5

برسازی خطر تروریسم و استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین

  • کد خبر : 76819
  • ۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۴

ایالات متحده به همان میزان که در برسازی خطر تروریسم و استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در جامعه‌ی داخلی خود موفق بود، به همان نسبت در قبولاندن استفاده از این سلاح به جامعه‌ی جهانی با شکست مواجه شده و نتوانسته است افکار عمومی دنیا را با خود همراه کند.

نعمت حسینی؛ هر نسلی از جنگ، نشانه و سمبل جنگی خاص خود را دارد. برای قرن‏ها شمشیر نماد و سمبل جنگ‏های دوران قدیم بود و توپ سمبل جنگ‏های قرون میانه. بمب اتمی که در هیروشیما و ناکازاکی فرود آمد، نماد و سمبلی از جنگ‏افزارهای دوره‌ی جدید بود که سمبل بودن آن تنها پنج دهه به طول انجامید و با ورود جنگ‏افزاری جدید به نام «هواپیماهای بدون سرنشین»، عمر کوتاه سمبل بودن بمب اتم نیز به پایان رسید و اکنون این هواپیماها نماد و سمبل جنگ‏افزارها در دوره‌ی پس از یازده سپتامبر هستند.

استفاده از این جنگ‏افزار، که اکنون تبدیل به نماد جنگ‏های پس از یازده سپتامبر شده، واکنش‏ها و تأثیرات متفاوت و متناقضی را در داخل و خارج آمریکا برانگیخته است. با توجه به اینکه در فردای پس از یازده سپتامبر، مسئله‌ی «مبارزه با تروریسم» توسط رهبران ایالات متحده به عنوان یک مفهوم در جامعه‌ی آمریکا «برسازی» شد، مردم آمریکا هواپیماهای بدون سرنشین را وسیله‏ای مناسب جهت مبارزه با تروریسم می‌دانند و استفاده از آن را جایز می‌شمرند و از آن حمایت می‌کنند؛ در حالی که در خارج از آمریکا این گونه نیست و استفاده از این سلاح، لطمه‌ی شدیدی به وجهه‌ی ملی آمریکا وارد نموده است.

دلایل و زمینه ‏ها

گذشته از بحث‏های فنی و سخت‏افزاری، مانند اسیر نشدن خلبان به هنگام سقوط هواپیما و عدم افشای اطلاعات، که در جای خود دلایلی موجه و منطقی محسوب می‌شوند، دلایل استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین، بیشتر از آنکه سخت‏افزاری باشند، نرم‏افزاری هستند. ریشه‏ها و دلایل حمایت جامعه‌ی آمریکا در استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین»، به تلاش و سعی فراوان هیئت حاکمه‌ی ایالات متحده در «برسازی» و برجسته‏سازی مفهوم تروریسم برمی‏گردد. رهبران آمریکا با استفاده‌ی سریع و بهنگام از فرصتی که حملات یازده سپتامبر برای آنان فراهم ساخته بود، مسئله‌ی تروریسم را به گفتمان امنیت ملی آمریکا پیوند دادند و آن را به سوختی جهت پیشبرد اهداف خود تبدیل نمودند.

اصولاً منطق و ذهنیت حاکم بر تفکرات رهبران ایالات متحده در طول تاریخ این کشور، همواره ذهنیتی برخاسته از توسعه و بسط بوده ‏است. این تفکر و ذهنیت که از زمان شکل‏گیری این کشور، به صورت بالقوه وجود داشت با پایان جنگ جهانی دوم، به فعلیت رسید. در ادامه، با پایان جنگ سرد و حذف شوروی از صحنه‌ی معادلات بین‏المللی، این نگرش به اوج خود رسید. ذهنیت برخاسته از توسعه‌ ایجاب می‏کند که دستگاه سیاست خارجی آمریکا همواره دست به یک «دیگرسازی» بزند تا بتواند سوخت لازم جهت بسط و گسترش خود را در اختیار داشته باشد. البته این بسط لزوماً جغرافیایی نیست و بیشتر بسط نرم‏افزاری مد نظر رهبران ایالات متحده است.

