ماجرای عجیب از فوران خشم یک دختر ۲۱ ساله
نگاهی به ماجرای اسیدپاشی یک دختر روی صورت پدر
پشیمانی و پریشانی برای لاله خیلی قبلتر از اینکه به صورت پدرش اسید بپاشد شروع شد. نه بهخاطر اینکه تصمیم داشت انتقامگیری کند بلکه به خاطر دردهایی بود که در زندگی مشترک با شوهر معتادش تحمل کرده بود.
اگر اصرارهای پدر و فشار فامیل نبود شاید لاله تن به این ازدواج نمیداد. او یکی از نادرترین جرمهای تاریخ ایران را انجام دادهاست؛ اسیدپاشی یک دختر به صورت پدر.
کاری که لاله کرده بشدت افکارعمومی را به خود متوجه کردهاست. او در اعترافاتش گفته پدرم اصرار کرد ازدواج کنم. آن موقع خیلی کم سن بودم؛ حدود ۱۴ سال داشتم. بعد از مدتی متوجه شدم شوهرم معتاد است و اعتیاد او آتشی شد بر زندگی بدون عشق من. هرروز دعوا و درگیری.
هر روز نشئگی و خماری. خسته شده بودم از بیبندوباری شوهرم. تصمیم گرفتم جدا شوم. پدرم راضی نمیشد. حالم بد بود. کسی نبود به من کمک کند. خودم را خسته و بیکس میدیدم. بالاخره تصمیم گرفتم انتقام بگیرم. از یک دکتر داروساز پرسیدم و به من گفت اسیدی که خریدهای زیاد نمیسوزاند. البته او نمیدانست میخواهم اسیدپاشی کنم.
وقتی خیالم راحتشد به خانه پدرم رفتم واسید را روی صورت او ریختم. حال بدی داشتم. نمیدانم چرا این کار را کردم. فکر میکردم آرام میشوم اما نشدم. پدرم زجر میکشید و تا آن زمان نمیدانستم آنقدر او را دوست دارم.
لاله حالا در زندان است. او را به جرم اسید پاشی بازداشت کردهاند. پدرش در یکی از بیمارستانهای تبریز بستری است و چشم راست خود را به طور کامل از دست داده است. پدرلاله گفته دوست ندارم دخترم در زندان باشد. شکایتی ندارم آزادش کنید.
پدر روی تخت بیمارستان پشیمان از وادارکردن دخترش به ازدواج است و دختر در زندان پشیمان از اسیدپاشی به صورت پدر.
امانالله قراییمقدم / جامعهشناس
جامعه در برابر برخی جرایم بسیار مقاوم و بیرحم است. یکی از این جرایم اسیدپاشی است. تصور عمومی این است که اسیدپاشی واکنشی به یک شکست عشقی است اما اینطور نیست درصد بالایی از اسیدپاشان افرادی هستند که نمیخواهند با از بین بردن زیبایی، فردی را مال خود کنند بلکه قصد انتقام گیری دارند.
مثلا نمونه آن دختر اسیدپاشی است که پدرش را هدف قرار داده است. او نهتنها یک جرم غیرقابل بخشش از نظر جامعه انجام داده و اسیدپاشی کرده، بلکه قربانی نه یک دختر یا پسر خیانتکار که پدر اوست. جامعه ما نسبت به والدین حساسیت زیادی دارد و مشخص است آینده بسیار بدی در انتظار این دختر است.
این دختر اولا برچسب طلاق دارد و سختیهای یک زن که از همسرش جدا شده است را دارد و دوم اینکه شرمآورترین کار را نسبت به پدرش کرده یعنی اسیدپاشی و هرجایی که شناخته و شناسانده شود مطمئنا روی خوش نخواهد دید. او دیگر نه به عنوان فرزند، نه به عنوان همسر و نه حتی شهروند زندگی راحتی نخواهد داشت چون جامعه نسبت به والدین بسیار حساس است. وقتی فردی چنین کاری میکند از نظر باوردینی و اجتماعی ما قابل گذشت نیست.
