به گزارش افق آزاده لرستانی: فتنه بهائیت از توطئههای مهمی است که از اواسط دوره قاجاریه با هدف آسیب رساندن به اسلام به خصوص تشیع از سوی کانونهای استعماری طراحی شد و در مسیر تداوم حیات تاریک خود همواره در کنار دشمنان اسلام، در صدد ضربه زدن به این دین مبین و از بین بردن خصلتهای ضداستکباری و ظلمستیز آن بوده و هست. در یک کلام هدف طراحان این فتنه، تلاش برای شکستن کیان و اقتدار ملی ایرانیان بود که از زمان صفویان حول محور تشیع پدید آمد و منافع قدرتهای استکباری و استعماری را تهدید میکرد.
به منظور شناخت ماهیت بهائیت و فتنههای این فرقه دستنشانده انگلیس، میزگرد «بازشناخت بهائیت» را با حضور مجتبی مجدآبادی کارشناس و پژوهشگر تاریخ ایران و سیدکاظم موسوی مدیر مؤسسه مطالعاتی روشنگر و مدیرمسئول نشریه شفافیت را برگزار کردیم.
شیوه برخورد غلط قاجاریه با بابیت/بابیت از افسردگی مردم سوء استفاده کرد
*به عنوان سؤال نخست، بهائیت چگونه شکل گرفت و چرا تأسیس شد؟
-مجدآبادی: در دورهای که بابیت شکل گرفت، ملت ایران دچار افسردگی بود، افسردگی که بابت جنگهای سهگانه با روس، شکست در جنگها و از دست دادن بخشی از خاک کشور حاصل شده بود.
بنابراین یک آمادگی ذهنی، نه باور فکری – این دو تا مفهوم با هم فرق میکند- برای ظهور و بروز منجی عالم بشریت، حضرت مهدی(عج) برای التیام آلام و اوضاع نامناسب جامعه، وجود داشت، زیرا رژیم شاهنشاهی آن زمان، بسیار نادان و بیکفایت بود، ندانست که از ابتدا چگونه باید با این معضل اجتماعی برخورد کند، پس فضا برای ایجاد یک اندیشه فرعی از این باور آماده بود. ایران در آن زمان تحت استعمار روس تزار و انگلیس بود، البته حوزه قدرت روسها در آن برهه بیش از انگلیس بود، در دوران محمدعلیشاه، پیشکار اصلی او یک روس و تمام کارهای دربار توسط روسها تصمیمگیری و انجام میشد.
پروژهای که توسط روسها در ایران کلید خورد
بنابراین با توجه به نفوذ بالای روسها، آنها به فکر ایجاد یک اندیشه ساختگی بودند تا با سوء استفاده از اندیشه مهدویت بتوانند هدایت جامعه را در دست خود بگیرند و نفوذشان را بیشتر کنند.
در همان عصر میبینیم که روحانیت ما، چندان پویا و فعال نیست، علمای مطرحی وجود ندارند و این خلأ احساس میشود، در این شرایط فردی به نام «شیخ احمد احسائی» یک تفکر جدید مبنی بر چگونگی توسل و ارتباط با حضرت به صورت اختصاصی مطرح میکند، این در حالی است که ما معتقد هستیم بعد از شروع غیبت کبری، دیگر نوابی وجود ندارد و تنها در دوره غیبت صغری نواب اربعه وجود داشتند. پس از آن، ارتباط امام زمان(عج) با مردم قطع شده و تنها دیدارهای محدودی با علما و فقهای صالح انجام میشود.
اما او این اندیشه را آن چنان در دستگاه خودش القاء، علنی و آشکار میکرد که پس از فوتش، شاگرد ارشد وی سیدکاظم رشتی این مبحث را ادامه میدهد.
اما درباره علیمحمد باب، او یک جوان شیرازی بود که به گفته شاهدان و خاطرههایی که از او باقی مانده در ابتدا عاشق حضرت مهدی(عج) بود، او به علت ریاضتهای خاصی که کشیده بود، در بوشهر به سیدالذکر مشهور شد، حالا به چه طریقی؟! بحثهای مختلفی وجود دارد، باب سر از کانون سیدکاظم رشتی در میآورد، خاطراتی وجود دارد که سفیر وقت روسیه در ایران به عنوان یک روحانی در مدرسه و محیط سید رشتی نفوذ کرده که البته تا حدی صحت دارد.
-موسوی: یادمان باشد که بهائیت را نه باور و نه اعتقاد بدانیم، بلکه ملغمهای از چیزهای مختلف است، این را باید مدنظر داشته باشیم.