«دگرسازی» سنگ‌محک و عیار گفتمان امنیت ملی در آمریکاست؛ به طوری که اگر این مفهوم از این گفتمان کسر گردد، امنیت ملی آمریکا به شدت به مخاطره خواهد‏ افتاد. در این گفتمان سعی می‏شود که در مقابل «خود»، موجودی به نام دیگری (other) ساخته و برسازی شود. در دوران جنگ سرد، این اتحاد شوروی و کمونیسم بین‏الملل بود که نقش «دیگری» را بازی می‏کرد. با پایان جنگ سرد و زایل شدن کمونیسم شوروی، آمریکا دچار بحران «فقدان دیگری» شد و به قول یکی از مقامات وزارت امور خارجه‌ی آمریکا، راهروهای وزارت خارجه خالی و کم‏رفت‏و‏آمد شد.

در این زمان، آمریکا به یک دیگری (other) نیاز داشت تا گفتمان امنیت ملی آمریکا همچنان بتواند پُرقدرت به مسیر توسعه‏طلبی خود ادامه دهد. با وقوع حادثه‌ی یازده سپتامبر، رهبران و متفکران ایالات متحده گمشده‌ی خود را پیدا نمودند و دوره‌ی ده‌ساله‌ی گذار به پایان رسید و آمریکایی‌ها به یک دگرسازی جدید دست یازیدند. این بار «تروریسم» به عنوان دیگری (other)، به جزء جدایی‏ناپذیر گفتمان امنیت ملی تبدیل شد و آمریکایی‌ها با استفاده از فرصت بی‏نظیری که در اختیار آنان قرار گرفت، به اجرای سیاست‏های خود پرداختند و استفاده از هر وسیله و جنگ‏افزاری را در راه مبارزه با تروریسم مجاز دانستند.

در نگاه اول، تروریسم موضوعی نبود که به خودی‌خود بتواند به عنوان یک خطر جدی جلوه داده‏ شود؛ کما اینکه این مسئله در دوران جنگ سرد نیز وجود داشت، ولی هیچ گاه دربردارنده‌ی این ظرفیت و وجاهت نبود که بتواند به عنوان دیگری (other) مطرح شود. در فضای التهاب‏آلود ناشی از حوادث یازده سپتامبر، تروریسم مفهومی بود که توسط رهبران ایالات متحده ساخته و پرداخته شد و در بین اذهان آمریکاییان رواج داده شد تا بتواند جای خالی کمونیسم را پر کند. اگرچه حادثه‌ی یازده سپتامبر یک حمله به خاک ایالات متحده محسوب می شد، اما آن «پرل هاربر» نبود که آمریکا را وادار به ورود جنگ جهانی دوم کرد. در آن جنگ، نزدیک به ۵۰ میلیون انسان کشته شدند و مقایسه‌ی القاعده با آلمان و ژاپن یا مقایسه‌ی جنگ علیه تروریسم با جنگ جهانی دوم، بسیار نامعقول و غیرمنطقی به نظر می‏رسد.

حتی کراتهامر سخن از فراهم شدن فرصتی تاریخی برای اعمال هژمونی آمریکا می کند، از آنجایی که قوانین استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» شفاف نیست خواستار تجدیدنظر و بازنگری در قوانین مبارزه با تروریسم شده‏ است. به اعتقاد وی، به علت عدم شفافیت، استفاده از این سلاح لطمات شدیدی به حیثیت ملی آمریکا وارد نموده است.

در تحلیل نهایی، آنچه کاملاً بدیهی است این مسئله است که طراحان سیاست خارجی ایالات متحده، با وقوف کامل به این مسئله که از زمان جنگ آمریکا و بریتانیا در سال ۱۸۱۲ تا کنون، هیچ گاه سرزمین اصلی ایالات متحده مورد حمله واقع نشده و افکار عمومی آمریکا در مورد این مسئله بسیار حساس و آسیب‏پذیر است، درباره‌ی شدت خطر تروریسم بزرگ‏نمایی و اغراق فراوان نمودند. در واقع آن‌ها سوار بر موج افکار و احساسات ناشی از حملات یازده سپتامبر، به اهداف خود در زمینه‌ی «برسازی» تروریسم به عنوان یک خطر و دشمن جدی در جامعه رسیدند؛ به طوری که بر اساس نظرسنجی‌ها، حداقل ۶۵ درصد از مردم آمریکا موافق استفاده از این سلاح هستند.
تأثیرات استفاده از«هواپیماهای بدون سرنشین» در جامعه‌ی آمریکا و جامعه‌ی جهانی

