آمنه صدر در چنین فضایی به سال ۱۳۵۶ قمری (۱۳۱۶ شمسی و ۱۹۳۷ میلادی) در شهر کاظمین متولد شد. همان سال در تکریت، شهری بالاتر از کاظمین، صدام حسین به دنیا میآید. نظامی سیاستمداری که ۴۳ سال بعد قصد جان آمنه (بنتالهدی) و برادرش آیتالله سید محمد باقر صدر را کرد و این دو مانع بزرگ را از سر راه خود برداشت تا اهداف بلندپروازانه خود را بهتر و سریعتر پیگیری کند.
از آمنه صدر که مخاطبانش او را بیشتر به نام «بنتالهدی» میشناختند، مقالاتی همچون «نظر زن در ازدواج»، «جایگاه زن شایسته در نگاه امام صادق (ع)» و «زن و فرهنگ» در سال ۱۳۸۰ قمری (۱۳۳۹ شمسی) در ستون ثابت «صوت المرأه المسلمه» در نشریه الأضواء منتشر شده است. در آن زمان، مرجعیت شیعه بر عهده آیتاللهالعظمی بروجردی در قم بود که آخرین ماههای حیات خود را سپری میکرد و در نجف که محل فعالیت بنتالهدی صدر و برادرش شمرده میشد، آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم زعامت حوزه نجف را بر عهده داشت.
هجوم امواج اندیشههای غربی به کشورهای اسلامی و به ویژه عراق پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی شدت گرفت و کشور عراق نیز که به اشغال بریتانیاییها درآمده بود، به یکی از اهداف اصلی اجرای برنامههای فرهنگی و آموزشی غربیها تبدیل شد. انگلیسیها با شتاب و کوشش تمام تصمیم گرفتند تا نظام آموزشی عراق را دگرگون کرده و تحصیل دختران و زنان را در مدارس و دانشگاههای جدید تسهیل کنند. نیروهای مذهبی عراق به ویژه در مناطق شیعهنشین، از زمان رخداد مشروطه در ایران و عثمانی به سمت تأسیس مدارس جدید گرویده بودند و آخوند خراسانی و دیگر مراجع وقت از این اقدامات پشتیبانی میکردند. هرچند بعدها به دلیل غلبه تعالیم غربی و گسترش فرهنگ اروپایی در میان دانشآموختگان این مدارس، نگرش منفی در برخی روحانیون و علما از جمله میرزای نائینی نسبت به این مدارس پدیدار شد.
بنتالهدی صدر جوان، که تحصیلات حوزوی خود را تا مدارج بالایی ادامه داده بود، همزمان با نویسندگی و شاعری در تأسیس و اداره مدارس دخترانه «الزهراء» مشارکت فعال داشت و از چنین پتانسیل مهمی غفلت نکرد. تلاش وی همچون دیگر چهرههای حوزوی عراق بر این بود که از هویت مذهبی خود و دیگر زنان عراقی در برابر موج غربگرایی و غربزدگی در میان دختران جوان دفاع کند. او از ابزارهای ادبی همچون شعر و داستان مدد میگرفت تا زنان را به هویت و جایگاه دینی خود واقف کند و از نهاد «خانواده» به عنوان یک «مطلوب دینی» دفاع نماید.
عناوین کتابهای غالبا داستانی بنتالهدی میتواند گویای دغدغههای این بانوی عراقی در سالهای دهه شصت و هفتاد میلادی باشد: در جستجوی حقیقت، خانه گمشده، دیدار در بیمارستان، دو زن و یک مرد، شخصیت زن مسلمان، فضیلت پیروز است، سختی و فراخوانی، بر بلندیهای مکه، زن در کنار پیامبر، ملاقات با عروس، داستان انتخاب همسر، ای کاش میدانستم، آخرین هدیه.
بنتالهدی در مقاله «نظر زن در ازدواج» به رنجهایی اشاره میکند که زنان در جامعه عراق از ناحیه بدرفتاری مردان تحمل میکنند و این بدرفتاریها و ستمها به اسلام نسبت داده میشود. وی خطاب به زنان میگوید که این رفتارها و تضییع حقوق زنان با «روح اسلام و تعالیم حکیمانه آن» بیگانه است و خود وی نیز چنین ستمهایی را بر زنان و دختران احساس کرده است.
