نعمت حسینی؛ هر نسلی از جنگ، نشانه و سمبل جنگی خاص خود را دارد. برای قرنها شمشیر نماد و سمبل جنگهای دوران قدیم بود و توپ سمبل جنگهای قرون میانه. بمب اتمی که در هیروشیما و ناکازاکی فرود آمد، نماد و سمبلی از جنگافزارهای دورهی جدید بود که سمبل بودن آن تنها پنج دهه به طول انجامید و با ورود جنگافزاری جدید به نام «هواپیماهای بدون سرنشین»، عمر کوتاه سمبل بودن بمب اتم نیز به پایان رسید و اکنون این هواپیماها نماد و سمبل جنگافزارها در دورهی پس از یازده سپتامبر هستند.
استفاده از این جنگافزار، که اکنون تبدیل به نماد جنگهای پس از یازده سپتامبر شده، واکنشها و تأثیرات متفاوت و متناقضی را در داخل و خارج آمریکا برانگیخته است. با توجه به اینکه در فردای پس از یازده سپتامبر، مسئلهی «مبارزه با تروریسم» توسط رهبران ایالات متحده به عنوان یک مفهوم در جامعهی آمریکا «برسازی» شد، مردم آمریکا هواپیماهای بدون سرنشین را وسیلهای مناسب جهت مبارزه با تروریسم میدانند و استفاده از آن را جایز میشمرند و از آن حمایت میکنند؛ در حالی که در خارج از آمریکا این گونه نیست و استفاده از این سلاح، لطمهی شدیدی به وجههی ملی آمریکا وارد نموده است.
دلایل و زمینه ها
گذشته از بحثهای فنی و سختافزاری، مانند اسیر نشدن خلبان به هنگام سقوط هواپیما و عدم افشای اطلاعات، که در جای خود دلایلی موجه و منطقی محسوب میشوند، دلایل استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین، بیشتر از آنکه سختافزاری باشند، نرمافزاری هستند. ریشهها و دلایل حمایت جامعهی آمریکا در استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین»، به تلاش و سعی فراوان هیئت حاکمهی ایالات متحده در «برسازی» و برجستهسازی مفهوم تروریسم برمیگردد. رهبران آمریکا با استفادهی سریع و بهنگام از فرصتی که حملات یازده سپتامبر برای آنان فراهم ساخته بود، مسئلهی تروریسم را به گفتمان امنیت ملی آمریکا پیوند دادند و آن را به سوختی جهت پیشبرد اهداف خود تبدیل نمودند.
اصولاً منطق و ذهنیت حاکم بر تفکرات رهبران ایالات متحده در طول تاریخ این کشور، همواره ذهنیتی برخاسته از توسعه و بسط بوده است. این تفکر و ذهنیت که از زمان شکلگیری این کشور، به صورت بالقوه وجود داشت با پایان جنگ جهانی دوم، به فعلیت رسید. در ادامه، با پایان جنگ سرد و حذف شوروی از صحنهی معادلات بینالمللی، این نگرش به اوج خود رسید. ذهنیت برخاسته از توسعه ایجاب میکند که دستگاه سیاست خارجی آمریکا همواره دست به یک «دیگرسازی» بزند تا بتواند سوخت لازم جهت بسط و گسترش خود را در اختیار داشته باشد. البته این بسط لزوماً جغرافیایی نیست و بیشتر بسط نرمافزاری مد نظر رهبران ایالات متحده است.
«دگرسازی» سنگمحک و عیار گفتمان امنیت ملی در آمریکاست؛ به طوری که اگر این مفهوم از این گفتمان کسر گردد، امنیت ملی آمریکا به شدت به مخاطره خواهد افتاد. در این گفتمان سعی میشود که در مقابل «خود»، موجودی به نام دیگری (other) ساخته و برسازی شود. در دوران جنگ سرد، این اتحاد شوروی و کمونیسم بینالملل بود که نقش «دیگری» را بازی میکرد. با پایان جنگ سرد و زایل شدن کمونیسم شوروی، آمریکا دچار بحران «فقدان دیگری» شد و به قول یکی از مقامات وزارت امور خارجهی آمریکا، راهروهای وزارت خارجه خالی و کمرفتوآمد شد.