هرچند رهبران ایالات متحده با برسازی ماهرانه‌ی خطر تروریسم، به راحتی توانستند از سلاحی مانند «هواپیماهای بدون سرنشین» در عملیات ضدتروریستی خود استفاده نمایند، اما هر چه از یازده سپتامبر فاصله می‏گیریم، گویا هیجان و التهاب ناشی از آن واقعه کاهش یافته و مشکلات استفاده از این نوع جنگ‏افزار بیشتر شده و به‌کار‏گیری این سلاح در مراحل بعدی، با چالش‏های جدی مواجه گردیده ‏است. یکی از این چالش‏ها، شیوع واکنش‏هایی منفی در سطح نخبگان فکری آمریکا در مورد نحوه‌ی استفاده از این سلاح است که دامنه‌ی این واکنش‏ها حتی به جلسه‌ی رأی اعتماد «جان برنان»، نامزد مورد نظر اوباما جهت احراز پست ریاست سازمان سیا، در مجلس سنا هم رسید.

یکی از معروف‌ترین افرادی که انتقادات تندی علیه استفاده از این سلاح ابراز داشته، «چارکز کراتهامر» نویسنده‌ی محافظه‏کار و مؤلف مقاله‌ی معروف «لحظه‌ی تک‌قطبی» است. وی در آن مقاله که در سال ۱۹۹۰ به چاپ رسید، با صراحت هر چه تمام، به رهبران آمریکا توصیه می‏کند که اکنون فرصتی تاریخی برای اعمال هژمونی آمریکا فراهم شده و سیاست‌گذاران آمریکایی به هیچ عنوان نباید این فرصت تاریخی و کوتاه را از دست بدهند و در استفاده از این نباید تردیدی به خود راه دهند؛ چرا که این دوران قطعاً کوتاه خواهد بود و جهان دوباره شاهد «بازگشت تاریخ» خواهد بود. تأکید وی بر کوتاه بودن این فرصت به حدی زیاد بود که وی در یک انتخاب هوشمندانه، عنوان مقاله خود را نیز «لحظه‌ی تک‌قطبی» انتخاب نمود تا نشان دهد که این فرصت، همانند یک لحظه، گذرا و موقت است و نهایت استفاده را باید از این لحظه بُرد.

نکته‌ی مهم و در عین حال جالب توجه در مورد انتقاد کراتهامر از نحوه‌ی استفاده از این سلاح، این است که وی از لحاظ فکری، یک محافظه‏کار محسوب می‏شود و قاعدتاً نباید هیچ گونه انتقادی در این مورد داشته باشد؛ ولی از آنجایی که قوانین استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» شفاف نیست، وی خواستار تجدیدنظر و بازنگری در قوانین مبارزه با تروریسم شده‏ است. به اعتقاد وی، به علت عدم شفافیت، استفاده از این سلاح لطمات شدیدی به حیثیت ملی آمریکا وارد نموده و لازم است تا هر چه سریع‌تر قوانین جدیدی تصویب شود تا به طور شفاف، بیانگر این موضوع باشد که از «هواپیماهای بدون سرنشین» در چه مواقع و چه مکان‌هایی می‏توان استفاده نمود. این نگرانی مختص کراتهامر نیست و دیگر علمای عرصه‌ی سیاست آمریکا نیز خواستار وضع قوانینی شفاف و قاطع در مورد نحوه‌ی استفاده از این جنگ‏افزار شده‏اند.

اعتراضات و انتقادات در مورد نحوه‌ی استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» زمانی اوج گرفت که مباحث مربوط به استفاده از این جنگ‏افزار علیه شهروندان آمریکایی، که به القاعده پیوسته‏اند، در سنا مطرح گردید. این گونه اعتراضات تا جایی پیش رفت که پرونده‏ای علیه دولت آمریکا در دادگاه فدرال ایالات متحده تشکیل شد و در آن خواستار این موضوع شده بودند که این عملیات باید از شفافیت کامل برخوردار باشد و استفاده از این جنگ‏افزار، در حملاتی که احتمال حضور شهروندان آمریکایی در آن هست، متوقف گردد.