هنگامی که استعمار برای جنگ فرقهای در اسلام دست به دست هم میدهند
*یعنی میخواهید این گونه مطرح کنید که فرقه بابیت را روسیه حمایت کرده نه انگلیس؟
-مجدآبادی: تمامی کارهای استعمار در آن مقطع زمانی، با هدف اصلی متلاشی کردن اسلام بود، پس هیچ یک از قدرتهای دیگر، مخالفت نمیکردند، زمانی که قرار است یک کودتای مشترک انجام شود، برای اینکه فرد واحدی بتواند منافع غرب را تأمین کند، استعمارگران با هم مشارکت و همکاری میکنند و به هم منابع اطلاعاتی میدهند و خیلی کارهای دیگر، این یک اصل است، همانطور که برای تشکیل رژیم صهیونیستی میبینیم که انگلستان، فرانسه، روسیه و آمریکا با هم همکاری میکنند و در تأییدیه «اعلامیه بالفور» کسی مخالفت نمیکند، برای اینکه در اسلام هم یک غده سرطانی ایجاد شود، اینجا استعمارگران همه موافق هستند، چون دشمن اصلی و هدفی مشترک دارند!
اعتقادی که با ۶ ضربه شلاق از هم پاشید
اگر کسی بخواهد اندیشه بابیت را بداند، بهتر است به توبهنامه باب توجه کند، در تاریخ موجود است که با خوردن ۶ ضربت، سید لب به اعتراف گشود و گفت: همه اینهایی که من گفتم دروغ است. این چه اندیشهای است که تنها با ۶ ضربه انکار میشود؟!
*پس ماجرای فتنه بابیت قبل از دوره ناصرالدین شاه بوده است؟ در واقع امیرکبیر فتنه باب را خاموش کرد؟
-مجد آبادی: بله، امیرکبیر با بابیت اندیشهای برخورد کرد، چون علما نمیتوانستند برای مهمورالدم بودن و قتل باب فتوا دهند، در آن زمان در برخورد با بابیت، حکومت دچار اشتباه شد، زیرا زندانی کردن باب موجب بزرگ شدن او شد، همچنین عدم دسترسی مردم عام به او بر شعلهور شدن آشوبها نقش داشت.
با این وجود درباره نحوه برخورد با اندیشههای انحرافی در تاریخ دوران انقلاب اسلامی شاهد بودیم که شهید بهشتی با منافقان و چریکها مناظره میگذاشتند، منتها در رابطه با باب چنین کاری را انجام ندادند و منجر شد فتنه او بزرگ شود و افسانهها درباره باب مطرح شود، به طور مثال مطرح میکردند که وقتی باب رد میشد، کسی او را نمیبیند و چرا که یک هالهای دور او را وجود داشته که مانع دیدن وی میشود! در واقع اینها دروغهایی بوده که با پرداخت پول در جامعه فراگیر شد، به اعتقاد بنده، بابیت و بهائیت فقط با پول جلو رفتند.
بهائیت شکل جدید بابیت است/دعوای خانوادگی در بهائیت
*بهتر نیست در اینجا اشارهای به تفاوت بابیت با بهائیت کنید؟
-مجدآبادی: تفاوت آنها در نوع تفکر و گریزشان از موضوع مهدویت است؛ بهائیت همان ادامه بابیت است، به طوری که بهائیت خودش را دنباله رو باب میداند، میرزا حسینعلی نوری میگوید ظهور نور بعدی که باب وعده داده بود، من هستم، وی با دستکاری در وصیتنامه باب و تقلب گفت: من همان کسی هستم که باب گفته بود!
جالب اینجاست که باب پیشبینی کرده بود که ۱۰۰۰ سال بعد از او این اتفاق میافتد، اما هنوز چند سال نگذشته بود که میرزا حسینعلی نوری ادعا میکند که وی، همان فرد است و چون عجله داشته زودتر آمده است! از این مسائل در بابیت و بهائیت بسیار وجود دارد.
این رهبران، خود واقف بودند که کوچکترین ارتباطی به یک دین یا مذهب ندارند، برای همین دست به عوامفریبی میزدند، یک نکته بسیار مهم این است که باب در پاسخ سؤال یکی از روحانیون که خواستار ارائه آیهای بودهاست، یک جمله عربی با علامتهای بالا و پایین از خودش میبافد و بیان میکند، آن روحانی هم در جواب او میگوید: اگر این جوری است من از تو بهتر بلد هستم آیه بیاورم، این هم آیه من! بعد باب خجالت میکشد و میگوید: من اشتباه کردم و من اهل این حرفها نیستم!