جامعه در مورد برخی امور مدارا میکند، مثلا اگر شخصی سرقت کند یا نوجوانی در یک درگیری مرتکب قتل شود جامعه حتی نسبت به متهم ممکن است ترحم هم نشان دهد و براحتی جرم او را ببخشد اما در مورد جرمی که علیه والدین انجام میشود چنین گذشتی وجود ندارد و دیگر هیچ چیز به حساب بیتجربگی او گذاشته نخواهد شد. چرا که نسبت به والدین هتک حرمت شده بنابراین او، هم در دنیا و هم در آخرت روسیاه خواهد شد. کاری که او کرده از نظر جامعه بسیار شرمآور است. اگر تنفروشی میکرد در این حد اهمیت نداشت.
بنابراین، فرد مجرم ایزوله میشود، جامعه او را تکفیر و او را قبول نمیکند و این بدترین شکنجه روحی و روانی برای اوست. متهم، دیگر شغل و زندگی نخواهد داشت و از نظر روانی دچار پریشانی خواهد شد. برچسبی که به او خورده است از دامن او پاک نمیشود و آمدن به سطح جامعه هم او را نجات نخواهد داد.
خانواده هم او را نمیبخشند و اگر در ظاهر هم با او مدارا کنند در باطن کینه او در دل آنها هست و او را مطرود میکنند.
به لحاظ اقتصادی شغلی نخواهد داشت، فرزندان او را طرد میکنند. اگر دیوانه نشود ممکن است خودکشی کند چون آسیب آنقدر شدید است که همواره سرزنش خواهد شد. بنابراین، یک فرد طرد شده است و این آسیب حتی ممکن است باعث کوتاهی عمر او شود چون سرکوفت و سرزنش، عمر را کوتاه خواهد کرد.
محمدرضارحمت/ وکیل دادگستری
وقتی اعضا و جوارح فردی از سوی فرد دیگری مورد آسیب قرار میگیرد، قربانی میتواند درخواست قصاص از دادگاه داشته باشد. البته درمورد قصاص اعضاءبدن که با اسید از بین رفتهاند بین کارشناسان اختلافنظر زیادی وجود دارد و بسیاری از کارشناسان بر این باورند از آنجایی که در قصاص اعضای بدن امکان مساوات وجود ندارد بنابراین امکان قصاص هم وجود ندارد و مجازات قصاص را در این خصوص منتفی میدانند. اگر در پروندهای قربانی اعلام رضایت کند قصاص به طور کلی منتفی است. در صورتی که فرد درخواست دیه کند دیهقانونی به او تعلق میگیرد. البته فرد قربانی میتواند برای دادن رضایت، پول بیشتری هم بگیرد و این کار منع قانونی ندارد اما اگر به هر دلیلی فرد مجرم توانست رضایت بگیرد، چه با پرداخت دیه، بیشتر از دیه یا حتی بدون هیچ شرطی، جنبه عمومی جرم باقی میماند. جنبه عمومی جرم حقی است که دادستان به عنوان مدعیالعموم دارد و فلسفه وجود چنین قانونی هم بیم تجری است. یعنی مجرم به لحاظ جنبه عمومی جرم و اینکه ناامنی در جامعه ایجاد کرده و اینکه افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دادهاست باید مجازات شود. مطابق ماده ۲۹۵ فرد اسیدپاش از ۳ تا ۱۰ سال به زندان محکوم خواهد شد. اما نکته ایکه در این خصوص وجود دارد این است که محکوم کردن فرد به لحاظ جنبه عمومی جرم بستگی به نظر قاضی دارد و در واقع نظر شخصی اوست. قاضی حتی میتواند خفیفتر یا شدید تر از این مجازات را در نظر بگیرد. یعنی میتواند به جای حداقل حبس تعزیزی، حبس تعلیقی برای فرد در نظر بگیرد یا اینکه در جایی که خودش تشخیص دهد از ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی که جنبه تکمیلی دارد استفاده کند.