این موضوع علاوه بر اینکه در سطح نخبگان فکری و اجرایی آمریکا مطرح است، در سطح عوام و افکار عمومی جامعه‌ی آمریکا نیز حائز اهمیت است و جایگاه ویژه‏ای دارد؛ به طوری که بر اساس نظرسنجی مؤسسه‌ی گالوپ، هرچند ۶۵ درصد از مردم آمریکا موافق استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» هستند،(۱) ولی وقتی پای شهروندان آمریکایی به میان می‏آید، حتی افراطی‌ترین حامیان این سلاح نیز جانب احتیاط در پیش می‏گیرند. همچنین بیشترین انتقادها از این سلاح مربوط به هدف قرار گرفتن افراد غیرنظامی در حملات بوده ‏است که موجب نگرانی عمیقی در جامعه‌ی آمریکا شده است.

یکی از ابهامات موجود، تعداد افراد کشته‌شده در حملات این‏ گونه هواپیماها به مناطق مورد حمله است؛ به طوری که وقتی سناتور «لیندسی گراهام» در مارس ۲۰۱۳ به تعداد کشته‏شدگان ناشی از حملات هواپیماهای بدون سرنشین اشاره می‏نماید و این رقم را۴۷۰۰ نفر اعلام می‌کند، هیچ‏ گونه سند قابل اتکایی در گزارش خود ارائه نمی‌دهد و گزارش خود را صرفاً بر اساس یافته‏های سازمان غیردولتی و ارقام منتشرشده در مطبوعات آمریکا ارائه می‌کند.

واکنش‌ها و انتقادات در مورد استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» تنها محدود به ابراز مخالفت کلامی نیست و در عرصه‌ی عملی نیز این مخالفت‏ها به منصه‌ی ظهور رسیده است که نمود بارز آن، مخالفت جدی اعضای مجلس سنا در دادن رأی اعتماد به «جان برنان» بود؛ به طوری که جلسه‌ی رأی اعتماد برنان عملاً به جلسه‌ی بازجویی از وی در مورد نحوه‌ی استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» تبدیل شد.

برنان از نظر سناتورهای آمریکا، پرونده‌ی پُرابهامی در مورد استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» دارد و به همین‌ خاطر، در سنای آمریکا، باید پاسخ‌گوی سؤالات مختلف باشد.

یکی از ابهامات موجود، تعداد افراد کشته‌شده در حملات این‏ گونه هواپیماها به مناطق مورد حمله است؛ به طوری که وقتی سناتور «لیندسی گراهام» در مارس ۲۰۱۳ به تعداد کشته‏شدگان ناشی از حملات هواپیماهای بدون سرنشین اشاره می‏نماید و این رقم را۴۷۰۰ نفر اعلام می‌کند،(۲) هیچ‏ گونه سند قابل اتکایی در گزارش خود ارائه نمی‌دهد و گزارش خود را صرفاً بر اساس یافته‏های سازمان غیردولتی و ارقام منتشرشده در مطبوعات آمریکا ارائه می‌کند.
نکته‌ی قابل توجه و برجسته در زمینه‌ی ارائه‌ی این ‏گونه گزارش‌ها این است که ابهام اطلاعاتی در این زمینه آن قدر بالا و پیچیده است که پس از گذشت حدود یک دهه از آغاز استفاده از چنین جنگ‏افزاری در ارتش آمریکا، این اولین بار است که یک مقام آمریکایی به شمار کشته‌شدگان سیستم جدید حملات هوایی آمریکا از طریق هواپیماهای بدون سرنشین اشاره می‌کند!

از آنجایی که ساختار جامعه‌ی آمریکا به گونه‏ای است که به راحتی، پذیرای اطلاعات مبهم و غیرشفاف نیست و از طرف دیگر نیز جان برنان کسی است که به استفاده از روش‏های مخفی در شکنجه و گرفتن اعتراف شهرت دارد، لذا اوباما هنگام انتخاب وی به ریاست سازمان سیا، با مشکلات سختی مواجه بود؛ چرا که روحیه‌ی جان برنان و تأکید وی بر استفاده از روش‏های نامتعارف و غیرشفاف در بازجویی‏ها، با خواست عمومی سنا و جامعه‌ی آمریکا در راستای ارائه‌ی اطلاعات و شفاف‏سازی در تناقض بود. از این لحاظ، علی‌رغم آنکه اکثریت جامعه‌ی آمریکا استفاده از این سلاح را مجاز می‏داند، ولی در عین حال، مخالف به قدرت رسیدن کسی است که از این سلاح استفاده‏های مشکوک و غیرشفاف می‏نماید.

