کم حرف می زد.
سه تا پسرش شهید شده بودند.
– ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟»
گفت : هزار سال…
– خندیدم.
جواب داد : شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته…
صداش می لرزید.
او هم ‘ احساس تکلیف ‘ کرده بود اما به نوعی دیگر…
مادری که هزار سال عمر کرده بود!
احساس تکلیف دیروزی ها، بوی شهادت می داد…
مادری که هزار سال عمر کرده بود!
لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=72968