براساس این قانون قاضی میتواند مجرم را علاوه بر حداکثر زندان به تبعید تا ۱۰ سال محکوم کند. تصمیم قاضی به چند مورد بستگی دارد. محیطی که فرد در آن مرتکب جرم شدهاست، شرایط قربانی و مجرم پرونده، تاثیری که ارتکاب این جرم روی افکار عمومی گذاشته است. حتی بزرگی و کوچکی منطقهای که جرم در آن اتفاق افتاده و از همه مهمتر اینکه قاضی صادرکننده رای به مجازاتهای سنگین اعتقاد داشته باشد یا مجازات سبک.
برخی قضات هستند که در کنار مجازات زندان و… که از لحظه جنبه عمومی جرم حکم صادر میکنند فرد مجرم را به مراجعه به روانپزشک هم محکوم میکنند تا فرد بتواند از اثرات مخرب این پرونده رها شود، اما برخی قضات صدور حکم چند سال حبس را کافی میدانند البته همانطورکه گفتهشد همه چیز بستگی به شرایط محیط و مجرم و طرزفکر قاضی دارد.
عاطفه کشاورزی / روانشناس
گذشته لاله و آنچه در مورد او در خانوادهاش اتفاق افتاده بشدت تاریک است. لاله دختری است که اولا به گفته خودش پدرومادرش مرتب با هم دعوا داشتهاند و او از کودکی شاهد درگیریهای بین آنها بوده است.
اولین حس ناامنی در کودکی، زمانی برای این دختر بهوجود آمده که اوشاهد درگیریهای شدید پدر و مادرش بوده است.
دومین حادثه تلخ زندگی او تشویق به ازدواج آن هم در سنین نوجوانی بوده است. لاله زمانی که ۱۴ سال بیشتر نداشته به اصرار پدرش ازدواج کرده است. نه تنها این دختر درک درستی از ازدواج نداشته بلکه خانوادهاش هم برای اینکه او زندگی خوبی داشته باشد تلاش نکردهاند. هرچه لاله بزرگتر شده این موضوع را بیشتر درک کرده و تبدیل به نفرت شده است.
این دختر بعد از اینکه در زندگی مشترکش شکست میخورد حس انتقام و نفرت در وجودش بیشتر میشود چراکه در سنی است که کمکم درحال رسیدن به درکی از زندگیاست. بنابراین سراغ کسی میرود که از کودکی به او القاء کردهاند عامل سختیهاو مشکلات است. او کسی نیست جز پدر.
نکته مهم دیگری که باید مورد بررسی قرار دهیم این که پدر جایگاهی را که باید در زندگی لاله داشته باشد هرگز نداشته است. چرا که از سوی مادر مرتب تحقیر شده و مادر او را عامل بدبختی معرفی میکند.
بنابراین لاله هم به این باورمیرسد که پدر باعث بدبختی اوست و اگر او اصرار بر ازدواج نمیکرد این اتفاق نمیافتاد.
بنابراین تصمیم میگیرد انتقام همه ناکامیهایی که در دوران کودکی، نوجوانی و بعد از ازدواجش داشتهاست را از پدر بگیرد. پدر برای لاله یک اهرم قدرت نیست بلکه باعث همه بدبختیهاست بنابراین باید تاوان کارهایی که کردهاست را پس بدهد.
ضمن اینکه به نظر میرسد این دختر دارای درصدی از افسردگی و پریشانی است. این نوع آدمها برای اینکه بتوانند به آرامش برسند کسی را که تصور میکنند باعث ناراحتی آنهاست آزار میدهند اما به آرامش نمیرسند و خود بیشتر آزار میبینند.
سارا لقایی