البته همان‏ گونه که قبلاً بیان شد، اختلافات موجود حزبی، تنها بر سر نحوه‌ی استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین است و در جمع‏بندی نهایی، هر دو حزب دمکرات و جمهوری‌خواه، بر سر اصل استفاده از این سلاح، هیچ اختلاف‌نظری ندارند؛ به طوری که بر اساس داده‌های مؤسسه‌ی گالوپ، ۷۹ درصد از جمهوری‌خواهان و ۵۵ در صد از دمکرات‌ها موافق استفاده از این سلاح هستند.(۳) اختلافات و گروکشی‏های اعضای جمهوری‌خواه سنا، در جلسه‌ی رأی اعتماد جان برنان و سؤالات متعدد سناتورها از وی نیز بیشتر معطوف به ارائه‌ی آمار و اطلاعات دقیق از سوی حزب حاکم بود و نه بر سر اصل استفاده از این سلاح.

به عبارت دیگر، آمریکایی‌ها با توجه به برسازی تروریسم توسط رهبرانشان و قبولاندن این خطر به آن‌ها، صرفاً خواهان استفاده‌ی شفاف و دقیق از هواپیماهای بدون سرنشین علیه تروریسم برای اهداف خود هستند و نه بیشتر. البته حتی این میزان استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین نیز از سوی جامعه‌ی جهانی پذیرفته‌شده نیست؛ به طوری که حتی افکار عمومی کشوری مانند انگلیس، که یار غار و شریک همزاد آمریکا است نیز از پذیرش این مسئله سر باز می‌زند و در کشورهای دیگر نیز این مخالفت به مراتب شدیدتر است.

بر اساس یافته‏های یک تحقیق، که توسط مؤسسه‌ی نظرسنجی «پیو» انجام شده است، از میان۲۰ کشوری که این بررسی در آن‌ها صورت گرفته است، تعداد موافقان استفاده از این سلاح فقط در خود آمریکا بیشتر از مخالفان آن است و در سایر کشورها، از ‏جمله انگلیس، این نسبت معکوس ‏است.(۴) نکته‌ی قابل توجه اینکه در بین ۲۰ کشور مذکور، فقط سه کشور از خاورمیانه در این پیمایش حضور داشتند‏ و مابقی کشورها، عمدتاً اروپایی یا آمریکایی بودند.

بدیهی است که اگر در جمع‏آوری اطلاعات به سراغ کشورهایی که هدف این‏ گونه عملیات قرار می‏گیرند برویم، وضعیت به مراتب بدتر و میزان تنفر جامعه‌ی جهانی در مورد استفاده از این سلاح به مراتب شدیدتر خواهد بود. در این ‏گونه عملیات، خلبان در سر صحنه حضور ندارد و عملیات از راه دور کنترل می‏‌شود. بنابراین ضریب خطا افزایش می‌یابد و اشتباهات فاجعه‏آمیزی به وقوع می‏پیوندد که اکثر قربانیان این اشتباهات، افراد غیرنظامی، شهروندان عادی، زنان و کودکان هستند. از آنجا که در عصر اطلاعات زندگی می‏کنیم و تصاویر مربوط به این فجایع به سرعت در سطح جهان منتشر می‏شود، این موضوع باعث تخریب چهره‌ی آمریکا در نزد افکار عمومی دنیا شده‏ و هزینه‌ی استفاده از این سلاح برای دولت ایالات متحده نیز بیشتر شده ‏است.

در نهایت و به عنوان یک گزاره‌ی کلی، می‏توان گفت که ایالات متحده به همان میزان که در برسازی خطر تروریسم و استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در جامعه‌ی داخلی خود موفق بود، به همان نسبت در قبولاندن استفاده از این سلاح به جامعه‌ی جهانی با شکست مواجه شده و نتوانسته است افکار عمومی دنیا را با خود همراه کند.(*)

منابع:

http://www.gallup.com/poll/161474/support-drone-attacks-terrorists-abroad.aspx-1

http://www.aljazeera.com/news/americas/2013/02/201322185240615179.html-2

http://www.gallup.com/poll/161474/support-drone-attacks-terrorists-abroad.aspx-3

۴-۴ http://www.pewresearch.org/2013/02/06/u-s-use-of-drones-under-new-scrutiny-has-been-widely-opposed-abroad

*نعمت حسینی؛ کارشناس مسائل بین‌الملل

برهان

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=76819

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]