استفاده سیاسی بهائیت در راستای اهداف استعماری
وقتی دعوای نیابت باب بین میرزا حسینعلی و میرزا یحیی (برادر حسینعلی) در میگیرد، طبق آن چیزهایی که در منابع خودشان آمده است، این دو برادر علیه هم کلمات زشتی رد و بدل میکنند و یکدیگر را به سوسک، خرمگس و پشه تشبیه میکنند، جالب اینجاست که هیچ گونه بحث اعتقادی را مطرح نمیکنند!
در واقع بهائیت، یک حزب سیاسی است، افراد رسماً عضو میشوند و برای آنها شناسنامه صادر میشود، تقویم و زندگیشان، بهائی میشود، آنها فکر کردند که از همه قید و بندها رها میشوند و یک دین مدرن میگیرند اما وقتی بهائی میشوند، میفهمند چه اشتباهی کردهاند و باید آداب و رسوم حزبی را هم رعایت کنند. اگر کسی عضو بهائیت شد، دیگر حق ندارد راجع به اندیشههای دیگر بحث و صحبت کند.
-موسوی: بهائیان در درون اجتماع یک رنگ دارند و در درون سازمان خودشان رنگی دیگر دارند، چون جریان بهائیت از باورهای اعتقاداتی که ما مسلمانان داریم، عبور کردهاند و دیگر قید و بندی ندارند، بیقید و لاقیدی شاخصه اصلی بهائیت است، یکی از بندهای اصلی بهائیت این است که تعصب به هیچ چیز ندارند، این بیتعصبی از خانه شروع میشود تا مباحث بزرگتر و عظیمتر به نام ملت را در بر میگیرد، اگر دیدیم آن باورهایی که اعتقاد داشتند، رعایت نمیکردند، متوجه خواهیم شد، بهائی هستند.
*نقش بهائیت در به قدرت رساندن رضاخان تا چه اندازهای بوده است؟
-موسوی: در ابتدا یک مروری در حوزه تاریخ داشته باشیم، رضاخان یک شخصیتی است که نه از سواد بهرهای برده و نه دارای اندیشه مدیریتی است. او یک فرد بیسوادی است که در حوزه نظامیگری جز زورگویی چیز دیگری نمیدانست، از همان ابتدای جوانی که قدرت در اختیار او بود و به عنوان شاهنشاه مطرح بود، چه کاری را انجام داد و چه مدیریتی را از خود نشان داد؟ حال برخی میگویند که تأسیساتی مانند راهآهن به او نسبت میدهند، این برای رضاخان نیست، بلکه این نوسازیها برای قدرتهای غربی است که در جنگ جهانی دوم از آن استفاده کردند.
نقش پر رنگ بهائیت در به قدرت رساندن رضاخان
* آقای صادق زیباکلام در یکی از برنامههای تلویزیون به نام برنامه «سیاست ایرانی» نظر متفاوتی را مطرح کرده بود، وی معتقد بود که «آنچه از ایران فعلی از خلیج فارس در جنوب تا دریای خزر در شمال باقی مانده، مدیون دو نفر است، یکی مدیون ضرب شمشیر آقا محمدخان و دیگری چکمه رضاخان که اگر این دو نبودند، بخشهایی از ایران وجود خارجی نداشت. اگر چه هر دوی این شخصیت در تاریخ ایران منفورند»، با توجه به صحبتهای شما درباره شخص رضاخان، نظر شما در این باره چیست؟!
– موسوی: من توجهتان را به عملکرد و نتیجهای که قدرتهای سلطه، متفقین در جنگ جهانی دوم داشتند، جلب میکنم، چه نتایجی حاصل شد؟ اینکه ما در زمان جنگ، چه بیطرف میماندیم چه وارد جنگ میشدیم، استعمارگران نهایت بهره را میبردند چراکه باید زیرساختهایی مانند راهآهن برای پیشبرد اهداف آنها ساخته میشد و این ارتباطی به رضاخان نداشت.
آیا این نوسازیها در جهت اهداف ملت ایران بود و یا در جهت اهداف ملتهای دیگر؟ این نشان میدهد که رضاخان به هیچ عنوان تخصصی در این حوزه نداشت، اگر به ۱۵ تا ۲۰ سال آخر سلسله قاجار نگاه کنیم، متوجه میشویم که رضاخان با حمایت بهائیت و به دستور و کمک انگلیس روی کار آمد، درست همانند اتفاقی که درباره مسئله فلسطین به کمک انگلیسیها افتاد.
باید توجه داشت اگر انگلیس میتوانست با حکومت قاجار به اهداف خودش برسد، مطمئناً دست به تأسیس سلسله پهلوی نمیزد، هدف انگلیس در این ماجرا تغییر نقشه خاورمیانه بود، در همین راستا و در جنگ جهانی اول دولت عثمانی را از هم پاشید و از فروپاشی دولت عثمانی، چندین کشور جدید متولد شدند که یکی از آنها فلسطین بود و درست در بازه زمانی جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم، میبینیم که رژیم صهیونیستی شکل میگیرد.
