محمد کاظم انبارلویی – دیروز سالروز صدور فرمان مشروطیت بود. آیتالله هاشمی رفسنجانی در پایگاه خبر رسانی خود یک یادداشت خوب به مناسبت سالگشت مشروطه نوشته است. وی در این یادداشت آورده است: “روحانیت نباید خطای تاریخی خود را تکرار کند و برنامه اختلاف افکنی دستهای پنهان ولی فعال استعمار را در داخل کشور همراهی نماید. ”
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان “خطای تاریخی! “به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است: خطای تاریخی روحانیت در دوران مشروطه چه بود؟ برنامه اختلاف افکنی دستهای پنهان ولی فعال استعمار چه مشخصاتی داشت؟
آقای هاشمی رفسنجانی در مقاله خوب خود به این دو سئوال پاسخ نمیدهد اما هشدار میدهد؛ “طراحان نقشههای شوم عصر مشروطه امروز به میدان آمدهاند تا با سوءاستفاده از اختلاف سلیقههای داخلی و ادبیات به ظاهر ارزشی، برنامه روحانیت ستیزی خود را کامل کنند. این گروه تلاش میکنند مردم را از روحانیت جدا کنند و در میان روحانیون اختلاف بیندازند که متاسفانه این روزها شاهد آنیم ”
طراحان نقشههای شوم عصر مشروطه چه کسانی بودند؟ کدام گروه امروز تلاش میکند مردم را از روحانیت جدا کند؟
آقای هاشمی رفسنجانی در نوشتار خود به این دو سئوال هم پاسخ نمیدهد. اما اندیشیدن به سئوالات مطرح در نوشتار ایشان خالی از لطف نیست. میشود با باز خوانی حوادث مشروطه به تک تک این سئوالات از این باب پاسخ گفت که عبرتی باشد برای آینده که به تعبیر ایشان خطای دوران مشروطیت تکرار نشود.
تقریبا تا آنجا که حافظه تاریخ اجازه میدهد مشروطه از شکل گیری کمیتهای ۹ نفره در باغ میکده در خیابان گمرک در سال ۱۲۸۴ شمسی با سوگندی که حضار یاد کردند شکل گرفت. حضرات آیات شیخ فضلالله نوری، سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی از جمله شخصیتهای برجسته و روحانی در راس این کمیته بودند و از کسانی چون سید جمالالدین واعظ اصفهانی، ملک المتکلمین و دولت آبادی نیز دراین کمیته یاد میشود.
آنها ظاهرا در آنچه نفی میکردند همصدا بودند. اما پس از فرمان مشروطه در آنچه که بهعنوان تصویر مطلوب در ذهنشان بود به راههای متفاوت رفتند.
جریان روشنفکری غربی و نیز مداخلات روس و انگلیس در امور انقلاب مشروطه آنها را به بیراهه کشاند. اصلاح طلبان آن روز با گفتمان “عدالت ” و “شورا ” به میدان آمده بودند اما به تعبیر شیخ فضلالله نوری آنها دستور عدل را از پاریس و نسخه شورا را از انگلیس آورده بودند طبیعی بود که علما و فقهایی چون آیتالله شیخ فضلالله نوری نمیتوانستند آن دستور و نسخه را بپذیرند.
اگر علمای آن روز دست روشنفکران غربی را میخواندند رضاخان از وسط آتش و خون و کشت و کشتار مشروطه همانند ناپلئون پس از انقلاب فرانسه بیرون نمیآمد. اگر مکتب “سامرا ” و “مکتب نجف ” در تئوری پردازی گفتمان مشروطه و نزدیک کردن فهم خود از فلسفه سیاسی اسلام به یک صراط میرسیدند، در روز روشن یک فقیه مجاهد همچون آیتالله شیخ فضلالله نوری را در میدان توپخانه تهران به دار نمیآویختند.