در این زمان، آمریکا به یک دیگری (other) نیاز داشت تا گفتمان امنیت ملی آمریکا همچنان بتواند پُرقدرت به مسیر توسعهطلبی خود ادامه دهد. با وقوع حادثهی یازده سپتامبر، رهبران و متفکران ایالات متحده گمشدهی خود را پیدا نمودند و دورهی دهسالهی گذار به پایان رسید و آمریکاییها به یک دگرسازی جدید دست یازیدند. این بار «تروریسم» به عنوان دیگری (other)، به جزء جداییناپذیر گفتمان امنیت ملی تبدیل شد و آمریکاییها با استفاده از فرصت بینظیری که در اختیار آنان قرار گرفت، به اجرای سیاستهای خود پرداختند و استفاده از هر وسیله و جنگافزاری را در راه مبارزه با تروریسم مجاز دانستند.
در نگاه اول، تروریسم موضوعی نبود که به خودیخود بتواند به عنوان یک خطر جدی جلوه داده شود؛ کما اینکه این مسئله در دوران جنگ سرد نیز وجود داشت، ولی هیچ گاه دربردارندهی این ظرفیت و وجاهت نبود که بتواند به عنوان دیگری (other) مطرح شود. در فضای التهابآلود ناشی از حوادث یازده سپتامبر، تروریسم مفهومی بود که توسط رهبران ایالات متحده ساخته و پرداخته شد و در بین اذهان آمریکاییان رواج داده شد تا بتواند جای خالی کمونیسم را پر کند. اگرچه حادثهی یازده سپتامبر یک حمله به خاک ایالات متحده محسوب می شد، اما آن «پرل هاربر» نبود که آمریکا را وادار به ورود جنگ جهانی دوم کرد. در آن جنگ، نزدیک به ۵۰ میلیون انسان کشته شدند و مقایسهی القاعده با آلمان و ژاپن یا مقایسهی جنگ علیه تروریسم با جنگ جهانی دوم، بسیار نامعقول و غیرمنطقی به نظر میرسد.
حتی کراتهامر سخن از فراهم شدن فرصتی تاریخی برای اعمال هژمونی آمریکا می کند، از آنجایی که قوانین استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» شفاف نیست خواستار تجدیدنظر و بازنگری در قوانین مبارزه با تروریسم شده است. به اعتقاد وی، به علت عدم شفافیت، استفاده از این سلاح لطمات شدیدی به حیثیت ملی آمریکا وارد نموده است.
در تحلیل نهایی، آنچه کاملاً بدیهی است این مسئله است که طراحان سیاست خارجی ایالات متحده، با وقوف کامل به این مسئله که از زمان جنگ آمریکا و بریتانیا در سال ۱۸۱۲ تا کنون، هیچ گاه سرزمین اصلی ایالات متحده مورد حمله واقع نشده و افکار عمومی آمریکا در مورد این مسئله بسیار حساس و آسیبپذیر است، دربارهی شدت خطر تروریسم بزرگنمایی و اغراق فراوان نمودند. در واقع آنها سوار بر موج افکار و احساسات ناشی از حملات یازده سپتامبر، به اهداف خود در زمینهی «برسازی» تروریسم به عنوان یک خطر و دشمن جدی در جامعه رسیدند؛ به طوری که بر اساس نظرسنجیها، حداقل ۶۵ درصد از مردم آمریکا موافق استفاده از این سلاح هستند.