قبل از جنگ جهانی اول «اعلامیه بالفور» از سوی استعمارگران صادر میشود و در پرتو آن نقشه راه تعیین میشود، پس برای رسیدن به این نقشه باید حکومت و سلسله قاجار برداشته شود، باید شخصی بیاید که توانایی انجام این کار را داشته باشد و آنها را به اهدافشان نزدیک کند، از مشروطه دوم تا کودتای رضاخانی (١٢۴۵تا ١٢٩٩) چه اتفاقهایی میافتد، بسترهای سقوط دولت قاجار را چه کسی پدید میآورد؟
اینجا نقش بهائیت به عنوان یکی از عوامل ستون پنجم انگلیس کاملاً عیان است، در همین مقطع بحث انقلاب جنگل پیش میآید و میرزا کوچکخان وارد صحنه میشود، چون میرزا کوچکخان یک روحانی بود که در مکتب تشیع رشد یافته و دغدغه دین داشت و لذا در مسیری جدا از مسیر تفکر انگلیسی عمل میکرد، در نتیجه جلوی آن میایستد و انگلیس نیز مانند همیشه نوکران خویش، بهائیان را برای فروپاشی و انحراف انقلاب جنگل بدرون جنگلی ها نفوذ می دهد.
در دوره ۱۵ سال آخر عمر قاجاریه همین اتفاق میافتد، در آن زمان بهائیت فرقه بودند و به همراه فرقه «ازلی» به دست و پا میافتادند که بتوانند زمینههای سقوط قاجار را پدید بیاورند و با ترورهای کور و بعضی از اشخاص مطرح توانستند فضا را تا حدودی پیش ببرند و ریشه حکومت احمد شاه قاجار را بزنند.
برگی از تاریخ که نقش بهائیت در تأسیس سلسله پهلوی را افشا میکند
اسناد و مدارک تاریخی حاکی است که محفل بهائیت در ایران، مدتها پیش از کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹، توسط مهره نشاندار خویش «حبیبالله عینالملک» (پدر هویدا نخستوزیر مشهور عصر پهلوی)، رضاخان را کشف و به «سراردشیر ریپورتر یا اردشیر جی» برای انجام کودتا معرفی کرد. جز این، عوامل دیگری نیز از بهائیان با کودتاچیان همکاری داشتند که پس از پیروزی کودتا حتی به کابینه سیدضیاء (رهبر سیاسی کودتا) راه یافتند.
پارهای گزارشها حاکی است که رضاخان نیز متقابلاً (در تعهداتش به انگلیسیها) وعدههایی درباره میدان دادن به این فرقه در ایران داده بود، همچنین محمدرضا آشتیانیزاده نماینده مجلس شورای ملی در عصر پهلوی، درباره انتخاب رضاخان میگوید: حبیبالله رشیدیان (مستخدم سفارت انگلیس و عامل مشهور بریتانیا در ایران) برایم نقل کرد که چند سال قبل از کودتای ۱۲۹۹، به دستور کلنل فریزر انگلیسی، بیشتر روزهای هفته صبح به منزل عینالملک که از متنفذین فرقه بهائیه بود و با وی سوابق دوستی و صحبت داشتم، میرفتم در آنجا با اردشیر جی آشنا شدم و اردشیر جی روزی به عینالملک گفت: از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آنها بخواهید تا صاحبمنصبی بلندقامت و خوشقیافه پیدا کنند و به شما معرفی کنند و شما آن صاحبمنصب را با من آشنا کنید، اما به دو شرط، اولاً اینکه آن صاحبمنصب نباید صاحبمنصب ژاندارم باشد و حتماً باید صاحب منصب قزاق باشد، ثانیاً شیعه اثنی عشری خالص نباشد ـ که ارباب اردشیر جی، مخصوصاً جمله اخیر را باز تکرار کرد و برای بار دوم گفت که آن صاحبمنصب نباید شیعه اثنیعشری خالص باشد، رشیدیان گفت: پس از آن ملاقات، عینالملک، رضاخان را با اردشیر جی آشنا کرد و اردشیر وسیله آشنایی رضاخان با فریزر میشود و فریزر او را به دیگر انگلیسیهای دستاندرکار کودتا، چون هاوارد، اسمایس و گاردنرـکنسول انگلیس در بوشهر ـ معرفی میکند.
در نتیجه با کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ زمینه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی سقوط قاجاریه را پدید میآید و در سال ۱۳۰۴ شمسی هم تاجگذاری رضاشاه انجام میشود و رسماً رضا پهلوی یا رضاخان میرپنج به عنوان پادشاه ایران معرفی شده و تاجگذاری میکند، باید توجه داشت که بهائیت در اینجا به عنوان تشکیلات و فرقه حکومت برانداز معرفی میشود.
