در ادامه گزیده ای از گفت و گوی حسن قشقاوی با خانه ملت می آید:
تشریح کرد، متن این مصاحبه به شرح زیر است:
- پس از اتمام دوران دبیرستان، قبل از انقلاب دانشجوی جغرافیا بودم که آن رشته را تکمیل نکردم و بعد از انقلاب نیز فارغالتحصیل رشته حقوق شدم. از سال ۶۷ یا ۶۸ نیز کار رسمی در وزارت خارجه را آغاز کردم، ابتدا کارشناس اداره اول اروپای غربی وزارت خارجه شده و مشخصا روی میز انگلیس و بلژیک و ایرلند کار کردم. پس از یک سال از شهرستان شهریار کاندیدای دوره چهارم مجلس شورای اسلامی شده و پس از پایان دوره نمایندگی، به عنوان سفیر ایران در جمهوری قزاقستان انتخاب شدم. در همان ایام سفارت، به عنوان نماینده مردم شهرستان رباط کریم در دوره ششم مجلس شورای اسلامی رای آوردم. پس از این دوره به مدت ۴ سال به عنوان سفیر ایران به سوئد سفر کردم و ۴ سال پیش پس از بازگشت به ایران، سخنگوی وزارت خارجه در زمان وزارت آقای متکی و پس از یک سال و نیم در دولت دهم، معاونت کنسولی، پارلمانی و ایرانیان وزیر خارجه را برعهده گرفتم.
- من در شهرستان شهریار معلم بودم و مردم مرا میشناختند.آن زمان در رشته حقوق در دانشگاه شهید بهشتی مشغول تحصیل بودم که به دلیل نزدیکی این دانشگاه به شهریار به این شهرستان آمدم. در مرحله اول انتخابات رای آوردم اما مرحله دوم انتخابات این شهرستان ابطال شد.
- بحثهای زیادی در مورد این مسئله [ابطال انتخابات] وجود دارد. مرحله سوم سید عباس میرحیدری رقیب من موفق شد با کمتر از ۵۰۰ رای وارد مجلس شود.
[ظاهرا در این زمینه تغییراتی هم در شناسنامه خود ایجاد کردید.]
- آن زمان از لحاظ قانونی سن کاندیدای مجلس باید ۲۵ سال می بود،درحالیکه من تنها ۲۲ سال داشتم، پس از پرس و جو از اداره ثبتاحوال شهرستان برای یافتن راه های قانونی ورود به مجلس با این شرایط، آنها اعلام کردند کسانی که به دلیل داشتن توانایی و هوش بالا، سن واقعی آنها بیشتر از سن شناسنامهای آنها به نظر برسد، بر اساس یک مکانیزم قانونی می توانند با اقامه دعوی علیه ثبتاحوال آن شهرستان، سال تولد خود را تغییر دهند.
- براساس گفتههای خانوادهام به لطف خدا هوش بالایی داشتم. ۵ سالگی قرآن و ادعیه را یاد گرفته و دوران ۶ سال کلاس سابق را طی ۳ سال و نیم به پایان رساندم و در ۹ سالگی نیز سخنران جدی بودم. به یاد دارم که اولین سخنرانی من در ۹ سالگی در روستای فوکلای شهرستان بابل در جمع هزار نفر از مردم این شهرستان برگزار شد و ۱۱ سالگی نیز در مشهد در حرم امام رضا (ع) سخنرانی کردم.
