لویی مال از فیلمسازان موج نوی فرانسه درباره اهمیت انتخاب بازیگر در یک اثر نمایشی معتقد است : “به نظر من انتخاب هنرپیشه ، پنجاه درصد از کل یک پروژه را شامل می شود و اهمیت فوق العاده ای دارد. حتی کارگردانانی که فکر می کنند نابغه هستند هم اگر انتخاب نادرستی در این زمینه داشته باشند ، متوجه می شوند که دچار دردسر شده اند. البته برخی شاید آنقدر زرنگ باشند که بتوانند به نحوی اوضاع پروژه را سرو سامان دهند ، ولی دچار مشکل بزرگی خواهند شد.”
وقتی می توان به صحت این گفته لویی مال پی برد که مروری کوتاه بر شماری از آثار سینمایی و تلویزیونی ناکام در جذب مخاطب داشت که انتخابهای مناسبی نداشته اند. پروژه هایی که با دعوت از یک بازیگر هر چند حرفه ای، اما در جایگاهی غیر منطقی، زمینه را برای شکست اثرشان فراهم کرده اند. حال آنکه برخی نیز برخلاف این، با چند گزینش صحیح ، نصف راه را رفته اند.
طی همین دو هفته که سریال تلویزیونی “میلیاردر” در شبکه یک سیما مجال پخش یافته، واکنش های گسترده ای را به همراه داشته و خیلی از مطبوعات و رسانه ها درباره آن به ارائه نقد و نظر پرداخته اند. اما شاید یکی از مغفول ترین بخشهای این مجموعه که می توان در باب آن صحبت کرد، بخش انتخاب بازیگران است.
“میلیاردر” از حیث تنوع، نوآوری و حتی خطرپذیری در چینش گروه بازیگری خود یک نمونه جالب محسوب می شود.
در شرایطی که اغلب سریال سازان در تلویزیون ما ترجیح می دهند تا به افراد امتحان پس داده و آزموده رجوع کنند که نتیجه آن تکرار بازیها و چه بسا موقعیتهای روایی ناشی از حضور بازیگران بارها دیده شده است.
“میلیاردر” در این قضیه یک گام رو به جلو برداشته است. این نکته را می توان از همان ابتدا در نقش اصلی سریال، یعنی سامان گوران مشاهده کرد. بازیگری که در یکی از گفت و گوهای اخیر خود تصریح کرده ” جدایی اش از گروه “خنده بازار” بسیار هم به نفعش تمام شده است !”. این مسئله را می توان در حضورش به عنوان نقش اول یک سریال تصدیق کرد، زیرا سایر همبازیان او در خنده بازار همچنان مشغول بازی در آیتم هستند. گوران در نخستین تجربه تمام حرفه ای بازیگری خود در کنار چهره های مجرب این عرصه نشان داده پتانسیل مناسبی برای هنرپیشگی دارد و می توان به مرور با فاصله گرفتن از شکل بازی آیتمی ، در آثار نمایشی هم حضور توام با توفیقی داشته باشد.
از سوی دیگر، دعوت از چهره هایی چون علیرضا کمالی یا زهیر یاری برای سریالی که نیاز به توانایی برای ایجاد مناسبات کمیک دارد نیز خود یک ریسک مهم است.
کمالی که اصولا شم و آن بازیگری خاص خود را دارد، این بار پس از مدتها بازی های کمتر دیده شده، نمایشی زیرکانه دارد. او در قالب یک نقش نسبتا منفی، به خوبی انعطاف و نوسان لازم را برای شرکت در شوخی ها نیز از خود نشان می دهد تا در راستای خط سیر روایی سریال کارکرد پیدا کند.
یاری نیز که اغلب در سریالهای تاریخی شرکت داشته، اینجا فرصت را غنیمت دانسته و در نقش جوانی ساده لوح و شوخ، مدام به هجو آدمها و شرایط می پردازد و بار طنز قصه را در بسیاری از لحظات به دوش می کشد. انتخاب این دو – یکی از بهترین ریسک های این سریال است که خوشبختانه جواب داده و این را می توان از نحوه استقبال مردم درک کرد.
محمدرضا شریفی نیا و مجید مظفری نیز به عنوان دو قطب رودرروی هم، کارکترهایی جذاب را خلق کرده اند. فرجام مردی فرصت طلب بوده که حالا مجال جبران می خواهد و ولی نیز مردی متعهد و خانواده دوست که حلال و حرام سرش می شود ( این مفاهیم را می توان در نحوه تربیت فرزندان این دو نیز کاملا حس و مشاهده کرد).
شریفی نیا با ذهنیتی که از شمایل بازیگری اش داریم، با اعتماد به نفس مطلق بازی محکم و درخوری ارائه داده و تنهایی و نیازش به حضور یک پشتیبان چون بهادر سیر از او انسانی قابل باور ساخته است.
ولی نیز در عین لحن لمپنی خود، دلی مهربان و ساده دارد که حتی ناراحتی و کینه چندین ساله از فرجام را به شیوه ای انسانی بروز می دهد.
اما این سریال در نقشهای فرعی خود نیز انتخابهای متناسبی داشته و مثلا مهدی ذوذهب در نقش صفا یا کریم ایمنی که پسر مجید مظفری را ایفا می کند و یا خانم سرور و … نیز نقش آفرینی خوبی دارند. هرچند در این بین نباید از قلم گرم و حرفه ای زامیاد سعدوندیان در مقام نویسنده نیزغافل بود که با پرداخت صحیح پرسوناژها ، آنان را به فهم واقعی و کاملی از نقش رسانده تا در یک مجموعه، تجانسی و همزیستی درستی داشته باشند و موجب نشاط و خنده مخاطب را فراهم کنند.همچنین تهیه کننده ای چون رامین عباسی زاده که از همان سریال “او یک فرشته بود” تا به امروز ثابت کرده برای اعتماد به گروه های متفاوت و بازیگران جوان، همیشه آمادگی داشته و دارد.
یادداشت از: الهه علیزاده
yjc.ir