تفاوت تربیت تزاری و انگلیسی رهبران بهائیت
* بهائیت در این برهه از زمان دارای تشکیلات منسجمی در حیفا بود؟
– مجدآبادی: بهائیت در حیفا تشکیلات متمرکز داشت، دلیل ورود آنها به این شهر موقعیت سوقالجیشی آنجا بود و اکنون «بیتالعدل» در حیفا قرار دارد.
حسینعلی نوری به صورت سمبلیک برای خودش لقب میگذارد و میگوید من بهاءالله، نور خدا هستم، آن نوری که باب گفت، من هستم! در جای دیگر میگوید کالبد من، کالبدی است که توانست نور حسین را دریابد، من نور امام حسینم. از این اراجیف زیاد بیان میکند و تا جایی پیش میرود که خود را رسول و خدا میخواند! اما عباس افندی، جانشین میرزا حسینعلی یک آدم اطلاعاتی است، برخلاف دو مهره قبلی بهائیت که خیلی به قدرت علاقه داشتند، او میگوید من «عبد البهاء» هستم یعنی نوکر و بنده پدرم هستم و کسی نیستم.
در اینجا دقیقاً تربیت انگلیسی در مقابل تربیت تزاری قرار میگیرد و فاصلهها احساس میشود، وقتی تربیت تزاری شود، شخص دنبال بزرگنمایی و بزرگ کردن خودش میرود اما در تربیت انگلیسی قضیه به شکل دیگری رقم میخورد، عباس افندی میگوید: من کسی نیستم اما در عمل از لحاظ قدرت خیلی از پدرش قدرتمندتر است چون در حوزه جاسوسی، آموزشهای بسیار خوبی دیدهاست، در واقع بسترسازی اساسی اجتماعی در جامعه از سوی انگلیسها انجام شدهاست.
پروژه بهائیت در سال ۱۳۶۲ چه بود؟
*در واقع میخواهید مطرح کنید که بهائیت به دنبال سیطره و سلطه در کشور و به قبضه کردن حکومت بودند؟
-مجدآبادی: بله، اکنون هم این مسئله را پیگیری میکنند، آنها ایران را مهد خود میدانند، در عصر پهلوی قدرت و دولت را در دست میگیرند، در مجلس ۱۱ نماینده داشتند و به دنبال این بودند که یک فراکسیون بزنند آن هم با هزینه بسیار، در آن زمان ۱۵۰ میلیون تومان هزینه کردند. «ثابت پاسال»، بهائی ثروتمند بیش از ۴۶ شرکت داشت و سرمایهدار بزرگی در آن موقع بوده، این شخص چنان خرج میکند که موفق میشود ۸ نماینده بهائی را وارد مجلس کند! بله آنها دنبال حکومت بهائی بودند.
اگر انقلاب نمیشد، آنها میخواستند که در سال ۶۲ دین رسمی کشور را بهائی کنند، منتها خدا نخواست چنین اتفاقی بیفتد.
مخالفتهایی که رضاخان با دین میکند، در راستای بهائیت است
*آیا ردپایی از بهائیت در ماجرای کشف حجاب دیده میشود؟
– موسوی: رضاخان برای اینکه بتواند افکار عمومی را با خودش همراه کند، صحنهسازی کرد و خود را یک مسلمان معتقد نشان داد، در عزاداریها با پای برهنه شرکت میکرد، پیاده از سمت چهارراه مولوی تا چهارراه سیروس میآمد و به این شکل در جامعه حاضر میشد، برای اینکه بگویند او مذهبی و دینمدار است.
همین که تاج را بر سرش گذاشتند، رنگ عوض کرد؛ جمع شدن تمام حوزههای علمیه، به اجبار سربازی بردن طلبهها، لباس از تن طلاب درآوردن و… به عبارت دیگر روحانیت را تعطیل کرد و چون زورش به برخی مراجع نمیرسید، جریان مراجع را جدا کرد.
در واقع مخالفتهایی که رضاخان با دین میکند در راستای بهائیت است، او عزاداری امام حسین(ع) را تعطیل میکند، کشف حجاب را در سال ۱۳۱۴ انجام میدهد، زوار امام رضا(ع) را در مسجد گوهرشاد به شهادت میرساند، اینها را چگونه میتوان توجیه کرد، غیر از اینکه او فردی لامذهب و دینستیز و سر سپرده استعمار است.