تأثیرات استفاده از«هواپیماهای بدون سرنشین» در جامعهی آمریکا و جامعهی جهانی
هرچند رهبران ایالات متحده با برسازی ماهرانهی خطر تروریسم، به راحتی توانستند از سلاحی مانند «هواپیماهای بدون سرنشین» در عملیات ضدتروریستی خود استفاده نمایند، اما هر چه از یازده سپتامبر فاصله میگیریم، گویا هیجان و التهاب ناشی از آن واقعه کاهش یافته و مشکلات استفاده از این نوع جنگافزار بیشتر شده و بهکارگیری این سلاح در مراحل بعدی، با چالشهای جدی مواجه گردیده است. یکی از این چالشها، شیوع واکنشهایی منفی در سطح نخبگان فکری آمریکا در مورد نحوهی استفاده از این سلاح است که دامنهی این واکنشها حتی به جلسهی رأی اعتماد «جان برنان»، نامزد مورد نظر اوباما جهت احراز پست ریاست سازمان سیا، در مجلس سنا هم رسید.
یکی از معروفترین افرادی که انتقادات تندی علیه استفاده از این سلاح ابراز داشته، «چارکز کراتهامر» نویسندهی محافظهکار و مؤلف مقالهی معروف «لحظهی تکقطبی» است. وی در آن مقاله که در سال ۱۹۹۰ به چاپ رسید، با صراحت هر چه تمام، به رهبران آمریکا توصیه میکند که اکنون فرصتی تاریخی برای اعمال هژمونی آمریکا فراهم شده و سیاستگذاران آمریکایی به هیچ عنوان نباید این فرصت تاریخی و کوتاه را از دست بدهند و در استفاده از این نباید تردیدی به خود راه دهند؛ چرا که این دوران قطعاً کوتاه خواهد بود و جهان دوباره شاهد «بازگشت تاریخ» خواهد بود. تأکید وی بر کوتاه بودن این فرصت به حدی زیاد بود که وی در یک انتخاب هوشمندانه، عنوان مقاله خود را نیز «لحظهی تکقطبی» انتخاب نمود تا نشان دهد که این فرصت، همانند یک لحظه، گذرا و موقت است و نهایت استفاده را باید از این لحظه بُرد.
نکتهی مهم و در عین حال جالب توجه در مورد انتقاد کراتهامر از نحوهی استفاده از این سلاح، این است که وی از لحاظ فکری، یک محافظهکار محسوب میشود و قاعدتاً نباید هیچ گونه انتقادی در این مورد داشته باشد؛ ولی از آنجایی که قوانین استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» شفاف نیست، وی خواستار تجدیدنظر و بازنگری در قوانین مبارزه با تروریسم شده است. به اعتقاد وی، به علت عدم شفافیت، استفاده از این سلاح لطمات شدیدی به حیثیت ملی آمریکا وارد نموده و لازم است تا هر چه سریعتر قوانین جدیدی تصویب شود تا به طور شفاف، بیانگر این موضوع باشد که از «هواپیماهای بدون سرنشین» در چه مواقع و چه مکانهایی میتوان استفاده نمود. این نگرانی مختص کراتهامر نیست و دیگر علمای عرصهی سیاست آمریکا نیز خواستار وضع قوانینی شفاف و قاطع در مورد نحوهی استفاده از این جنگافزار شدهاند.
اعتراضات و انتقادات در مورد نحوهی استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» زمانی اوج گرفت که مباحث مربوط به استفاده از این جنگافزار علیه شهروندان آمریکایی، که به القاعده پیوستهاند، در سنا مطرح گردید. این گونه اعتراضات تا جایی پیش رفت که پروندهای علیه دولت آمریکا در دادگاه فدرال ایالات متحده تشکیل شد و در آن خواستار این موضوع شده بودند که این عملیات باید از شفافیت کامل برخوردار باشد و استفاده از این جنگافزار، در حملاتی که احتمال حضور شهروندان آمریکایی در آن هست، متوقف گردد.
