«حاج حسین هوشیار» مداحی است که این روزها سرگرم فعالیتهای اجتماعی در شهرداری تهران است. هوشیار با اینکه سرش حسابی شلوغ است هیئتهای هفتگی نازیآباد را فراموش نمیکند و هر از چند گاهی برای قرائت دعای کمیل به مهدیه تهران میرود. این مداح اهل بیت در گفتوگو با خبرنگار «نامه» به سوالات نوروزی پاسخ داده است.
ایام نوروز به مسافرت هم میروید؟
سفر را دوست دارم و اگر فرصت شود اهل طبیعتگردی و زیارت هستم. به همین خاطر اگر قرار باشد به مسافرت بروم به مشهد مشرف میشوم یا جادههای شمال را پیش میگیرم.
برای اقامت چه مکانی را انتخاب میکنید؟
در مسافرت به مشهد در هتل یا مکانهایی که دوستان مشترک دارم حتما اقامت میکنیم. در مسافرت به شمال هم هر چه در دل طبیعت باشد، بهتر است. عاشق چای ذغالیام. از کودکی اهل اردو بودم. پس از آن نیز مربی شدم و برای ۱۲ سال بچهها را به اردو میفرستادیم. به خاطر همین زندگی اردویی را دوست دارم. البته وقتی با خانواده هستم، برای اینکه به آنها آسیب نرسد، حتما مکان امنی را انتخاب میکنیم.
معمولا از چه وسیلهای استفاده میکنید؟
با وسیله شخصی میروم.
با گشت نامحسوس چه میکنید.
سالهای ۷۸-۷۹ برای اینکه توانیهایم را به همسرم نشان دهم تند رانندگی میکردم اما دیگر به پیری و پختگی رسیدم و با احتیاط بسیار زیادی رانندگی میکنم.
چند فرزند دارید؟
دو پسر دارم. یکی ۹ ساله و یکی هم ۳ ساله.
برای پذیرایی از مهمونها از چه چیزی استفاده میکنید؟
مثل همه مردم. شیرینی خشک با ماندگاری طولانی، آجیل، شکلات و میوه.
پسته هم میخرید؟
بله. حتما. منتها امسال تعدادش را سهمیهبندی میکنم (میخندد)
و اگر کسی بخواهد پستهها را جدا کند؟
وقتی سهمیهبندی شده باشد که نگرانی ندارم. به هر نفر ۵ پسته میرسد که نهایت خوردنش یک دقیقه زمان میبرد. اینجوری کار من هم راحتتر است و دیگر استرس بهم وارد نمیشود.
به کسانی که میپرسند چه خبر چه میگویید؟
اگر خبر میخواهی صبر کن تا ۱۵ فروردین نتایج آلماتی مشخص شود.
استقلالی یا پرسپولیسی؟
استقلالیام. همیشه به شمر لباس قرمز میپوشاندند و همین موضوع باعث شده بود تا از بچگی از رنگ قرمز خوشم نیاید.
بهترین عیدی که گرفتید؟
ما آذری زبانها رسم داریم که برای بزرگترها عیدی میبریم. برادر به خواهرهای خودش عیدی میدهد و در ازای آن خواهر، به کسی که عیدی را آورده بود، اسکناس تانخورده میداد. بچه که بودم برای اینکه عیدی عمههایم را ببریم دعوا میشد. همیشه هم نوبت من میشد عیدی. جدای از این ماجرا، بوی پسته که سال ۵۷ پدربزرگم در جلیقه قرمز میریخت دیگر تکرار نمیشد. در بزرگسالی هم سال ۸۷ سال تحویل را روبروی درب خانه خدا و کعبه تحویل کردم که بهترین عیدیام بوده است.
و معمولا عیدی چه میدهید؟
در فامیل به دست و دلبازی معروفم. دوست دارم که بچهها را خوشحال کنم. وقتی به خودم میآیم میبینم که هر چه داشتم را به عنوان عیدی دادهام. اگر همسرم نباشد پول کرایه را هم عیدی میدهم. راستش در عیدی دادن کم نمیگذارم.
شیرینترین و تلخترین حادثه سال ۹۱؟
برای شیرینترین نمیخواهم کلیشهای بگویم اما کلا سال بیهیجانی گذارندم. شاید نزدیک شدن محل کارم به محل سکونتم بهترین اتفاقی بود که افتاد. تلخترین حادثه هم برای من اعدام ۲ نوجوانی که به جرم زورگیری در پارک هنرمندان انجام شد بود.
چه آرزویی برای سال ۹۲ دارید؟
دوست دارم سال نشاط و شادی مردم باشد؛ سال موفقیتها؛ سال عزت و سربلندی ایران باشد.