روی دیگر سکه صهیونیسم در ماجرای کشف حجاب
* میتوان این گونه مطرح کرد که بهائیت و فرماسونریها برای کشف حجاب دست به دست هم دادند؟
– موسوی: جریان بهائیت و جریان فراماسونری یک روی سکه صهیونیسم هستند، روی دوم سکه خود صهیونیسم است، اینها جدا از هم نیستند، این روی دوم سکه، صهیونیسم است که اگر احیاناً صهیونیسم نتوانست با این روحیه خشن وارد جایی شود، با آن روی دوم سکه که نرم و لطیف است وارد صحنه شود، وقتی به تاریخچه یهود و صهیونیسم در منطقه فلسطین رجوع میکنیم، در واقع هولوکاستی صورت نگرفته، بلکه نسلکشی که یهود به آن استناد میکند، یک بهانه و یک جریان دروغ تاریخی است!
بحث مسئله صهیونیسم در کنار فراماسونری و بهائیت مطرح است، هنگامی که رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹ طی کودتایی قدرت را در دست میگیرد، در روز اول فروردین ۱۳۰۰ نخستین اعلامیه صهیونیستها در ایران صادر میشود و آنها تقاضای داشتن مکان و امکاناتی را در ایران به خاطر امنیت تشکیلات خود میکنند.
در واقع باید گفت که رضاخان برای این به قدرت آمد که نقشه راه را بپیماید و انگلستان به آن خاورمیانه جدید برسد، انگلستان در خاورمیانه به دنبال این میگشت که در منطقه فلسطین بتواند یک نقطه فرزند نامشروعی را بکارد که در آینده مانعی برای توسعه و گسترش اسلام در درون کشورهای اسلامی باشد.
در اینجا باید اشاره کنم اگر انگلیس یقین داشت و میدانست که در کشور عثمانی این امکان وجود دارد که این کلونی در منطقه فلسطین جمع شود و آنها بتواند به اهدافشان برسد، مطمئن باشید که دولت عثمانی سقوط نمیکرد.
عبدالحمید دوم اشاره مستقیم به یهودیها دارد، چون چندین بار پیش او رفته بودند، او گفته بود به غیر از فلسطین هر جای کشورم را بخواهید حاضرم به شما بدهم چون به اهداف آنها پی برده بود، اما فلسطین را نمیدهم، پس چون نتوانستند با حاکمیت دولت عثمانی فارغ از اختلافاتی که داشتند، کنار بیایند، به آن حمله کردند.
معتقد هستم که اگر با سلسله قاجار کنار میآمدند دست به سقوط آن نمیزدند، چون سلسله قاجار علیغم اینکه پادشاهان بیکفایتی بودند ولی خیانتکار نبودند، به همین دلیل نمیتوانستند، باید یک خائن و خیانتکار سنگدل و متجاوز دور از بشریت را روی کار بیاورند تا آنها را به هدفشان برساند.
نظر جالب یک استاد آمریکایی درباره حجاب زنان قبل از کشف حجاب و نقد سخنان او
* جان فوران که استاد دانشگاه «سانتا باربارا» در جنوب غرب ایالات متحده، از مطرحترین جامعهشناسان و اندیشمندان «انقلابهای اجتماعی» در جهان است، در این باره نظر جالبی دارد، او معتقد است که در دوران رضاخان فقط زنان شهری حجاب داشتند، این نظر چگونه با اعتقادات زنان اسلامی قابل تحلیل است؟
-موسوی: این طور نبود که در آن زمان فقط قشر مذهبی حجاب را حفظ کنند، برای اینکه بدانیم زن ایرانی محجبه بوده است، به تاریخ برگردیم، آقای جان فوران که وابسته به سرویس اطلاعاتی خارجی امریکاست، کافی است که نگاهی به سنگ تراشیدههای دوره ساسانیها بیاندازد و بیاید ببیند که در این سنگ تراشیدهها کجا بانوی ایرانی بیحجاب بوده است، در واقع کجا حجابش را حفظ نکرده است! اینکه تنها زنان شهری را محجبه بداند! در قضیه عشایرمان حجابی که وجود دارد حجاب سنتی است، باورهای درون جامعه عشایری یک باورهای خاص خودش است، اینکه فقط گفته شود زنان شهری با حجاب بودند، چنین نیست، ایشان فقط عشایر فارس را دیده است، آیا عشایر سیستان و بلوچستان، خراسان، آذربایجان و خوزستان هر چند که یک مقدار نزدیک به عشایر فارس است، را دیدند، به هیچ عنوان این نظریه صحیحی نیست!
* در تاریخ بهائیت نقش بانویی به نام «قره العین» مطرح میشود که اقدام به کشف حجاب در دوران قاجار کرد، آیا این کار او در ماجرای کشف حجاب تاثیرگذار بوده است؟
-موسوی: این نقش که بهائیت در کشف حجاب داشتند، یک جریان نمادین است، برای اینکه بدانیم کشف حجابی که طاهره کرد، آیا اثر داشت یا نداشت، باید دقیقاً جامعه دوران قاجار را بشناسیم.