این موضوع علاوه بر اینکه در سطح نخبگان فکری و اجرایی آمریکا مطرح است، در سطح عوام و افکار عمومی جامعهی آمریکا نیز حائز اهمیت است و جایگاه ویژهای دارد؛ به طوری که بر اساس نظرسنجی مؤسسهی گالوپ، هرچند ۶۵ درصد از مردم آمریکا موافق استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» هستند،(۱) ولی وقتی پای شهروندان آمریکایی به میان میآید، حتی افراطیترین حامیان این سلاح نیز جانب احتیاط در پیش میگیرند. همچنین بیشترین انتقادها از این سلاح مربوط به هدف قرار گرفتن افراد غیرنظامی در حملات بوده است که موجب نگرانی عمیقی در جامعهی آمریکا شده است.
یکی از ابهامات موجود، تعداد افراد کشتهشده در حملات این گونه هواپیماها به مناطق مورد حمله است؛ به طوری که وقتی سناتور «لیندسی گراهام» در مارس ۲۰۱۳ به تعداد کشتهشدگان ناشی از حملات هواپیماهای بدون سرنشین اشاره مینماید و این رقم را۴۷۰۰ نفر اعلام میکند، هیچ گونه سند قابل اتکایی در گزارش خود ارائه نمیدهد و گزارش خود را صرفاً بر اساس یافتههای سازمان غیردولتی و ارقام منتشرشده در مطبوعات آمریکا ارائه میکند.
واکنشها و انتقادات در مورد استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» تنها محدود به ابراز مخالفت کلامی نیست و در عرصهی عملی نیز این مخالفتها به منصهی ظهور رسیده است که نمود بارز آن، مخالفت جدی اعضای مجلس سنا در دادن رأی اعتماد به «جان برنان» بود؛ به طوری که جلسهی رأی اعتماد برنان عملاً به جلسهی بازجویی از وی در مورد نحوهی استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» تبدیل شد.
برنان از نظر سناتورهای آمریکا، پروندهی پُرابهامی در مورد استفاده از «هواپیماهای بدون سرنشین» دارد و به همین خاطر، در سنای آمریکا، باید پاسخگوی سؤالات مختلف باشد.
یکی از ابهامات موجود، تعداد افراد کشتهشده در حملات این گونه هواپیماها به مناطق مورد حمله است؛ به طوری که وقتی سناتور «لیندسی گراهام» در مارس ۲۰۱۳ به تعداد کشتهشدگان ناشی از حملات هواپیماهای بدون سرنشین اشاره مینماید و این رقم را۴۷۰۰ نفر اعلام میکند،(۲) هیچ گونه سند قابل اتکایی در گزارش خود ارائه نمیدهد و گزارش خود را صرفاً بر اساس یافتههای سازمان غیردولتی و ارقام منتشرشده در مطبوعات آمریکا ارائه میکند.
نکتهی قابل توجه و برجسته در زمینهی ارائهی این گونه گزارشها این است که ابهام اطلاعاتی در این زمینه آن قدر بالا و پیچیده است که پس از گذشت حدود یک دهه از آغاز استفاده از چنین جنگافزاری در ارتش آمریکا، این اولین بار است که یک مقام آمریکایی به شمار کشتهشدگان سیستم جدید حملات هوایی آمریکا از طریق هواپیماهای بدون سرنشین اشاره میکند!
از آنجایی که ساختار جامعهی آمریکا به گونهای است که به راحتی، پذیرای اطلاعات مبهم و غیرشفاف نیست و از طرف دیگر نیز جان برنان کسی است که به استفاده از روشهای مخفی در شکنجه و گرفتن اعتراف شهرت دارد، لذا اوباما هنگام انتخاب وی به ریاست سازمان سیا، با مشکلات سختی مواجه بود؛ چرا که روحیهی جان برنان و تأکید وی بر استفاده از روشهای نامتعارف و غیرشفاف در بازجوییها، با خواست عمومی سنا و جامعهی آمریکا در راستای ارائهی اطلاعات و شفافسازی در تناقض بود. از این لحاظ، علیرغم آنکه اکثریت جامعهی آمریکا استفاده از این سلاح را مجاز میداند، ولی در عین حال، مخالف به قدرت رسیدن کسی است که از این سلاح استفادههای مشکوک و غیرشفاف مینماید.