بنتالهدی صدر که از یک خاندان روحانی صاحبنام حوزه برخاسته بود، از رفتار «استبدادی» برخی مردان که قصد دارند سرنوشت دختران و زنان خود را بدون مشورت با آنان و طبق امیال خود رقم بزنند، به شدت انتقاد کرده و به زنان یادآوری میکند که اسلام برای نابودی ظلم و مجازات ظالمین آمده و نه برای ایجاد یک نسل تحت ستم. به عقیده بنتالهدی، اسلام بر خلاف سایر اقوام شرق و غرب که جایگاه تحقیرآمیزی برای زنان در نظر میگرفتند، مردان را در کنار زنان قرار داده و حقوق اجتماعی آنها را در نظر گرفته است.
بنتالهدی صدر در مقاله «زن و فرهنگ» نیز با اشاره به «هجوم فرهنگ بیگانه به کشورهای اسلامی»، از محسنات مادی تمدن غرب سخن گفته و در عین حال بر ضرورت حفظ هویت دینی در برابر هجوم این فرهنگ «استعماری» تأکید کرده است. وی در داستانهایی که نوشته است، نیز به برخی عادات غلط میان زنان اشاره کرده و با زبان هنر درصدد اصلاح آنها برآمده است.
به عنوان نمونه در داستان «ملاقات با عروس» به برخی عادات و رسوم بیهوده و پرهزینه در مراسم عروسی اشاره میکند که تنها به اتلاف وقت و صرف هزینههای گزاف منجر میشدهاند. یا در داستان «انتخاب همسر» میبینیم که بنتالهدی به جوانان توصیه میکند که در ازدواج به دنبال شریک زندگی باشند و نه شریک تجاری، و از نگاه مادی به مسأله ازدواج بپرهیزند.
در دو داستان «فضیلت پیروز است» و «دو زن و یک مرد» نیز به خودباختگی فکری و اخلاقی جوانان و زنان در برابر فرهنگ غرب اشاره شده و چهرهای منفی از این خودباختگی در حیات اجتماعی مردم عراق به تصویر کشیده میشود.
در داستان «در جستجوی حقیقت» نیز وی به رابطه میان علما و جوانان اشاره میکند و تلاشهای خیرخواهانه و اجتماعی این عالم دینی را که بیشباهت به برادرش آیتالله سید محمدباقر صدر نیست به تصویر میکشد. وی این داستان را در سال ۱۹۷۹ یعنی یک سال پیش از شهادت خود و برادرش نوشته است.
بنتالهدی صدر در آثار داستانی خود تنها به مسائل و معضلات اخلاقی و اجتماعی جامعه عراق نپرداخته و نگاهی هم به مشکلات جهان اسلام دارد. او داستان «آخرین هدیه» را درباره زنی نوشته که همسرش در جنگ کرامه علیه صهیونیستها به شهادت میرسد. وی در این داستان، کاراکتری تأثیرگذار و پویا از شخصیت یک زن مسلمان ارائه کرده است.
«دیدار در بیمارستان» آخرین اثر داستانی بنتالهدی صدر است که مدتی پیش از شهادتش نوشته است و در آن به رابطه پزشکی با ایمان مذهبی پرداخته و از جدالهای فکری میان مؤمنان و تجربهگرایان و شکاکان سخن به میان آورده است.
آمنه صدر که اکنون به نام بنتالهدی مشهور است؛ (نامی که خود به عنوان نام مستعار کتب، مقالات و اشعار خود برگزیده بود) در سالهای پایانی عمرش علاوه بر فعالیتهای آموزشی، مطبوعاتی، ادبی و خیریه، قدم در راهی گذاشت که خود در یکی از مقالاتش در دو دهه پیش از شهادتش پیرامون جایگاه نوین زن در دوره اسلامی از آن سخن گفته بود. وی در آن مقاله که در ستون ثابت متعلق به وی با عنوان «صدای زن مسلمان» در نشریه الأضواء منتشر شد، به ارتقای جایگاه اجتماعی و حضور مؤثر زنان در جنگها و فعالیتهای جهادی اشاره میکند و در چند سال پایانی عمر ۴۳ سالهاش همپای برادرش به مقابله با استبداد صدام حسین برخاست و زنان و مردان عراقی را علیه حکومت بعثی تهییج کرد.
گفته میشود که صدام حسین پس از بازداشت و شکنجه آیتالله سید محمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدی در فروردین سال ۱۳۵۹ شمسی، دستور قتل آنها را صادر کرد تا مانع از تکرار جنبشی نظیر انقلاب اسلامی ایران در عراق شود.
همچنین احتمال دارد که وی با اعدام این دو چهره تأثیرگذار و فعال شیعی، قصد آمادهسازی برای حمله به ایران در شهریور همان سال را داشته و این دو مانع را به منظور جلوگیری از هرگونه اعتراض داخلی به حمله به ایران از میان برداشته باشد.