ماجرای مثلثی پهلوی که قدرت بهائیت را افزایش داد
*نقش فرح پهلوی در نفوذ بهائیت در ایران تا چه اندازهای بوده است؟
-مجدآبادی: برای اینکه بعد از محمدرضا پهلوی، شخص دیگری از این خانواده در صحنه قدرت باشد تا ولیعهد به سن قانونی برسد، فرح پهلوی باید ورود پیدا میکرد، حوزه فرهنگ بهترین عرصه بود و فرح هر کاری میکرد کسی نمیفهمید.
در آن زمان که جشن هنری راه میانداختند، بسیاری از آنها بهائی بودند، از خود نخستوزیر که زیردست فرح است تا رئیس اطلاعات و رئیس مجلس، همه در باند فراماسونری و بهائیت هستند.
بعد از کودتای آمریکایی ۱۳۳۲ نقش بهائیها افزایش پیدا میکند، خود ساواک در سال ۱۳۴۶ یک سندی را تهیه کرده که بیشتر از ۱۸۵ نفر در ساختارهای سیاسی از مدیر کل تا معاون، وزیر تا خود نخستوزیر بهائی هستند.
هدف اصلی بهائیت در دوران پهلوی دوم
*در این دوره چرا حیات بهائیها با رشد همراه است؟
-مجدآبادی: هدف اصلی آنها زدودن هنجارها، سنن، آداب و آیین اسلامی است، از آنجایی که جامعه به زور رضاخانی جواب نه گفت، حالا برای اینکه به نرمافزار عملکردی محمدرضا آری بگوید، انگلیسیها و آمریکاییها دست به دست هم دادند و وارد عرصه هنر شدند که با بررسی آن متوجه میشویم عناصر آن یهودی یا بهائی هستند.
مسئولان کانون پرورش فکری کودک و نوجوان متخصص نیستند، مثلاً مادر فرح در ۳ جا از این نهادهای فرهنگی به عنوان قائممقام و رئیس شاغل بوده است، برای اینکه بیکار نباشد و یک سمت تشریفاتی داشته باشد.
در این کانون، برنامههای اردویی مختلط را بهائیها برگزار میکردند، در مسافرتها اردوهای مختلط پسر و دختر برپا میشد یا یک بهائی معروف مثل «فرخرو پارسا» را به عنوان وزیر آموزش و پروش میگذارند که ۴ تا از معاونان وی نیز بهائی بودند، همچنین در مدارس فنیحرفهای دخترانه و پسرانه و آموزش ابتدایی بزرگسالان کنترل همه آنها با بهائیها بود.
آنها با هماهنگی ساواک برای برداشتن روسری از سر دختران به مدارس دخترانه حمله میکردند، اصلاً طرح مدارس مختلط در این دوره مطرح میشود که علما به شدت به مقابله با آن پرداختند و نامهنگاریها کردند.
در حوزه سینما هم همین طور، تلویزیون هم توسط بهائیها اداره میشد؛ یعنی هنرپیشه بهائی، خواننده بهائی و … همه اینها را به کار بردند تا نوع نگاه جوانان را عوض کنند، آنها طوری برنامهریزی کردند که وقتی جوان متوجه میشود فروزان، بهائی است، به بهائیت علاقهمند شود، اینها زیرساختهای غلط فرهنگی بود که از سوی آنها انجام شد که متأسفانه همین الآن هم ما درگیر آن هستیم.
جاسوس انگلیسی که به ۹ گویش فارسی مسلط بود اما آرایش نمیکرد
برداشتن حجاب و آرایش زیاد، علامت پیشرفت نیست، حرفهایترین زنی که برای انگلستان خدمت کرد، سیاستمدار و بهترین فرد اطلاعاتی «کاترین لمبتون» بود که در عمرش نه آرایش کرد و نه لباس نو پوشید! با دمپایی پابرهنه در دهات رشت زبان گیلکی یاد میگیرد، در خراسان، سیستان و بلوچستان ۹ گویش یاد میگیرد و زبان فارسی را بهتر از ما صحبت میکند، اینها افتخارات او برای جامعهاش است!
«عباس جامعی» که خود یک فرد بهائی است نامهای به وزیر علوم و رئیس دانشگاه جندیشاپور مینویسد که برای بیحجاب کردن دختران دانشجو کار زیادی اینجا انجام دادم، جلسات و سخنرانیهایی داشتم، بورسیه دادم، اردوهای مختلط گذاشتم، تنها ۱۵ دانشجو حجاب دارند، این ۱۵ نفر هم نمیفهمند چون سنتی هستند! ببینید چگونه دختران دانشجوی ما را به بهانه فراگیری علم توسط بهائیها بیحجاب کردند.