البته همان گونه که قبلاً بیان شد، اختلافات موجود حزبی، تنها بر سر نحوهی استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین است و در جمعبندی نهایی، هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه، بر سر اصل استفاده از این سلاح، هیچ اختلافنظری ندارند؛ به طوری که بر اساس دادههای مؤسسهی گالوپ، ۷۹ درصد از جمهوریخواهان و ۵۵ در صد از دمکراتها موافق استفاده از این سلاح هستند.(۳) اختلافات و گروکشیهای اعضای جمهوریخواه سنا، در جلسهی رأی اعتماد جان برنان و سؤالات متعدد سناتورها از وی نیز بیشتر معطوف به ارائهی آمار و اطلاعات دقیق از سوی حزب حاکم بود و نه بر سر اصل استفاده از این سلاح.
به عبارت دیگر، آمریکاییها با توجه به برسازی تروریسم توسط رهبرانشان و قبولاندن این خطر به آنها، صرفاً خواهان استفادهی شفاف و دقیق از هواپیماهای بدون سرنشین علیه تروریسم برای اهداف خود هستند و نه بیشتر. البته حتی این میزان استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین نیز از سوی جامعهی جهانی پذیرفتهشده نیست؛ به طوری که حتی افکار عمومی کشوری مانند انگلیس، که یار غار و شریک همزاد آمریکا است نیز از پذیرش این مسئله سر باز میزند و در کشورهای دیگر نیز این مخالفت به مراتب شدیدتر است.
بر اساس یافتههای یک تحقیق، که توسط مؤسسهی نظرسنجی «پیو» انجام شده است، از میان۲۰ کشوری که این بررسی در آنها صورت گرفته است، تعداد موافقان استفاده از این سلاح فقط در خود آمریکا بیشتر از مخالفان آن است و در سایر کشورها، از جمله انگلیس، این نسبت معکوس است.(۴) نکتهی قابل توجه اینکه در بین ۲۰ کشور مذکور، فقط سه کشور از خاورمیانه در این پیمایش حضور داشتند و مابقی کشورها، عمدتاً اروپایی یا آمریکایی بودند.
بدیهی است که اگر در جمعآوری اطلاعات به سراغ کشورهایی که هدف این گونه عملیات قرار میگیرند برویم، وضعیت به مراتب بدتر و میزان تنفر جامعهی جهانی در مورد استفاده از این سلاح به مراتب شدیدتر خواهد بود. در این گونه عملیات، خلبان در سر صحنه حضور ندارد و عملیات از راه دور کنترل میشود. بنابراین ضریب خطا افزایش مییابد و اشتباهات فاجعهآمیزی به وقوع میپیوندد که اکثر قربانیان این اشتباهات، افراد غیرنظامی، شهروندان عادی، زنان و کودکان هستند. از آنجا که در عصر اطلاعات زندگی میکنیم و تصاویر مربوط به این فجایع به سرعت در سطح جهان منتشر میشود، این موضوع باعث تخریب چهرهی آمریکا در نزد افکار عمومی دنیا شده و هزینهی استفاده از این سلاح برای دولت ایالات متحده نیز بیشتر شده است.
در نهایت و به عنوان یک گزارهی کلی، میتوان گفت که ایالات متحده به همان میزان که در برسازی خطر تروریسم و استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در جامعهی داخلی خود موفق بود، به همان نسبت در قبولاندن استفاده از این سلاح به جامعهی جهانی با شکست مواجه شده و نتوانسته است افکار عمومی دنیا را با خود همراه کند.(*)
منابع:
http://www.gallup.com/poll/161474/support-drone-attacks-terrorists-abroad.aspx-1
http://www.aljazeera.com/news/americas/2013/02/201322185240615179.html-2
http://www.gallup.com/poll/161474/support-drone-attacks-terrorists-abroad.aspx-3
۴-۴ http://www.pewresearch.org/2013/02/06/u-s-use-of-drones-under-new-scrutiny-has-been-widely-opposed-abroad
*نعمت حسینی؛ کارشناس مسائل بینالملل
برهان