اگر علما سیاستهای روس و انگلیس را سناریو خوانی میکردند و برای هر سناریو برخورد عالمانه، شجاعانه و مجاهدانه داشتند رهبران روحانی مشروطه یکی به دار، دیگری با گلوله کشته نمیشد و سومی در انزوا سیاسی و گمنامی به ملاقات خدا نمی رفت.
اگر رهبران مشروطه میدانستند قدرتهای جهانی در قراردادهای ۱۹۰۷، ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ چه خوابهایی برای نابودی ملت و دولت ایران دیدهاند این قدر بیپروا بر روی هم چنگ نمیزدند.
ماموریت جریان روشنفکری وابسته در آن دوره پدیده دو قطبی پروتستان و کاتولیک در میان روحانیت بود تا در این شکاف بنشیند و به تعهدات خود دروابستگی به اجانب عمل کنند.
جریان روشنفکری میخواست استبداد بسیط قاجاری را به استبداد مرکب رضاخانی تبدیل کند و این را از روی ترجمه و تجربه انقلاب فرانسه به صورت آرمانی دنبال میکرد و این دگردیسی را ما در کارنامه سیاسی تقیزادهها به خوبی میتوانیم ببینیم.
این یک سئوال کلیدی است که چرا با اینکه در راس جنبش تنباکو و جنبش مشروطه و نهضت مشروطه علما و مراجع عالی قدر بودند کار به جایی رسید که روشنفکران ضد دین وارث آن شدند، اما در انقلاب اسلامی این اتفاق نیفتاد.
به نظر میرسد مردم عصر امام خمینی (ره) این تجربه را داشتند که هرگز به جریان روشنفکری اعتماد نکنند و لذا آنها را در غائله بنیصدر و غائله ۱۸ تیر و غائله خرداد ۸۸ تنها گذاشتند. اما برخی علما هنوز این تجربه تاریخی را به کار نمیبرند گاهی به قدرتهای خارجی و نیز جریان روشنفکری اعتماد میکنند و خسارتهایی را به بار میآورند.
فتنه سال ۸۸ که میرفت اقتدار ملی را مخدوش کند از همین جنس بود. جنگ نرم آمریکا وانگلیس و رژیم صهیونیستی در فتنه ۸۸ نظیر همان مداخلات روس و انگلیس در نهضت مشروطه و نهضت ملی در امور داخلی ایران بود.
همراهی روشنفکران با افسران و ژنرالهای جنگ نرم در رادیوها و رسانههای غربی با جنگ نرم آمریکا نظیر همان همراهی روشنفکران وابسته با دولتهای غربی در به دار کشیدن آیتالله شیخ فضلالله نوری در جریان مشروطه بود.
مردم خوب این را حس میکردند. نظام، رهبری و ولایت فقیه هدف اصلی دشمن و روشنفکران و فریب خوردگان بود.
ملت ما سال ۸۸ را در مقابله با فتنه گران سپری کردند و انتظار داشتند آیتالله هاشمی رفسنجانی که به حق از ارکان نظام هستند مردم را در این مقابله همراهی کنند. اما این رکن را در کنار رهبری ندیدند و گلایههایی داشتند که در ۹دی و ۲۲ بهمن در تظاهرات سراسری بیان کردند.
اگر خطای تاریخی روحانیت را در مشروطه بخواهیم رصد کنیم آن است که آنها در همراهی با آیتالله شیخ فضلالله نوری -که به تعبیر جلال آل احمد نعش او بردار علامت استیلای غرب زدگی در ایران است- کوتاهی کردند. اکنون هم اگر برخی علما درحمایت از رهبری و ولایت فقیه و مراجع عظیم الشان کوتاهی کنند ممکن است ما به همان سرنوشت مشروطه دچار شویم.
البته یک تفاوت هم اینجا وجود دارد و آن اینکه مردم در نهضت امام خمینی(ره) علی رغم بیمهری شمار اندکی از علما به نهضت و رهبری نهضت با هوشیاری تمام در حمایت از انقلاب ورهبری آن کوتاهی نکردند و همین سِّر پایداری واستمرار نهضت امام خمینی(ره) است.