در دوره پهلوی دوم مثلث استعمار، رژیم شاهنشاهی و بهائیت، اهداف و توقعاتی مشترک داشتند، دشمن مشترکشان هم اسلام بود.
نظر امام(ره) درباره بهائیت چه زمانی صادر شد/اولین پروندهای که بهائیت بعد از انقلاب علیه ایران گشود
* بهائیت در ایجاد فتنه بعد از انقلاب چه تلاشهایی کردند؟
-موسوی: بهائیت در چند مرحله، گذران عمر کرده است، وقتی حضرت امام(ره) در پاریس و در نوفللوشاتو بودند، به صراحت اعلام کردند که به هیچ عنوان بهائیت را به رسمیت نخواهند شناخت، با پیروزی انقلاب، بهائیان تمام سیطرهای که بر حاکمیت پهلوی داشتند، به یکباره از دست دادند و در واقع به برکت انقلاب اسلامی مردم از یک جریان مفسد راحت شدند.
بر اساس اسناد لانه جاسوسی، درست ۱۲ روز بعد از پیروزی انقلاب، پروندهای علیه انقلاب نوپای اسلامی با همکاری سفارت آمریکا تشیل دادند و اولین پرونده ضد حقوق بشری برای انقلاب اسلامی ایران مطرح شد، از سال ۵۸ که جریانهای ضدانقلاب شکل میگیرد تا سال ۶۲ اینها در قالب گروه منافقین، سلطنتطلبها و گروههای تروریستی قرار گرفتند. آنجایی که لازم بود صراحت داشتند و آنجایی که لازم نبود در پس پرده عمل میکردند.
روشن کردن چراغ توسط بهائیها در شبهای موشکباران!
در ۸ شهریور ۶۲ دادستان کل کشور به طور رسمی این گروه را غیر قانونی اعلام میکند، از آن تاریخ به بعد، آنها در لایههای زیرین جامعه قرار میگیرند.
در دوران دفاع مقدس، بهائیها میگفتند: به ما دستور دادهاند که در حملات هوایی چراغهای خانه را روشن بگذاریم تا خلبان عراقی که از بالای شهر رد میشود، شهر را شناسایی و بمباران کند. ما به مسئولان اعتراض میکردیم که چرا باید چراغ را روشن بگذاریم، ممکن است کشته شویم! تشکیلات میگفت که درست است شما چند نفر کشته میشوید، اما در ازای شما چندین خانواده مسلمان کشته میشوند، از سال ۶۲ تا پایان جنگ هم در لایههای زیرین کار میکردند.
متأسفانه در دولت سازندگی اینها در حوزه اقتصادی ورود پیدا کردند و با گرفتن امتیازات، اقتصاد خود را تقویت کردند.
در جریان فتنه سال ۸۸ به خوبی نقش این تشکیلات هویدا بود، به ویژه در جسارتی که در روز عاشورا به ساحت مقدس امام حسین(ع) و هیات عزاداری روا داشتند، نمیتوان به این راحتی عبور کرد.
تغییر رویه بهائیت در سه دوران سازندگی، اصلاحات و عدالتخواهی
*به عنوان آخرین سؤال بفرمائید که آیا فعالیت بهائیها در دوران بعد از سازندگی تا کنون مخفی بوده است؟
-موسوی: بله! با مخفی نگه داشتن بهائی بودن خودشان و استفاده از امکانات کشور، از فضای بازسازی مناطق و خرابیهای جنگی نهایت سوء استفاده را کردند، سپس وارد حوزه سیاسی شدند، به طوری که در دوره اصلاحات به رئیسجمهور اعلام حضور میکنند و در مراکز دولتی، اعلامیه توزیع میکنند.
تا جایی که در سال ۱۳۸۶ در انتخابات شرکت میکنند، با این وجود در طول تاریخ، هیچ بهائی در انتخابات شرکت نکرده بود، در سال ۸۶ مرکز جهانی بهائیت به بهائیها دستور میدهد که در انتخابات شورا وارد شوند، به طوری که در انتخابات مجلس، رایزنیهای مختلفی کرده و با برخی کاندیدها صحبت کرده بودند که ما این تعداد آرا و این مقدار پول داریم، به شرط اینکه وقتی به مجلس راه پیدا کردید اهداف ما را پیگیری کنید که خوشبختانه با درایت و بصیرت خود کاندیدا و مسئولان، جلوی این اقدام تشکیلات بهائیت گرفته شد و این فتنه نیز در نطفه خفه شد.