- اکثر سخنرانیهای من در مورد مسائل مذهبی بود. برای مثال اولین بار در مورد ادعای یهودیان خصوص تغییر قبله از بیتالمقدس به کعبه و موضوع مسجد ذوقبلتین سخنرانی کردم. حدود ۱۲ سالگی در مسجد منطقه آب گرم لاریجان از ساعت ۳ تا ۴ بعدازظهر من و سپس آیتالله جوادی آملی به سخنرانی میپرداختیم. در ۱۴ یا ۱۵ سالگی نیز در مسجد نظام مافی سرآسیاب مهرآباد تهران علیه انقلاب سفید اولین سخنرانی را ایراد کردم و به همین دلیل مورد بازجویی ساواک قرار گرفتم. مناظره من با بنیصدر که وزیر امور خارجه بود در مورد خطبه ۷۸ نهجالبلاغه در دانشگاه شهید بهشتی نیز معروف است. این مسائل نشان میداد که نسبت به سنم جلوتر بودم و این موضوع برای دادگاه احراز شده بود، بنابراین خوانده ثبتاحوال شهریار و من نیز شاکی بودم. بنابریان دادگاه به تغییر سال تولدم از سال ۳۹ به سال ۳۶ رای داد. البته این مسئله امر پنهانی نبود. فرمانداری، هیات اجرایی و هیات نظارت و مردم شهرستان از این مسئله مطلع بودند و قطعا اگر کار غیر قانونی صورت گرفته بود تایید صلاحیت نمی شدم. سابقه تلاش و فعالیت سیاسیام در قبل از انقلاب زیاد بود. شهید علم الهدی از دوستان نزدیک من در دانشگاه مشهد شهید علمالهدی بود که نقش موثری نیز در سیاسی شدن من ایفا کرد. وی دانشجوی رشته تاریخ و من نیز دانشجوی جغرافیا بودم . به یاد دارم یک استاد کمونیسم، کتاب اسلام در سدههای میانی مرتضی راوندی را به عنوان کتاب درسی تاریخ عمومی ایران مطرح کرده بود و من نیز در سن ۱۸ یا ۱۹ سالگی در همان اتاقی که مرحوم دکتر شریعتی بحثهای جامعهشناسی داشت، نقد جدی نسبت به این کتاب وارد کردم به گونهای که استاد آن کتاب را از متن درسی حذف کرد. در اوایل انقلاب نزد آقای ولایتی که آن زمان وزیر امور خارجه بود گروه تاریخ تشکیل دادیم و فیشهای تاریخی را با هم مبادله کرده و با یکدیگر به بحث میپرداختیم که بعدها همین امر باعث شد که دکتر ولایتی من را به وزارت خارجه معرفی کند.
- پدربزرگ من از علمای بزرگ منطقه و مادربزرگم عالمهای بود که حلقه درس و بحث قرآنیاش تعطیل نمیشد. من نیز که نوه بزرگ پدربزرگم همیشه توسط ایشان به سخنرانی تشویق می شدم. به یاد دارم که برای سخنرانی به روستاهای اطراف مازندران میرفتیم و در بسیاری از موارد که ایشان به دلیل کهولت سن توان ادامه سخنرانی را نداشت تریبون را در اختیار من قرار میداد و این امر باعث میشد کتابهای مذهبی و سیاسی، تاریخی و اخلاقی را همان موقع چندین بار مطالعه کنم. معراجالسعاده، حلیهالمتقین و تمامی کتابهای علامه مجلسی کتابهایی بود که در سن ۸ تا ۹ سالگی مطالعه کردم. به یاد دارم که شب صلح کمپدیوید من و مرحوم شهید علمالهدی پس از سخنرانی سادات و بگین، صلح و سازش اعراب و اسرائیل را با یکدیگر تحلیل کردیم. من در آن دوران تمامی کتب دکتر شریعتی را مطالعه کرده بودم و پس از پیروزی انقلاب با کتب مرحوم مطهری آشنا شدم که در شهرستان شهریار ۲ یا ۳ مرتبه این کتب را در انجمنهای اسلامی برای دورههای آموزشی ضمن خدمت معلمی، آموزش و پرورش و آموزشیاران نهضت سوادآموزی تدریس کردم. سپس در سال ۶۳ یا ۶۴ در دانشگاه باقرالعلوم تاریخ اسلام، ایران و حقوق بینالملل را برای طلبههای دوره لیسانس تدریس کردم. البته در آن زمان مدرک خاصی نداشتم. بسیاری از آن طلبهها هماکنون رایزن فرهنگی کشور و تعدادی دیگر که از برادران افغان بودند، هماکنون نماینده مجلس افغانستان هستند. اینها شاگردان ۳۰ سال قبل ما بودند.
- بعد از شکست در انتخابات دور دوم مجلس از سیاست بریدم، زیرا ابطال انتخابات و حواشی آن باعث شد که رغبتم به این امر از بین برود و احساس مظلومیت شدیدی میکردم. اگر به مجلس میرفتم با سن ۲۲ و آن هم دارای رای اول از یک شهرستان غریبه جوانترین نماینده مجلس در تاریخ ایران بودم.