و آنان را بر ضد انگلیسیها که برای محافظت از تاسیسات مهم نفتی خویش در جنوب ایران آن استان را اشغال کرده بودند برانگیخت.
مرحوم سید، همچنین در اول محرم ۱۳۳۳ ق نامه ای به شیخ خزعل والی وقت خوزستان فرستاد و از وی خواست که مجاهدین اسلام را بر ضد انگلیس یاری دهد. در پی این فتوای تاریخی، عشایر خوزستان در اسفند ۱۲۹۳ ش در نزدیکی اهواز در منطقه ای موسوم به غدیر دعی و تپه های المنیور با قشون تحت امر انگلیس درگیر شدند و تلفات زیادی به آنها وارد ساختند؛ به گونه ای که نیروهای انگلیسی ناگزیر به عقب نشینی گشتند؛ ولی بعدها با رفتن نیروهای عثمانی از منطقه و تنها ماندن عشایر خوزستان و خیانت ستون پنجم، نیروهای انگلیسی به سوی سوسنگرد پیشروی کردند و آن شهر قهرمان پرور را زیر آتش سنگین توپخانه خویش، وحشیانه به خاک و خون کشیدند.
مرحوم سید، در عرصه ستیز با استعمار، تنها با انگلیسیها روبه رو نبود؛ بلکه زمانی هم که روسها در اواخر سلطنت محمدعلیشاه و اوج کشاکش مشروطه و استبداد، به بهانه حفظ امنیت اتباع خویش در ایران، به برخی از مناطق شمالی ایران (آذربایجان، گیلان و مازندارن) نیرو وارد کردند، صاحب عروه از جمله کسانی بود که به شدت به اعتراض برخاست.
در تلگراف سر جرارد لوتر به سر ادوارد گری وزیر خارجه وقت انگلیس که در همان روزها ارسال شده، چنین می خوانیم:
«موضوع: ایران.
تلگرام زیر را از نماینده سیاسی و سرکنسول دولت اعلیحضرت پادشاهی (انگلیس) در بغداد دریافت داشتم:
معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس که مورد تنفر علما بوده و می گویند شوم تر از تعلل (محمدعلی شاه) در اعلام مشروطه است، نمی توانم انتظار چندان کمکی از علمای نجف و کربلا داشته باشم. به طوری که شنیده ام، سیدکاظم یزدی که تاکنون در سیاست دخالتی نداشت و اینک هم قطار روسی ام به من اطلاع می دهد که نفوذ قابل ملاحظه ای در قفقاز دارد، تلگرامی به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه تفبیح کرده است. درباره این تلگرام، من چیزی به کنسول روس نگفته ام».۲۲
در جریان اخطار ۱۹۱۱ روسها به دولت ایران نیز که به اشغال بخشهایی از کشورمان توسط روسها و اعدام مرحوم ثقه الاسلام تبریزی به روز عاشورا در تبریز، انجامید، سید در فتوایی چنین نگاشت:
«امروز اروپاییها به حمله نظامی به کشورهای اسلامی سرگرم هستند. ایتالیا، طرابلس (لیبی) را و روس و انگلیس به ترتیب شمال و جنوب ایران را مورد تاخت و تاز قرارداده اند و اسلام رو به نابودی می رود؛ بنابراین، بر همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم، واجب است که آماده دفاع از سرزمینهای اسلامی باشند. مسلمانان باید در راه بیرون راندن سربازان ایتالیایی از طرابلس و نیروی نظامی روس و انگلیس از ایران، جان و دارایی خود را فداکنند.
اکنون بزرگ ترین وظیفه مسلمانان این است که ایران و عثمانی را از شر این کفار صلیبی اشغالگر برهانند.»
جملات قصار مرحوم سید صاحب عروه
مرحوم سید، سخنان کوتاه به زبان عربی دارد که در پایان کتاب «عروه الوثقی» ایشان (چاپ اول، نجف) آمده است که برخی از آنها را، همراه با ترجمه، در زیر می خوانید:
*ازدد خیرا، تزدد خیرا.
کارهای نیک را بیشترکن، خیر بیشتری خواهی دید.
*اعمال السداد سداد لابواب الفساد.
انجام کار خیر، قفل درهای فساد است.
*اضاعه السر ذاعه الشر.
افشای راز مردم، مایه انتشار بدیهاست.
*بلوغ الامال برکوب الاهوال.
دستیابی به آرزوها، در گرو تن دادن به خطرات است.
*التفکر مصباح النجاح.
اندیشه و تفکر، چراغ پیروزی است.
* زینوا محاسن الاقوال بمحاسن الافعال.
گفتار نیک خویش را به کردار شایسته زینت بخشید.
*الزهاده مجمع کل سعاده.
زهد و وارستگی، جامع هر سعادتی است.
*العدو الصادق خیر من الصدیق المنافق.
دشمن صاف و صریح، از دوست منافق و دورو بهتر است.
* قله الکلام من کثره العقل.
کم گویی، نشانه پرعقلی است.
*قل خیرا تسمع خیرا.
نیک بگو، تا نیک بشنوی.
*لا تجالس من تجالس الا بعد اختباره فی مجالس.
هیچکس را به همنشینی خویش برنگزین؛ مگر آنکه او را قبلا در مجالس آزموده باشی.
*المال زیند، لا کمال.
مال و ثروت، مایه زینت است نه نشانه کمال.
*ما فاز بالمعالی من ترک السهر باللیالی.
کسی که شب زنده داری و مناجات با خدای متعال را در دل شبهای تاریک ترک کند، به مقامات بلند معنوی نخواهد رسید.
*من خف عیاره کثر عثاره.
کم مایگان، لغزش بسیار دارند.
وفات
هر چه از ماه رجب میگذشت حال سید رو به وخامت میگذاشت و رنگ رخسارش زردتر میشد. این وضع تا شب سه شنبه ۲۸ ماه رجب سال ۱۳۳۷ ه ق. ادامه داشت. سرانجام نزدیک طلوع فجر، خورشید فقاهت، ایثار، زهد و مردانگی در سن نود سالگی غروب کرد و به ملکوت اعلی پیوست. فرزندش حضرت آیتالله سید علی یزدی، بر جنازه پدر نماز خواند و بدن مبارک را در صحن مطهر حضرت علی (ع) در ایوان کبیر پشت سر مبارک حضرت و در جوار پسر شهیدش به خاک سپردند.
* سید بعد از رحلت آخوند خراسانی و آیتالله محمد طه نجف، زعیم بزرگ جهان تشیع گردید و به مثابه بزرگترین قدرت مذهبی و یگانه پاسدار حریم تشیع، حفظ کیان مسلمین را بر عهده گرفت.
* یکی از برگهای زرّین پرونده زندگی سید، مقابله و مبارزه با استعمار، به خصوص انگلیس است
*سید، بر خلاف بعضی از علمای وقت، معتقد بود حکومتی که فقیه عادل جامع الشرائط در رأس آن نباشد، نمیتواند مشروعیت داشته باشد.
مشرق